کتاب و کتابخوانی

یزد فقط شهر بادگیرها نیست

فرهاد حسن‌زاده متولد بیستم فروردین ۱۳۴۱در شهر آبادان است. نوشتن را از سال‌های نوجوانی(۱۳۵۵) آغاز کرد. از سال ۱۳۶۸در کنار همکاری‌ با مطبوعات کودک و نوجوان (سروش نوجوان، سروش کودک، آفتابگردان، کیهان بچه‌ها و…) به شکلی جدی وارد عرصه ادبیات کودک و نوجوان شد.

در سال ۱۳۷۰ اولین کتابش با نام «ماجرای روباه و زنبور» منتشر شد . تا کنون بیش از شصت عنوان کتاب (اکثراً کودک و نوجوان) از او به چاپ رسیده است. آثاری در گونه‌های (ژانرهای) مختلفی همچون داستان کوتاه، بلند، رمان، افسانه، فانتزی، طنز، زندگینامه است.

چند کتاب هم در حوزه بزرگسالان دارد. از جمله رمان‌های «حیاط خلوت» و «مهمان مهتاب». و کارهایی که هنوز فرصت انتشارش را پیدا نکرده است. او فیلمنامه هم می‌نویسد و در زمینه انیمیشن تجربه‌هایی دارد. او عضو هیات موسس «انجمن نویسندگان کودک و نوجوان» بوده. و دو دوره هم به عنوان عضو هیأت مدیره به هم صنفی‌هایش خدمت می‌کرده.

فرهاد حسن‌زاده :

همیشه از نکوداشت‌ها تصور غریبی داشتم. مخصوصاً برنامه‌هایی که قرار است توسط نهادهای رسمی و دولتی برگزار شود. آدم فکر می‌کند قرار است برود توی یک قاب و برود در متن یک لوح تقدیر و دست و پایش گیر کند لای گل‌های در هم پیچیده‌ی تذهیب و کم‌کم هلش بدهند در حاشیه و همان‌جا در حاشیه بماند. در حالی که اصلِ کار اوست و همه به این بهانه در حال کار و برنامه ریزی هستند. برنامه‌های فرهنگی دیگر کشورها را دیده‌ام که چه ساده برگزار می‌شود و نه از مقامات خبری هست و نه نیمی از برنامه به تقدیر و تشکر از فلان مدیر و بهمان معاون و مسئول و حامی می‌گذرد. البته برنامه‌های کانون پرورش فکری استثنا هستند و خوشبختانه این حواشی را ندارند. وقتی قرار شد برایم در یزد نکوداشت بگیرند تردید داشتم که بروم یا نروم. وقتی شنیدم که مدیر فعلی این نهاد در استان یزد قبلاً کانونی بوده دلگرم شدم.
خیلی مختصر و مفید بگویم، از برنامه‌ای که اجرا شد راضی بودم و آن را گامی در راه جدی گرفتن کتابخوانی و تقدیر از نویسندگی می‌دانم. وقتی روی بیلبوردی بزرگ در میدان اصلی شهر به جای تبلیغات بازرگانی و یا تصویر بازیگران یا ورزشکاران تصویر نویسنده یا شاعری کار می‌شود، عجیب و در عین حال شوق برانگیز است. (حدوداً یک ماه قبل دوست شاعرم ناصر کشاورز به یزد رفته بود و تصویرش را هنرمندانه بر بیلبوردی کار کرده بودند.) یا وقتی قیچی به دست نویسنده می دهند که بخش کودک و نوجوان کتابخانه را افتتاح کند، نشان از فهمی متفاوت از حضور اهالی فرهنگ در جامعه است. بقیه‌ی برنامه‌ها هم خوب و خلاقانه بود. از در ورودی تا محل برگزاری مراسم، تصویرسازی و المان‌هایی از کتاب هایم بر زمین و در و دیوار دیده می‌شد که نشان از بیرون جهیدن کتاب از چهارچوب تنگ قفسه‌ها داشت. تکه‌های بعدی این آیین عبارت بود از: پخش کلیپ، نقد برخی از کتاب‌ها، اجرای نمایش بر اساس کتاب «امیرکبیر فقط اسم یک خیابان نیست» توسط هنرمندان نابینا و حامیان آنها، رونمایی از کتاب «برف و آفتاب» و گفت‌وگویی صمیمی با مخاطبان. و البته صبح همان روز هم مهمان برنامه‌ی زنده صبحگاهی تلویزیون مرکز یزد بود و آنجا هم عزت و احترام به کتاب بود و همدلی.
از همه‌ی یزدی‌هایی که آشکار و پنهان به فرهنگ کتابخوانی خدمت می کنند و دست مریزاد می‌گویم و روزگاری شیرین همچون قطاب و باقلوا برایشان آرزو می‌کنم.

https://t.me/farhadhas

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا