معارف

معلمی که معجزه اش کتابش بود… و خودش 

 

«صالح فرزند سام، از دل کوه ماده شتر بیرون کشید، ابراهیم فرزند تارخ، دو تصویر دید که کس نه قبلش دیده و نه بعدش، سرد شدن داغِ آتشِ منجنیق و زنده شدن مرغ‌های چهارگانه، موسی فرزند عمران دستش را درخشنده می‌کرد، عصایش را اژدها و دریا را می‌شکافت، داود فرزند ایشا باد را مسخر خودش می‌کرد و آهن را نرمِ دستش، سلیمان فرزند داود با موران و پرندگان سخن می‌گفت و مسلط بود بر شیاطین و جنیان، عیسی فرزند مریم از مادری باکره زاده شد، در نهال‌سالی سخن گفت، کور بینا می‌کرد و مرده، زنده. این‌ها تاریخچه چندخطی معجزات پیامبران است. دست کم آن‌ها که خط و ربط و شگفتانه‌شان در سه کتاب مقدس ادیان ابراهیمی آمده. و اما پیامبر آخرین، محمد فرزند عبدالله قرار بود دردانه باشد، در انتها بیاید و لابد اعجازی داشته باشد برای خلق که مثل رسالتش الی الابد باشد، برای ابد و یک روز. رسول و پیغام‌بری که پیام و حرفش تا ته تاریخ، تا نفخه صور، تا آنجا که کف‌گیر عالم به ته می‌گیرد، کار کند، جلو برود، آدم بسازد، هادی انسان و جامعه باشد.

و معجزه نبی آخر، نه شیر بود و نه شتر، نه شافی و نه آتش‌ نشانی. نوبرانه خدا برای رسولش کتابی بود برای خواندن. تطبیق اسم و مسما. قرآن، خواندنی. گویی خداوند برای ادامه مسیر بعد از تمام امتحانات و ابتلائات آدمی، با این اعجاز از آدم‌های تا دُمِ تاریخ می‌خواست بیشتر بخوانند، فکر کنند و بعد احتمالا خودشان ادامه مسیر زندگی را خواهند یافت. لیک جدا از قرآن، خود شخصیت محمد هم انگاری پهلو می‌زد به قرآن از حیث تکی و اعجاز و یگانگی. رسولی که چنان بر قوم و زیردستانش دلسوز و مهربان بود که درد و رنج مردمانش بر او سخت‌تر از خودشان فشار می‌آورد، برای رستگار شدن‌شان آن‌قدر حریص بود که نزدیک بود جان دهد. برای مردمش. «مردم».

محمد فرزند آمنه، محمد فرزند عبدالله، محمد پدر فاطمه، خود معجزه خداوندش بود و فخر امتش. این که امروز از آن رسول جز نامی بیشتر در میان امتش نیست و مردمانش کمتر سیره‌اش را جاری می‌کند یا انگاری تبانی نوشته‌نشده‌ای‌ست که تابلوی درخشان محمد وارونه و خِلاف نشان دهند از عظمت و بزرگی و جلالش کم نمی‌کند.

و سر آخر شاید در این کشاکش نرمِ جنگ جهانی سوم و جدال بلوکات شرق و غرب بد نباشد ذکر نقل قولی از ابن خلدون که معجزه پیامبر خاتم را منحصر در دو مورد می‌دانست: نزول قرآن و «اتحاد اقوام و قبائل متخاصم.» درود خداوند بر آخرین رسول که اعجازش دوستی بود و محبت و شعارش اخلاق: «من مبعوث شدم که مکارم اخلاق را – در میان انسان‌ها – تمام کنم.»

به قلم سید احمد بطحایی

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا