از حق الناس دانش آموز شهید تا برپای متفاوت معلم شهید اشکذری
به مناسبت هفته بسیج ۱۴۰۳ ، رفته بودم یادواره شهدای محله توده اشکذر ، خیلی برنامه عالی بود، از شبکه استانی تابان و شبکه خبر۲ هم پخش زنده می شد،عکس شهدا دور حسینیه سبب شد،چند نفری خاطره این شهدا را بگویند حیفم آمد چند تا از این خاطره ها را به عنوان یادگاری برای دانش آموزانم ثبت نکنم
شهید ولی الله دهقانی و شوق رفتن:
پایگاه شهید بهشتی یک ساختمان کنار مدرسه شهید رجایی داشت،کتاب های یکی از دانش آموزان پشت پنجره بود، بچه ها گفتند ولی الله همین الان کتاب ها را گذاشت و رفت اعزام بشه به جبهه ، شهید ولی الله دهقانی یا دانش آموز بود یا سرکار می رفت ، کلاس های جبرانی می آمد، یادم نیست! فقط،می دانم همان یک بار رفت و دیگر برنگشت و شهید شد! تو ذهنم مانده خانه هم نرفت،کتاب ها گذاشت پشت پنجره و رفت جبهه!
شهید عسکری و شوق گمنامی و زیارت:
با چند تا از رزمنده و شهیدان اشکذر مثل محمدصادق عسکری همراه هم جبهه بودیم هنوز یادم نمی رود، محمدصادق عسکری تا پنجم درس خوانده بود، مجبور شده بود برای شرایط زندگی کارخانه برود و کار می کرد وقتی قرار شد،قبل عملیات وصیت نامه اش را بنویسد، به شهید محمدرضا دهقانی فرزند مرحوم احمدعلی می گفت و او وصیتنامه اش را می نوشت هنوز یادم نمی رودیکی از جملاتش این بود”دوست دارم گمنام بشوم و خاک پای زواره امام حسین بشم ”
دانش آموز شهید دهقانی و حق الناس
نزدیکی های خلدبرین یزد می بردند برای آموزش های نظامی!بچه های رزمنده اشکذر باهم بودیم ، یکی باغ پسته اون نزدیکی بود تو وقت استراحت بچه ها می رفتند زیر سایه درخت ها و چون صاحب باغ هم هیچ وقت نبود،برخی بچه ها پسته ها را می کندند و می خوردند، کس غریبه ای نیستید من خودم هم از آن پسته ها خوردم
یادم می آید توجمع آن روز ما فقط یک نفر بود که از پسته ها هیچ نخورد و دست نزد آنهم دانش آموز شهید ” محمد جلال دهقانی ” بود، هرچه بچه ها شوخی و جدی می گفتند ” بخور اشکال ندارد” ولی او لب به پسته ها نزد ، می گفت ” مال مردم است ، باید راضی باشد ” بعد شهادت شهید محمد جلال مرتب این کار شهید جلو چشمم می آمد، به حرف دوستم رسیدم که می گفت ” بزرگترین توفیق شهادت در رعایت حق الناس به دست می آید ”
معلم شهید و برپای متفاوت
کلاس چهارم دبستان بودیم، شهید جعفری نسب معلم ما بود، سر کلاس که می آمد بچه ها بلند برپا می گفتند، حاج محمد حسین هم بلافاصله بعد برپای بچه ها می گفت، ” نصر من الله و فتح القریب
چشماتو باز کن، نخوری تو فریب” بعد چند روز این جمله عادتمان شد ،خود بچه ها بعد برپا این را می گفتند ، حالا که بزرگ شدیم می فهمیم چرا معلم شهیدما این جمله را سرزبان ما انداخت ، به نظرم مهمترین نکته ای که دانش آموز باید یاد بگیرید همین جمله است ” چشمتو باز کن تا نخوری تو فریب”
خاطره نگاری معلم اشکذری از یادواره شهدای محله توده شهرستان اشکذر