رونمایی ” بقچه مادر”،”لالایی ممنوعه” و “آباد” در همایش بالاتر دانش آموزان شهرستان اشکذر

جمعی از دانش آموزان شهرستان اشکذر در ابتکاری در همایش” بالاتر” مدرسه خود از سه شعر رونمایی کردند، زیبایی و ابتکار این اشعار هم در این بود که دو شعر آن را دانش آموزانی به نام باقری فرد و حیدر پور به صورت رپ و با بیت باکس اجرا کردند
و اما متن شعر “بقچه مادر” که توسط شاعر نوجوان سیدحسین ذبحی شاعر نوجوان سروده شد و به عطوفت مادران و زحمت پدران برای فرزندان اشاره دارد
دعاهای خیر شو و تو یک بقچه می بست
آروم آروم برام آیه الکرسی میخوند
بقچه غذا ظاهر قضیه بود و
دعاهای خیرش بود که تا ابد برام میموند
سرش سلامت عجب دل دریایی داشت
همیشه یک ساندویچ بیشتر برام میزاشت
تا اگه یهو کسی صبحانه یادش میرفت
از تو جامیزی من ساندویچو بر می داشت
با همین کار مادر کلاس درسم شروع میشد
کلاسی بدون صندلی و بی میز و بی تخته
تکه کلوم مادرم همیشه این بود که
تو دنیایی مرد بمون که مرد بودن سخته
صبح ها زنگ اول عشق تعارف میشد
تخم مرغ، کره، پنیر ظاهر بود
اونکه سفره های بچه ها رو صفا میداد
طعم لقمه حلال زحمتای بابا بود
دوچرخه های لقه و غراض مون رو هر صب
با صد تا امید آتیش میکردیم
همون اول صبحی قول میدادیم بهم
به هم نخندیم و با هم بخندیم
اس غلام و اس مجید اس ماشالله
تو راه برامون دست تکون میدادن
اگرچه لات و لوت بودن ولیکن
راه زندگی و نشون میدادن
وقت نماز که میشد اس ماشالله
بساط ماست فروشی رو جمع میکرد
سرش میرفت ولی نمازش هرگز
مردونه اون خدا رو عبادت میکرد
شعار اس مجید همیشه این بود
کوچیک اون بالایی باش تا بزرگ شی
تابستون ها برو تو کوره کار کن
صیقل بخور تو بچگی تا مرد شی
اس غلام که نگم برات عجب مردی بود
هر جا که پا میذاشت حرفش این بود
مردونگی به تیپ و موی کج نیس
آدم خوبه دل بکنه از دنیا
دنیا جایی برای مشتی هاش نیس
خلاصه راه مدرسه طی میشد
میرسیدیم به مدرسه با صد تا ذوق
چه روزگار باصفایی داشتیم
می رویید از باغ دلای ما شوق
و متن قطعه ” لالایی ممنوعه ” سروده خود بچه های پایه هفتمی و هشتمی مدرسه لقمان حکیم که در ابتکاری در این قطعه با حروف”ل، ق،م،ا،ن” ۲۵ معیار نوجوان نمونه در پنج سلامت معنوی، اخلاقی، علمی، جسمی و سیاسی را معرفی می کنند:
لام مثلا
لالایی ممنوعه تنبلی ممنوعه
لقمانی درس خون و با ادب می مونه
قاف مثل
قسمت ما بشه ، نمازای به موقع
لقمانی با بدی قهر ابد می مونه
میم مثل
مادر مهربون ، پدرِ زحمت کش
لقمانی دستبوس بابا و مامان می مونه
الف مثل
الگوی نوجوون لقمانی، شیر بچه ایرانی
هزار شهیدِ نوجوان یزدی می مونه
نون مثل
نمی تونیم ، نداریم، صبر و بصیرت داریم
لقمانی ، پا عهدشِ مثِل خوبا وای میسته
و شعر سوم از اینجا خلق شد که،ذبحی شاعر نوجوان پس از دیدن گزارش خبری ” دلتنگی کفش بچه های غزه” که_در آن دانش آموزان لقمان حکیم،یک شاخه گل محمدی روی کفش هایی که به یاد کودکان شهید غزه گذاشته اند_شعری را به نام”آباد” می سراید
و اما متن شعر
گمان مکن که به روی زمین به زورِ دو پا
له و لَوَرده ام و تو سری خور هستم من
اگرچه خاکی ام و رنگْ پریده ام اما
زِ وسعت ملکوت و سما پر هستم من
به روی کفه من نقشِ عرش حک شده است
منی که راه فلک را ز خاک ها جُستم
ز سنگریزه روی زمین، من انجمن و
ستاره و قمر و نورِ ماه را جُستم
نخی که زلف رخم هست سر نخ راهی است
که از کناره ابر بهار میگذرد
همان مسیر پر از پیج و خم که در آخر
ز شهر عشق و دیارِ نگار میگذرد
سواره ای که نشسته به زینِ کفپوشم
خروش تاول از هر نقطه نقطه اش پیدا است
همان دو پایِ غیوری که سالیان دراز
اگرچه غرق کبودی است هنوز پابرجاست
همان دو پا که سرا پا چو سرو مقتدر است
همان که پای ستم را زِ پا در آورده است
اگر چه پاست ولی بر سری شرف دارد
که نوکرانه برای ستم سر آورده است
همان سری که سکوتش صدای پهپادی است
که آشیانه من را شکاند و ویران کرد
تَبِ تنفس جا کفشی عزیزم را
به زیر شعله کشاند و به زور بی جان کرد
اگر چه بند به روی تنم نشسته ولی
زِ بند بند زر و زور و ظلم آزادم
اگرچه کفشم و پستم به چشم آدم ها
در این خرابهِ ساکت چقدر آبادم
نگاه میکنم و جای نایک یا ریبوک
مزین از دو سه قطره شراره خونم
بدون راکبم اما رکابِ وجدانم
نشان شأنم و عزت، اجاره خونم
هلا تمامیِ پا ها مرا رها بکنید
به احترام نسیمی که زیر باروت است
همان فروغِ دل انگیزِ در دلِ ظلمت
که مثل ماهِ خمیده معطل قوت است
مرا رها بکنید، پا برهنه، بی پرده
بلند واژه هیهات را ادا بکنید
به دور قبله اول به شکل حلقه شوید
عزیز فاطمه را با رسا صدا بکنید
به یُمن نوگل پرپر به روی چهره من
گلی به یاد گلستانِ غزه بگذارید
دو دست را گره در دست یکدِگَر بکنید
امید روی دو دستانِ غزه بگذارید
چقدْر کفش و چه خیل عظیمی از گل ها
که از تراوش فطرت زِ روح وجدان اند
درون هند و هلند، نیجریه، پاکستان
وَ یا که در وسط مدرسه لقمان اند