مجله همشهری دانستنیها – زهره ترابی: مرحوم «توران میرهادی» یکی از چهره های موثر ادبیات کودک و نوجوان بود که به او لقب «مادر ادبیات کودکان» را داده بودند؛ چرا او به این عنوان شناخته می شد؟
تا قبل از این که خبر فوت توران میرهادی با عنوان «مادر دلسوز ادبیات کودکان درگذشت» در شبکه های اجتماعی دست به دست شود، کمتر کسی با شخصیت و کارهای او آشنایی داشت. بین کسانی که در حوزه کودک و نوجوان کار می کنند، از نویسنده و شاعر گرفته تا تصویرگر و کارگردان، ظاهرا او از همه گمنام تر بود. چهره کمتر شناخته شده ای که سال های سال دور از هیاهوی رسانه ها در پشت صحنه کار می کرد و سنگ بنای فعالیت خیلی از افراد جلوی صحنه را می گذاشت. «سختی ها به من یاد دادند همه چیز را غنیمت بشمارم و تا زمانی که نفس می کشم، بکوشم خدمت کنم.
مادر دلسوز ادبیات کودکان تا زمانی که مریضی او را از پا نینداخته بود، به قولش وفادار بود و تمام وقت برای بچه های این سرزمین کار کرد.
«وقتی از مادرم پرسیدیم چرا مجسمه سازی را رها کردی؟» پاسخ داد شما را ساختم و این خیلی سخت تر بود.» توران میرهادی در سال ۱۳۰۶ از یک مادر آلمانی و پدری ایرانی در تهران متولد شد. پدرش از دانشجویان اعزامی به خارج از کشور بود و همان جا با دختر آلمانی ازدواج کرده بود. مادرش زن هنرمند و مقتدری بود که به همراه آقای میرهادی به ایران آمد و ۵۰ سال در این جا زندگی کرد. با وجود اینکه خودش آلمانی بود، اما برای آشنایی بیشتر بچه ها با فرهنگ و ادبیات ایرانی برای بچه ها در خانه، معلم ادبیات فارسی می گرفت.
در کنار این کار، شخصا برایشان کلاس زبان آلمانی می گذاشت. بعد از آن تازه نوبت به زبان فرانسه و انگلیسی می رسید که اولی را به کمک معلم فرانسه و بعدی را در مدرسه و همراه بقیه بچه ها یاد می گرفتند. «به این ترتیب همه ما خواهر برادرها به اندازه کافی به چهار زبان مسلط شدیم و این مجموعه را با آموختن موسیقی و نقاشی تکمیل کردیم.» بچه های چنین خانه ای، چاره ای به جز موفقیت نداشتند. نمونه اش خواهر توران، ایراندخت که نویسنده، شاعر و پزشک بود، سال ها در همدان طبابت کرد و هنوز معروف است.
کتاب ها
«با خودم می گویم هرچه از این تجربه ها را می توانی منتقل بکنی، منتقل کن! هر چقدر می توانی درباره شان صحبت بکنی، صحبت کن!» برخلاف خیلی از همنسلانش که اهل مصاحبه و صحبت کردن نیستند، خانم میرهادی سخاوتمندانی تجربیات خودش را در اختیار بقیه گذاشت و از زندگی شخصی و کاری اش حرف زد. او به جز همکاری در تالیف کتاب های درسی مثل تعلیمات اجتماعی، تاریخ و جغرافی و همکاری در تدوین فرهنگ نامه کودکان و نوجوانان، تعداد زیادی کتاب از تجربیات زندگی و کاری اش چاپ کرده است.
«مادر و پنجاه سال زندگی کردن در ایران» خاطرات او از مادرش است که در آن با جزییات زیاد نقش مادرش در زندگی اش را شرح می دهد. «تجربه های مدرسه فرهاد» هم در سه جلد منتشر شد که بخشی از تجربیاتش در مدرسه داری را شرح می دهد. مجموعه گفت و گوهای توران میرهادی هم در کتاب دیگری با اسم «گفت و گوهای زمان» چاپ شده است که در آن هم از زندگی اش حرف می زند و هم از سبک کاری و اندیشه هایش. «پیوست پیک» هم که در روز تشییع جنازه دست عده زیادی از مردم بود، گفت و گویی با او در مورد مادری کردن خودش برای فرزندانش است.
سال ۱۳۲۴؛ پایان تحصیلات دبیرستان
«مادرم اصرار داشت من باغبانی بخوانم و مرتب می گفت همه که نباید دکتر و مهندس بشوند، باغبان هم لازم داریم.» در خانواده شان دانشگاه رفتن بدیهی بود. خواهر و برادرش در اتریش پزشکی می خواندند و توران میرهادی هم خودش را کسی شبیه آن ها تصور می کرد. باغبانی را دوست نداشت و در عوض به زیست شناسی علاقه مند بود. به همین دلیل هم در دانشکده علوم دانشگاه تهران در رشته طبیعی ثبت نام کرد. در همان سال مبارزه با بی سوادی در کشور شکل گرفت. «جبار باغچه بان» و دکتر «محمدباقر هوشیار» معلم کلاس هایی بودند که در این زمینه تشکیل می شد.
توران میرهادی یکی از شاگردان باغچه بان در این کلاس ها بود که بعدها پی علاقه اش را گرفت و شاگرد مستمع آزاد دکتر هوشیار در دانشسرای عالی شد.سال ۱۳۳۰؛ بازگشت به ایران
«زمستان بود که آمدم. درسم را تمام کرده بودم و می آمدم برای کار و خدمت در کشورم، اما با یک نگاه جست و جوگر و با روحیه ای آزادی طلب، برابری طلب و برادری طلب.» توران میرهادی بعد از چهار سال درس خواندن در فرانسه و یک سال کارکردن در آلمان، به ایران برگشت و با مردی که قبلا با هم آشنا شده بودند، ازدواج کرد.
عمر این زندگی مشترک کوتاه بود و در سال ۱۳۳۳ زمانی که فرزندشان یک ساله بود: «سرگرد وکیلی» اعدام شد. میرهادی یک سال بعد از مرگ همسرش، با دوست نزدیک او ازدواج کرد و زندگی اش را از نو ساخت. او در این مدت که به ایران برگشته و درگیر زندگی خانوادگی شده بود، در مدارس ابتدایی و پیش دبستان هم درس می داد.سال ۱۳۳۴؛ تاسیس مدرسه فرهاد
«یک روز پدر من را صدا کرد و گفت توران تو حیفی با این کارهایت. گفتم چرا؟ مگر من چه کار دارم می کنم؟ گفت تو رفته ای درس خوانده ای، تجربه پیدا کرده ای و آمده ای شده ای یک معلم ساده توی یک دبستان؟»
پدر و مادر توران میرهادی کمکش کردند تا با وجود شرایط سخت زندگی، یک کودکستان برای خودش دایر کند و تجربیاتی را که در آنجا یاد گرفته بود، در آن به کار بگیرد. اسم کودکستان هم به یاد برادر از دست رفته اش شد «فرهاد». کودکستان با دو کلاس در کنار خانه کودکی های میرهادی شکل گرفت. خودش بچه های کوچک را از همه جای شهر جمع می کرد و طبقه آموخته هایش به آن ها آموزش می داد.
تلاش های توران میرهادی نتیجه داد و کودکستان بزرگ و بزرگ تر شد. سال ۱۳۳۶ دبستان و سال ۱۳۵۰ دوره راهنمایی هم به آن سال اضافه شد. در آخرین ماه های مدرسه، ۱۲۰۰ نفر در آن درس می خواندند.سال ۱۳۴۱؛ تاسیس شورای کتاب کودک
«در نمایشگاه های کتاب کودک متوجه شدیم که کار ادبیات و کتاب های کودکان بسیار گسترده تر از آن است که بتوانیم به تنهایی از عهده آن برآییم. می بایست جزیی باشیم از یک کل و این نتیجه گیری سرآغازی شد برای تاسیس شورای کتاب کودک.
نمایشگاه هایی که میرهادی از آن در خاطراتش حرف می زند، در سه دوره برگزار شد و چون اساس کتاب زیادی برای عرضه وجود نداشت، او را به این فک رانداخت که برای این مئله کاری بکند. ایده شورای کتاب کودک برای او و «لیلی ایمن» بود که با کمک گروهی از دوستداران کودکان مثل «مهدی آذر یزدی»، «پرویز کلانتری»، «مرتضی ممیز»، «بیژن مفید» و… متولد شد.
توران میرهادی سال ها هم در مدرسه فرهاد کار می کرد، هم در دانشسرای عالی و دانشگاه ابوریحان امروزی درس می داد و هم در شورای کتاب کودک حضور داشت.سال ۱۳۵۸؛ آغاز تدوین «فرهنگ نامه کودکان و نوجوانان»
«همسرم»، «محسن خمارلو» که در سال ۱۳۵۸ جهان میرا را ترک گفت، در نامه ای که برای من به جای گذاشت، از من خواست با بهره گیری از بخش از دارایی هایش کاری را برای مردم انجام دهم. خواسته ای که انجامش سخت به نظر می رسید. در نهایت و با توجه به عشق و علاقه ای که او به نس لجوان این کشور داشت، این مبلغ، سرمایه اولیه فرهنگ نامه کودکان و نوجوانان شد.»
فرهنگ نامه کودک و نوجوان دانشنامه ای برای سنین ۱۰ تا ۱۶ سال است که قرار است به سوالات آن ها در زمینه های مختلف جواب بدهد. این کتاب در سال ۱۳۷۷ به عنوان کتاب سال انتخاب شد و در سال ۱۳۷۹ جایزه ترویج علم ایران را دریافت کرد. میرهادی سال های سال، صبح تا شب را در محل فرهنگ نامه گذارند، با این حال پروژه بسیار بزرگ و گسترده است و کار همچنان ادامه دارد.
«نسل ما آرام آرام خداحافظی می کند و به دیار باقی می رود. «حسن مرندی»، «صابری فومنی»، «اخوان ثالث»، «بیرشک» و… و حال خانم «مافی»، «معصومه سهراب». ما که بودیم و چه کردیم؟ ما فرزندان انقلابیون مشروطیت و آغازگران سازندگی ایران بودیم. نامش را گذاشته ام نسل خدمت بی شائبه و بدون انتظار…» این بخشی از دست نوشته ای است که خانم میرهادی چندین سال قبل و بعد از مرگ یکی از همکاران و همراهانش نوشته بود و در آن، در مورد خودش و نسلی که رو به اتمام است، حرف زده بود.
توران میرهادی، شهریور سال ۱۳۹۵ به خاطر سکته مغزی در بیمارستان بستری شد و در نهایت ۱۸ آبان درگذشت. با فوت او یکی دیگر از آخرین بازمانده های نسل خدمت بی شائبه و بدون انتظار هم رفت.