صفحه اصلی

زبان “دوپهلو”

نیش، کنایه، طعنه، زخم زبان و… اشکالی هستند که به نوعی شیوه ارتباط خاص اشاره دارند. غیرمستقیم حرف زدن در میان ما به یک عادت تبدیل شده و بخشی از فرهنگ‌مان را اشغال کرده است. نوع دیگری از غیرمستقیم حرف زدن به جوک‌ها و لطایفی مربوط می‌شود که البته گاهی اوقات بن‌مایه طنز و اعتراضی خود را از دست می‌دهد و ابزاری می‌شود برای تمسخر که از رسالت اصلی طنز بسیار فاصله دارد.

همه ما در زندگی در موقعیت‌هایی قرار می‌گیریم که نمی‌توانیم حرف خود را به طور مستقیم بیان ‌کنیم؛ اینجاست که پای زبان دوپهلو به میان می‌آید و در ارتباطات خود از زبانی بهره می‌گیریم که ما را در امنیت قرار دهد. این نوع سخن گفتن از ارتباطات بین فردی آغاز شده و تا جنبه‌های بزرگ‌تر اجتماعی و سیاسی فرا می‌رود. حتی در اشعار بزرگان ادب نیز می‌توان ردپای این نوع ارتباط را مشاهده کرد. کمی جلوتر در داستان‌های معاصر نیز این نوع ابراز را می‌بینیم که برای نشان دادن اوضاع اجتماعی و سیاسی در زمان پهلوی از کلماتی مثل تاریکی، قفس و…استفاده شده است. شایع‌ترین شکل امروزی این نوع زبان، جوک و لطیفه است که در زندگی روزمره خود با آن سروکار داریم و به طور تقریبی شامل همه موضوعات پیرامون ما می‌شود.

زخم زبان و حرف‌های نیش‌دار هم نوعی از غیرمستقیم حرف زدن است که به عقیده کارشناسان، آدم‌هایی که مهارت‌های ارتباطی و قدرت جذب ضعیف دارند، دچار این عارضه می‌شوند. وقتی از کسی زخم زبان می‌شنویم جدا از افکار منفی که در این‌گونه افراد وجود دارد، گفتار، کلام و آهنگ صدای آنها زخم روحی در شنونده ایجاد می‌کند. شیخ فرزانه شیراز در سعدی نامه خود به زیباترین وجه از کنایه استفاده برده و از این راه بر حلاوت و لطف کلام خویش افزوده است. در ابیاتی از بوستان گاهی مطلب به صورت کنایه بیان شده و این امر بدون وجود قبح اخلاقی و تنها برای زیبایی و لطافت کلام صورت گرفته و اگر همین مطلب با صراحت گفته می‌شد آن لطف و حلاوت از میان می‌رفت. نظیر این بیت: زهی ملک و دوران سر در نشیب/ پدر رفت و پای پسر در رکیب. آوردن کنایه با این هدف (زیبایی و تاثیر بیشتر در کلام) نیز درصد فراوانی را به خود اختصاص داده است. در جای دیگر به خاطر دوری جستن از خطر سخن صریح به کنایه روی آورده و گفته است: یکی پادشه زاده در گنجه بود/ که دور از تو ناپاک سرپنجه بود. (محمدرضا کلهری.۱۳۹۱) نمونه‌هایی از این دست در اشعار مولانا، حافظ و… زیاد است و شاید ماندگاری این اشعار هم به دلیل استفاده از زبان دوپهلو در آنهاست.

جوک گفتن؛ اعتراض یا تمسخر

از منظر جامعه‌شناسی، جوک یک پدیده اجتماعی است که فضاهای مختلف اجتماعی را هدفگذاری می‌کند. این پدیده در جامعه تولید و توسط افراد آن منتقل می‌شود و کارکردهای اجتماعی متعددی به خود می‌گیرد. اگر جوک‌ها را به عنوان ساختارهای زبانی هم در نظر بگیریم، باز متوجه می‌شویم که این عامل زبانی حتی از منظر زبان‌شناسی نیز از جامعه خود ریشه می‌گیرد. تا همین چند سال پیش بخش عمده جوک‌ها با محوریت قومیت‌ها ساخته و منتشر می‌شدند اما اکنون گروه‌های جنسیتی، روابط خویشاوندی، جوک‌هایی با محوریت شخصیت‌ها و… به بخش غالب جوک‌های ایرانی تبدیل شده‌اند. جوک گفتن، یک کنش اجتماعی است. به گفته محسن عباسپور، هر فرد از افراد اجتماع در مواجهه با پدیده‌ای تنش آفرین، چنانچه راهی برای کاهش تنش به وجود آمده نداشته باشد، برای کاهش آن دست به تولید جوک می‌زند تا با اشتراک‌گذاری آن با سایر افراد جامعه به دنبال کاهش این تنش باشند.

به عقیده گیدنز «یکی از تنش‌هایی که می‌توان به زمان شنیدن جوک منسوب کرد، تنشی معناشناختی است که از دو پهلو بودن متن و شگفتی ناشی از حل عنصر بی ربط ناشی می‌شود اما علاوه بر این سطح معناشناسانه، تنشی دیگر هم به هنگام جوک گویی ایجاد می‌شود. این برانگیختگی در سطحی جامعه شناختی معنا می‌یابد و از بازی با تابوها ناشی می‌شود. فرد به هنگام شنیدن جوک همواره انتظار دارد تنش معناشناختی ناشی از ابهام متن و همچنین تنش ناشی از خدشه برداشتن تابوها به نوعی ترمیم شود، چنین اتفاقی در انتهای کار و هنگام ارائه کلید جوک رخ می‌دهد و به این ترتیب شنونده که از شوخی بودن ماجرا مطمئن می‌شود، لذت خود را در قالب رفتار آزادانه و رهایی جویانه خنده آشکار می‌کند.»

