بیت الشهدامصاحبه ها

مصاحبه با حاج علیرضا جعفری نسب

آیین شب یلدا و شب چله از سنتهای دیرین ایرانیان است و یکی از پسندیده ترین آداب آن به دیدار بزرگان خانواده رفتن و شنیدن حرفها و نصایح آنهاست ،به همین بهانه با بزرگ فامیلمان حاجی علیرضا درباره طایفه  گف و گفتی داشته ایم حرف های ما بیشتر مربوط به سالهای دور بود ولی گریزی هم زدیم به حال،وصحبت کردیم از اصل ونسب خانواده پرجمعیت اشکذری که افتخارش به این است که دو شهید ( عباس و حاج محمدحسین جعفری نسب ) ویک آزاده و یکی دو نفر جانبازتقدیم به اسلام و انقلاب کرده است.

از حاجی بابا ( حاج علی جعفری نسب) برامون بگید

مادرحاجی بابا سکینه بود وپدرش علیرضا آسیابون بود حدود ۹۰سال پیش آسیابان اشکذر بود و بعداز اوآسیاب اشکذر افتاد به دست  پسرانش ( غلامحسین ، غلامرضا و حاجی علی) و نوروزعلی وکس دیگر که حالا اسمش یادم نیست عموی ما غلامحسین ،آسیابان اصلی بود و عمو غلامرضا کمکش می کرد و پدرم حاجی علی به دلایلی کمتر تمایل داشت در آسیاب کار کند وبیشتر لبافی می کرد و بعدها رفت تو کار خرید و فروش پشم ، حاجی بابا یک خواهرهم داشت که ما به او می گفتیم عمه سلطان

حاجی بابا یک عمه داشت ساکن مشهد بود که یک بار وقتی بچه چهار، پنج ساله بودم به همراه حاجی بابا به خانه شان رفتم.

 

از حاجی ماما ( گوهر زینلیان) برامون بگید

پدر حاجی ماما غلامحسین بود ومقنی گری می کرد و مادرش فاطمه نام داشت ، حاجی ماما یک برادر داشت ودو خواهر

برادرش اکبر نام داشت و مقنی گری می کرد جوانی رفت کرج و آنجا سکونت داشت  خواهرش یکی خاله صغری بود( دست و پا داشت و دلسوز بود خیلی جاها کمک کار حاجی مامابود) و یکی دیگر از خواهرهای او نامش را فراموش کردم وقتی دختر بچه پنج ، شش ساله بوده مقداری نان و یا آرد به او می دهند که به جایی ببرد ظالمی او را می بینید نان و یا آرد او را می دزدد و او را به خزینه آب انبار توده می اندازد البته بعدها قاتل او شناسایی شد و دور محل گرداندنش و زندانیش کردند (این قضیه گواه آن است که چقدرمردم آن دوره زمانه فقیر و گرسنه بودند که حاضر بودند بخاطر یک تکه نان آدم بکشند)

ازداستان آشنایی و ازدواج حاجی بابا و حاجی ماما خبر دارید؟

حاجی بابا و حاجی ماما خانه هایشان در یک کوچه تو محله توده  بود روزی حاجی ماما تو این کوچه خواهر یا برادر کوچکش بغل کرده بود و حاجی بابا هم بچه ای بغل کرده بود که به هم برخورد می کنند حاجی بابا به شوخی به حاجی ماما می گوید بیا بچه هایی که بغل کرده ایم عوض کنیم ؟! حاجی ماما سریع به خانه شان برمی گردد و گریه کنان قضیه را برای مادرش تعریف می کند فاطمه- مادر حاجی ماما- با عصبانیت به خانه حاجی بابا می رود و از نحوه  بخورد او با دخترش  گلایه می کند حاجی بابا مودبانه به فاطمه می گوید یک دل که نه صد دل عاشق دخترتان هستم و می خواهم او را بر دارم  ؟!

خانواده حاجی ماما چون می دانستند حاجی علی چه پسر با ایمان و کار درستی است با کمال میل دخترشان را به او می دهند.در اصل حاجی بابا دلاله ش خودش بوده است؟! ( خنده بلند حاجی علیرضا)

همه این اتفاقات در محله توده افتاده چه شد که اومدید محله باغستان

تا حدود ۵۵ سال قبل خانه مان توده بود پیشرفت ریک ها و بادهای شدید  زحمت زیادی برای ما و همسایه ها ایجادمی کرد و کم کم خانه مان زیر ریک مدفون می شد حاجی بابا خانه ای درمحله باغستان خریدفکر کنم حاجی جواد و بچه های بعدی در باغستان بدنیا آمدند

ازکار و زندگی خودتون بگید

همانطور که قبلا گفتم حاجی بابا تو کار لبافی و بافندگی بود همین باعث شد من هم بروم تو کار بافندگی، مدتها شاگرد میرزاجواد  و پدرش بودم و حالا خودم و پسرم تو کار بافندگی هستیم

چند سالی بود که حاجی علی اکبر داماد ما شده بود و باتوجه به شناختی که از خانواده ایشان داشتیم  با خواهر او ازدواج کردم در حقیقت من و حاجی علی اکبر سوودایی ( بده و بستان) هستیم که ازدواجمان با چند سال فاصله اتفاق افتاد ه است.

شش فرزند دارم سه دختر و سه پسر ، نوه و نتیجه هم دارم

 

به زمان حال برسیم دو سالی است جشنواره نوروزی بیت الشهدا برگزار می شود وشما وخانواده تان حضور پرنگی در آن دارید نظرتون درباره آن  چیست؟

اصل جشنواره خوب است ولی خالی از اشکال هم نیست من با این همه هزینه ای که برای جشنواره می شود مخالفم

برای بهتر برگزار شدن جشنواره چه پیشنهداتی دارید

بنظر من  عدالت نیست مسابقه  یک نفر باسواد و بی سواد یکی باشد و مسابقات باید سطح بندی بشود مبلغ جوایز کم بشود و اگر قرار است هزینه ای بشود بهتر است برای جشنواره یک مراسم آبرومندانه گرفته شود و از همه ی پذیرایی خوبی بشود و اگر هزینه ای می شود باید اولویت با جلسات هفتگی قرآن باشد

سوال آخر، بعنوان بزرگ طایفه نصحیتتان به کوچکترهای طایفه چیست

نصیحت  من به فامیل اینکه توی یک جمع خانوادگی از بحث های سیاسی پرهیز کنند چون باعث دلخوری و کدورت می شود وبه همه ضرر می رساند ،در یک طایفه هیچ چیز بالاتر از صمیمیت و همدلی نیست

ح.د

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا