حکایات
-
قبر غنی و قبر فقیر
ثروتمند زاده اى را در کنار قبر پدرش نشسته بود و در کنار او فقیرزاده اى که او هم در…
بیشتر بخوانید » -
ابلیس و فرعون
روزی ابلیس نزد فرعون رفت. فرعون خوشهای انگور در دست داشت و تناول میکرد. ابلیس گفت: آیا میتوانی این خوشه…
بیشتر بخوانید » -
حکایت بازرگان و مرد خیانتکار
آوردهاند بازرگانی بود اندکمایه که قصد سفر داشت. صد من آهن داشت که در خانۀ دوستی به رسم امانت…
بیشتر بخوانید » -
عزرائیل و خبر مرگ
گویند یکی از اولیا از خدا خواست که به عزرائیل دستور دهد که هر زمان نوبت مرگش رسید، او را…
بیشتر بخوانید » -
زیاده خواهی ناصرالدین شاه
«گویند: روزی ناصر الدین شاه به فکر افتاد که مسجد کوچکی را که در کنار کاخ بزرگ «شمس العماره» بود،…
بیشتر بخوانید » -
از کوزه همان برون تراود که در اوست
روزی حضرت عیسی (ع) از راهی می گذشت. ابلهی با وی دچار شد وسخنی پرسید. بر سبیل تلطّف، جوابش باز…
بیشتر بخوانید » -
حکایت تاجر و پسر بچه
روزی از روزها تاجری در یکی از روستاها، مقدار زیادی محصول کشاورزی که چند گونی گندم و جو بود خرید…
بیشتر بخوانید » -
تقوا
«از عیسی علیه السلام پرسیدند: کدام یک از مردم شریف ترند؟ حضرت دو مشت خاک از زمین برداشت و گفت:…
بیشتر بخوانید » -
فراموشی خلقت
قرآن در میان مسلمانان، همچون قلب در پیکر انسان است و هرگاه که قرآن در میان آنان حاکم بوده هیچگاه…
بیشتر بخوانید » -
داستان نجات حضرت یوسف (ع) از چاه
برادران یوسف علیهالسلام از روى حسادت، وى را به چاه انداختند. جبرئیل امین او را گرفته، روى سنگى نشانید و به دلجوئى او پرداخت.…
بیشتر بخوانید » -
حکایت پندآموز سه سوال
سلطان به وزیر گفت ۳ سوال میکنم فردا اگر جواب دادی هستی و گرنه عزل میشوی. سوال اول: خدا چه…
بیشتر بخوانید » -
لقمه ای در برابر لقمه ای
از حضرت رضا (ع) روایت شده: در بنی اسرائیل قحطی شدید پی در پی اتفاق افتاد، زنی بیش از یک…
بیشتر بخوانید » -
سنگ قبر حکیم
مرد بسیار ثروتمندی که از حکیمی دل خوشی نداشت با خدمتکارانش در بازار با حکیم و تعدادی از شاگردانش روبهرو…
بیشتر بخوانید » -
حکایت آهنگــر و زن خوش سیما
در کتاب انوار المجالس صفحه سیصدو چهارده نقل مى کند از حسن بصرى که گفت: یک روز در بازار آهنگران…
بیشتر بخوانید » -
دعای مستجاب طوطی
خانمی برای طرح مشکلش به کلیسا رفت. او با کشیش ملاقات کرد و گفت: من دو طوطی ماده دارم…
بیشتر بخوانید » -
داستان بسیار زیبا از زن بی حجاب و زن چادری
زن هنوز کاملا وارد اتوبوس نشده بود که راننده ناغافل در رو بست و چادر زن لای در گیر…
بیشتر بخوانید » -
داستان چوب غذاخوری از عاج گران
در چین باستان، شاهزاده جوانی تصمیم گرفت با تکه ای عاج گران قیمت چوب غذاخوری بسازد. پادشاه که مردی عاقل…
بیشتر بخوانید » -
داستان مورچه و عسل
مورچه ای در پی جمع کردن دانه های جو از راهی می گذشت و نزدیک کندوی عسل رسید. از بوی…
بیشتر بخوانید » -
خاطره ای عبرت آموز از «حاج میرزا علی اکبر باقرزاده»
شادروان حاج میرزا علی اکبر باقرزاده، در سال ۱۲۹۳ ه.ق (۱۲۵۵ ه.ش) در محلهٔ گازرگاه یزد متولد شد و در سال ۱۳۶۷ ه.ق (۱۳۲۶ ه.ش) در مشهد درگذشت.وی در…
بیشتر بخوانید » -
داستان پسر زرنگ
روزی کشاورزی متوجه شد ساعت طلای میراث خانوادگی اش را در انبار علوفه گم کرده بعد از آنکه در میان…
بیشتر بخوانید »