نامه سرگشاده

نامه‌های سرگشاده هم نوعی از زبان غیرمستقیم است که نمونه‌های بسیاری از آن را از سوی افراد سیاسی، اساتید دانشگاه، فعالان اجتماعی و… دیده ایم. نامه سرگشاده یا نامه ادبی به نامه‌هایی گفته می‌شود که نویسنده قصد ندارد نامه را به صورت خصوصی برای یک نفر ارسال نماید و بیشتر مقصود آن است که نظر، فکر، اعتراض و پیشنهاد خود را به گروهی از افراد القا کند. حجم این نامه می‌تواند به صورت یک مقاله و یا حتی یک کتاب به رشته تحریر درآید. ممکن است نامه سرگشاده شخص خاصی را مخاطب قرار داده ولی اغلب توسط روزنامه‌ها یا سایر رسانه‌ها به صورت گسترده منتشر می‌شود.

cfe9606515d5455df08213986a2022cb

ارتباط حاکم و محکوم در زبان رسوب کرده

یک استاد دانشگاه در مورد کاربرد زبان در روانشناسی اجتماعی می‌گوید: زبان، قوی‌ترین ابزار تفکر و عقلانیت است، همان‌طور که فیلسوفان آن را خانه وجود می‌دانند. زبان، ابزار و وسیله ای برای تنظیم رفتار است. حافظه ما زبانی است و اگر آن را حذف کنیم، فرهنگ یک جامعه به مشکل برمی خورد. با توجه به آنچه تاریخ به ما می‌گوید، قرار بود زبان، واقعیت عینی را منعکس کند اما بعدها، هم جنبه انتزاعی به خود گرفت و هم سایه ای از واقعیت شد. آنچه امروز می‌بینیم، سایه ای از سایه واقعیت است، یعنی واقعیت کمرنگ شد و زبان توانست واقعیت را تغییر دهد. در کشورهای دیگر هم وضع به همین صورت است و پس از انقلاب فرانسه، زبان در آن کشور تغییر یافت. اگر با رویکرد تاریخی به این مساله نگاه کنیم، در زمان فئودالیته، زبان بیشتر از آن حاکمان بود و محکومان، زبانی متفاوت از حاکمان داشتند. زبان اشرافیت جدای از زبان عامه بود و در ایران هم چنین وضعی را داشته ایم.

حسن عشایری در ادامه اظهار می‌کند: زبان در ایران به دلیل وجود استبداد، زبانی مستقیم نبوده است. اشعار حافظ را در نظر بگیرید؛ روی اشعار بسیاری از شاعران دنیا نمی‌توان تفال زد. حافظ دست رد به سینه کسی نمی‌زند و گویی امروز شعر می‌سراید. استفاده از زبان دولبه برای این بود که آسیبی به گوینده وارد نشود. زبانی که در دوره استبداد وجود داشته در فرهنگ رسوب کرده و هنوز پس‌مانده‌های آن، قابل مشاهده است. تک فرم‌هایی مثل «قربانت شوم» و «خاک پایت هستم» از همان زمان ناشی می‌شود که در زبان حاکمان چنین چیزی وجود نداشته و زبان عامه آن را به‌کار می‌گرفته است، چون ارباب اگر جایی می‌رفت، قربانی می‌دادند. ردپای این نوع سخن گفتن در زبان ما باقی مانده است و استفاده از چنین فرم‌هایی آزاردهنده است.

مهم است که جامعه پیشرفت کند و به تبع آن زبان نیز دچار تحول شود. او با اشاره به ردپای زبان فئودالی در زبان ایرانیان می‌افزاید: ما در زبانشناسی دارای زبان علمی، نوشتاری، زبان شعر و نثر و همچنین زبان عامه هستیم. در زبان عامه، بخشی از زبان بار معنایی دارد و بخشی بار هیجانی، از سوی دیگر این زبان بار کاربردی هم به خود می‌گیرد. دوپهلو بودن زبان از این امر ناشی می‌شود که شعاع اعتماد وجود ندارد. تحقیقات ما نشان می‌دهد، مردم در ارتباطات خود نوعی ترس دارند. برای مثال اگر شما از حال کسی سوال کنید، او از عبارت «بد نیستم» استفاده می‌کند و جرات این را ندارد که بگوید حالش خوب است.

این مساله از رسوبات ذهنی در مورد زبان ناشی می‌شود؛ همان‌طور که گفته شد مردم در برابر حاکمان زبانی داشتند که آنها را سربه‌زیر نشان می‌داد. بنابراین زبان پس از شعاع اعتماد، نیازمند جرات‌ورزی است و این مساله باید از خانواده آغاز شود. عشایری در مورد لمپنیسم رسانه ای خاطرنشان می‌کند: برخی رسانه‌ها از زبانی استفاده می‌کنند که نیازمند ارتقاست. زبان بخشی از فرهنگ است و باید آن را ارتقا دهد اما در برخی رسانه‌ها، زبان تا حدی سقوط کرده که به لمپنیسم رسیده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا