بیت الشهداگنجینه بیت الشهدا

یادی از ، خنده رو

اساماشاا.. دهقانی که در شناسنامه اش غلام عباس بود را عده زیادی از مردم اشکذر مخصوصا اهالی محترم توده می شناختند مخصوصا قدیمی ترها که برای کارکردن مجبور بودند به تهران رفت و آمد داشته باشند او را به خویی می شناختند در خانه اش به روی همه مخصوصا اشکذری هایی که برای کار از اشکذر به تهران می رفتند باز بود و هرکس وارد می شد از طرف او و همسرش مرحومه خدیجه زارع مورد استقبال قرار می گرفت . صدایی رسا،زبانی شیرین و رویی گشاده داشت به نحوی که باعث شده بود بسیاری از اشکذری هایی که به تهران می رفتند اگر دوست یا فامیل نزدیک هم داشتند خانه اساماشاا را ترجیح می دادند و از اینکه در هر ساعتی از شبانه‌روز بر در خانه اش بکوبند واهمه ای نداشتند نه حسرت دیروز ی که گذشته بود می خورد و نه غم فردایی که نیامده بود
دمی که می توانست خوش باشد را به ناخوش نمی داد همه اوقاتش ساعت خوش بود سرکار و در منزل و در سفر و حضر به یک معنا نمی گذاشت دنیا فریبش دهد و خود را برای دنیایی که بنا نبود به او وفا کند به زحمت و عذاب نمی انداخت و هرگز خنده رو یی را با اخم و ترش رویی عوض نمی کرد سهم خود را از دنیا فراموش نمی کرد مواد غذایی اش بایستی از مرغوب ترین و بهترین ها یش باشد در سرکار اگر لازم بود یکی آز کارگرها را مامور می کرد به جای کار کردن دنبال پنیر دانمارکی و نان بربری خشخاشی برای صبحانه برود اگر لازم می شد به یکی از پسرهایش ماموریت می داد تا در هر جای تهران بود سیگار وینستون چهارخط را برایش بیابند و کسی که این ماموریت به واگذار شده بود می دانست حق ندارد بدون سیگار وینستون چهار خط به خانه برگردد حتی اگر لازم بود همه تهران را زیر پا در کند ، هیچ عذری پیش اساماشاا پذیرفته نمی شد یکی از نزدیکان تعریف می کرد یک شب مهمان شان بودم سفره شام انداختند شام ابگوشت بود وقتی دیک آوردند بررسی کرد متوجه شد گوشت آنطوری که باید پخته نشده و دریافت قصاب گوشت بز داده ، بلافاصله یکی از پسرهایش را مامور کرد همان نیمه شب دیک پخته ابگوشت را به در خانه قصاب ببرد تا قصاب برای همیشه یادش باشد که حق ندارد گوشت نا مناسب برای اساماشاا بفرستد و به پسرش هم سفارش کرده بود در خانه قصاب که رسیدی دست روی زنگ می گذاری و تا قصاب در را باز نکرده دست از روی زنگ بر نمی داری و وقتی هم در را باز کرد دیک ابگوشت رآ به دستش می دهی و بدون هیج توضیحی فورا بر می گردی ، در هر مجلسی که وارد می شد به مجلس لطف و صفایی می بخشید و شمع مجلس می شد همه کسانی که از سالها پیش اساماشاا را می شناختند اتفاق نظر دارند که در عمرش دو چیز از لبش نیفتاد، سیگار و لبخند . در این اولین شب جمعه نبودنش یادش رآ گرامی می دا ریم و تعالی روحش و شادی روح همسرش و کسانی که از خاندان آسیا بانها از دنیا رفته اند را از درگاه خداوند متعال مسألت می داریم.
مهدی جعفری نسب

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا