اطراف ماحکایاتمعارف

حکایتی از آمیرسید علی ( حائری بزرگ)

نقل می کنند روزی شخصی راکه به خدا و پیامبر کافر و منکر شده بود به پیش حاکم یزد ( احتمالا جلال الدوله) بردند که بخاطر مرتد شدنش گردن وی را بزنند حاکم یزد می گوید وی را خدمت آمیرسید علی[۱] که مجتهد شهر است ببرید و حکم شرعی آن را بگیرید سپس من گردنش را خواهم زد

خلاصه این شخص بیچاره را با یک جنجال و سروصدایی به خدمت آمیرسیدعلی می آورند. ایشان وقتی فرد مرتد را می بیند می فرماید دستانش را باز کنید سپس از وی سئوال می کند :

ناهار خورده ای؟ می گوید :خیر

صبحانه چطور؟ می گوید: خیر

دیشب شام خورده ای؟ می گوید: خیر

سپس به دستور آمیرسید علی ، ارده شیره ونان تازه ای برای وی می آورند و غذای مفصلی می خورد پس از اینکه از غذا خوردن فارغ می شود دستهای خود را به طرف آسمان دراز کرده و می گوید : الحمدالله رب العالمین !

-دانشوران یزد،علیرضا کریمی ص ۴۶

—————————————————————————————————————————-

[۱] آیت الله آقا میرزاسیدعلی حائری ( حائری بزرگ) متولد۱۲۶۵ ه ق وفات ۱۳۳۰ه ق از علمای بزرگ شهر یزد

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا