تاریخ شفاهی اشکذردانشنامه اشکذر

خاطره ای از مبارزه ی مردم  اشکذرقبل از پیروزی انقلاب

برگی از تاریخ انقلاب اشکذر

محمدرضا خاکساری در یک خانواده مومن و مذهبی  در محله پشت باغ کاج اشکذر بدنیا آمد پدرش مرحوم حاج غلامرضا خادم و موذن مسجد حضرت ولیعصر (عج) پشت باغ کاج بود و مرحومه مادرش خادم همان مسجد بود خاکساری به همراه تعدادی از جوانان هم محلی اش مسجد حضرت ولیعصر (عج) پشت باغ کاج را  به یکی از پایگاههای اصلی انقلاب مردم اشکذر در رژیم گذشته تبدیل کرده بودند.پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران به عضویت سپاه پاسداران یزد درآمد در زمان جنگ تحمیلی بارها در جبهه های حق علیه باطل حضور داشت  وی در حال حاضر بازنشسته سپاه و ساکن اشکذر می باشد. 

مدتی مانده به پیروزی انقلاب، یک روز در مسجد محله ی خودمان ، مسجد ولی عصر پشت باغ کاج اشکذر بودم یک نفر داشت با کس دیگری صحبت می کرد گفت دیروز بچه های اشکذر راهپیمایی داشتند و به چند مجلس عزاداری امام حسین (ع) رفته اند. و امروز هم قرار است تظاهرات کنند و به مسجد محله ی ما هم بیایند و لی من مطمئن هستم که نمی گذارند آنها به مجلس ما برسند. من با شنیدن حرف های آن شخص فهمیدم که پاسگاه ژاندارمری، حتما برنامه ای دارد که از تظاهرات مردم جلوگیری کند. من در آن روزها  حال و هوای خاصی داشتم،  نزدیک وقت تظاهرات که شد رفتم وضو گرفتم و یک کارد آشپزخانه بغل پایم زیر شلوارم بستم و رفتم به مسجد ولی عصر محله ی شهدا  که آن وقت محله پشت بی یخ می گفتند  قرار بود از آنجا تظاهرات شروع شود.  عده ای از جوانهای انقلابی اشکذر آمدند جمع شدیم واز آنجا راه افتادیم به طرف محله  باغستان و شعارهای انقلابی می دادیم به پیچ خیابان باغ بالا و محله  باغستان ( چهار راه مهدیه ) که رسیدیم سربازان پاسگاه جلومان را گرفتند ، رئیس شان بهره مند بود  ،آن ها ما را محاصره کردند. از کسانی که در تظاهرات بودند، استاد رضا دهقانی برادر شهید احمد، حاجی علی سعید منش، حاج محمد حسین پیشداد بودند. سرباز ها دور ما تظاهر کننده ها را گرفته بودند و بهره مند  داشت با بی سیم  با فرمانده پاسگاه صحبت می کرد. فرمانده پاسگاه  آقای دقیق بود. بهره مند داشت با دقیق صحبت می کرد و می گفت اگر یک نفرشان را بکُشیم قضیه تمام می شود. و ما داشتیم می شنیدیم همان جا کارد  بغل پایم را به استاد رضا دهقانی نشان دادم و اشاره کردم که حاضرم کاردم را به بهره مند بزنم. استا رضا خیلی تعجب کرد و با اشاره تندی من را از این حرکت بازداشت ،در هر صورت بهره مند از این که کسی را بکُشند منصرف شد احتمالاً فرمانده مخالفت کرده بود ولی  معلوم بود او در صدد است که کسی را بکشد، فردا شبش در روستای شمسی دو نفر به نام های شهید دیاله و شهید احمدی را به شهادت رساند.  بعد از پیروزی انقلاب بهره مند محاکمه شد و به سزای اعمالش رسید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا