تاریخ شفاهی اشکذردانشنامه اشکذرشهداگنجینه اشکذرگنجینه بیت الشهدا

ماشین بسیج

حاج علی و حاج میرزاحسن رفاقتشان زبانزد عام خاص بود،هم عقیده بودند و هم کسب وکار،پشم گوسفند از مردم اشکذر و اطراف می خریدند ودریزد میفروختند و از این راه امرار معاش می کردنددر این کار رعایت حال افراد بی بضاعت ، زنان بی سرپرست و یتیمان هم می کردند در قضیه حلال و حرام هم مواظبت داشتند و هم مداومت.
آنروزها به ندرت وسیله نقلیه بین اشکذر و یزد تردد می کرد گاهی اوقات ساعتها منتظر می شدند تا ماشینی پیدا شود  خودشان وبارشان را به یزد و یا به جاده سنتو برساند تادرآنجا هم ماشینی پیدا کنند آنها رابه یزد و عمدتا به کارخانه پشم غرب که نزدیکیهای دروازه قرآن برساند.
آنروز هم مثل همیشه کنار مسجدالرضا و داخل حسینیه بخشداری منتظر وسیله نقلیه ای بودند که ماشینی نزدیکشان توقف کرد ، خوشحال شدند و خوشحالیشان زمانی بیشتر شد وقتی دیدند پسرانشان حاج محمدحسین و علیمحمد از ماشین پیاده شدند وبسمتشان می آیند،  پسرها به سمت پدرانشان آمدند و سلام و احوال پرسی گرمی  کردند و در آخر هم کلی عذر خواهی از بابت اینکه به یزد می روند وچون ماشین بسیج است نمی توانند آنها رابه یزد و یا لا اقل تا جاده سنتو برسانند.

بعد از رفتن پسران، پدران شهید ان حاج محمد حسین جعفری نسب و علیمحمد دهقانی بسیار خوشحال بودند، حالا می دیدند لقمه حلالی که بر آن مواظبت داشتند موثر واقع شده بود و برای تربیت چنین فرزندان صالح ، پزهیزگار و با ادب به خود می بالیدند و شاکر خدا بودند.

شهید حاج محمد حسین جعفری نسب

شهید علیمحمد دهقانی اشکذری

 

مرحوم حاج علی

حاج میرازاحسن

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا