صفحه اصلی

مرحوم سید علی اکبر ابوترابی سید آزادگان سرافراز میهن

می آمدند! کسی باور نمی کرد، حتی آرزویش را هم محال می دانستند.

می آمدند! با سرافرازی ! اشکها به استقبالشان آمدند. نمی دانم از شوق بود یا …

و چه زیبا بود! مادرانی که پس از سالها فرزندانشان را به آغوش می کشیدند! کودکان و نوجوانانی که برای اولین بار پدرشان را می دیدند!

و در بین آن گروه عظیم، کسی آمد که با صبر ایوب گونه اش شیطان را به زانو در آورده بود و با صبر زینب گونه اش مأمور شده بود تا جلو تحریفات ناجوانمردانه دشمن را بگیرد و بر کاروان اسرا، مأمن و پناهگاه و آرامشگاهی باشد.

و زنده یاد حجت الاسلام و المسلمین حاج سیدعلی اکبر ابوترابی، کسی بود که به فرموده رهبر معظم انقلاب: « همچون خورشیدی بر دلهای اسیران مظلوم می تابید و چون ستاره ای درخشان ، هدف و راه را به آنان نشان می داد و چون ابری فیاض امید و ایمان را به آنان می بارید».

در این شماره با گرامیداشت سالروز ورود آزادگان سرافراز به میهن اسلامی، از سید آزادگان مرحوم سید علی اکبر ابوترابی یادی می کنیم:

سیدیاسر، فرزند وی، می گوید:

« … در ۱۶ سالگی تصمیم می گیرد مسجدی در اطراف قزوین بسازد، شروع می کند به کارگری. به یکی از بازاریها می گوید: آجر بدهید. در کجا؟ در شهری که پدربزرگشان حرف اول و آخر را می زند … فرزند بزرگ ترین شخصیت شهر قزوین … برای ساختن مسجد بنّایی می کند، کارگری می کند… . چهل سال بعد که نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی می شود، بیشترین رای را هم می آورد. با همان حال، آجر برمی دارد وطبقه بالای خانه شهیدی را می سازد. بنایی می کند » .

سیدمیثم، فرزند دیگر وی نقل می کند:

« بعد از صحبتهای مقام معظم رهبری درباره فساد اجتماعی، در جمع خصوصی، در منزل شهیدی، حاج آقا برای صحبت دعوت شده بودند.

بعد از بحثهایی ، حاج آقا فرمود: باید چه کنیم؟ و خودشان در جواب به ایه « أشداء علی الکفار رحماء بینهم » اشاره کردند و گفتند: « اشداء علی الکفار» برای زمان جنگ بود. شما دشمنی مشخص و آشکار داشتید، اما الآن بعد از جنگ « رحماء بینهم » است. این دو تا همیشه باید باشد تا جواب بدهد. اگر زمانی به همدیگر رحم کردید، آن موقع پیروز می شوید. می فرمود در این مقطع کسی به کسی رحم نمی کند؛ ما که ادعای جبهه و جنگ داریم، چرا حاضر نیستیم تحمل کنیم؟ ».

« شبی جوانی را سوار ماشین کردند. وقتی عمامه حاج آقا را دید، رنگش پرید. مشروب خورده بود. حاج آقا او را تا نزدیکی منزلش رساند و در بین راه گفته بود : « جوانید، اشتباه می کنید، راه برگشت هم وجود دارد. سعی کنید راه برگشتی هم برای خودتان بگذارید. جوان به گریه می افتد و می گوید، من نمی توانم روی شما را ببوسم، اما پیاده شده بود و چرخهای ماشین حاج آقا را بوسیده بود».

سیدحسین، برادر آن مرحوم، در خاطره ای نقل کرده است:

« با شهید اندرزگو عقد اخوت داشت. یک ماشین فولکس قسطی خریده بود. سه پیرزن در فامیل ما بود، که یکی از آنها کر بود، دیگری حواس نداشت و یکی هم چشمش نمی دید. اینها را پشت ماشین سوار کرد. من و پسر خاله ام در تو رفتگی پشت فولکس نشستیم و خانواده حاج آقا جلوی ماشین بودند. به مشهد می رفتیم. در مسیر بازگشت، راه را بسته بودند؛ ولی تا ماشین ما را به این وضع دیدند گفتند حاج آقا شما بروید. بعد از پیروزی انقلاب متوجه شدیم در این سفر، قصد داشتند سلاح زیادی را از مشهد بیاورند».

« برادران آزاده نقل می کنند که : ایشان در رکوع، دعای کمیل را با خداوند زمزمه می کرد. در بیشتر مجالس دعا، در حال سجده ارتباط برقرار می کرد و در همان حال ضجه، مجلس را تحت تأثیر قرار می داد».

« بیشتر اوقات را روزه بودند؛ در حالی که خیلیها متوجه نمی شدند؛ مثلاً اگر جایی دعوت رسمی داشتند، سرمیز غذا خوری حاضر می شدند و با شیوه ای ماهرانه بدون اینکه کسی متوجه نخوردن او شود، سفره را ترک می کردند. بارها سهمیه غذایی ایشان قسمت ما می شد.

میوه را پوست می کندند، پوستش را در بشقاب خودش و میوه را آهسته در ظرف ما می گذاشتند. و همچنین استکان چای را عوض می کردند».

حجت الاسلام قرائتی می گوید:

« من بارها گفته ام: زندگی ایشان باید رساله دکترای مدیریت قرار گیرد که ایا می توان با دست خالی در زیر شکنجه، آن همه جوان پراکنده را در اردوگاهها رهبری کرد یا نمی شود.

« روزی به منزل ما آمد و فرمود: شنیده ام شما ستاد اقامه نماز درست کرده اید. مرا به یکی از مدارس برای اقامه نماز بفرستید. این اولین عالمی است که برای اقامه نماز خودش (بدون دعوت) به سراغ نماز نسل نو آمد».

روحانی آزاده قاسم جعفری نقل می کند:

« رفتار انسانی و پیامبرانه او افسر بعثی را نیز متزلزل کرده بود و می گفت:« ابوترابی ! اگر خمینی هم مثل تو باشد، پس ما عراقیها که با شما می جنگیم، قطعاً در راه باطلیم» . و آن عزیز لبخند ملیحی می زد و متواضعانه می فرمود: « من کجا و امام خمینی کجا، او بر اوج است و من در فرود. من از شاگردان کوچک او نیز محسوب نمی شوم».

« فراموش نمی کنم یک بار در کنار در مجلس شورای اسلامی با او قرار داشتم. مردی رنج دیده با دستان چروکیده و لباسی ساده و ژولیده از خطه لرستان را دیدم که سراغ او را می گرفت. پرسیدم: از او چه می خواهی؟ گفت: مشکلی دارم و شنیده ام که او سیدی است دلسوز که کسی را بی جواب برنمی گرداند».

شهید چمران در وصف ایشان فرمود:

« ابوترابی عارف شیدایی بود که راز و نیازهای عاشقانه اش با خدای بزرگ در نیمه های شب، دل عشاق عالم را آب می کرد. آن قدر آرام و مطمئن بود که گویی از عمق اقیانوس بر آمده است».

« آندریاس ریکه»، معاون دبیرکل صلیب سرخ جهانی، در گفت وگو با رادیو بی بی سی با اظهار تأسف شدید از درگذشت مرحوم ابوترابی گفت:

هنگامی که او را دیدم، وقتی بود که رئیس هیئت اعزامی کمیته بین المللی صلیب سرخ در بغداد بودم. از ماه ژوئن ۱۹۸۹ تا ماه اوت سال ۱۹۹۰ او به عنوان کسی که رهبر اسرای ایرانی بود، نقش خیلی مهمی ایفا کرد.

وی افزود: او شخصیتی ملایم داشت و همیشه به امور دیگر اسرا بسیار توجه می کرد و همچنین نقش ما را به عنوان نمایندگان صلیب سرخ در اردوگاههای اسرای ایرانی در عراق بسیار خوب درک می کرد. وی کمک فراوانی کرد تا بتوانیم کارمان را در محافظت و یاری رساندن به اسرای ایرانی انجام دهیم. در موقع بازگشت اسرا او کمک شایانی کرد تا همه کارها منظم پیش برود، و من از ابوترابی خاطرات خوبی دارم و از درگذشت وی عمیقاً متأثر شدم.

«اندریاس ریکه» در پایان با ذکر خاطره ای از مرحوم ابوترابی یادآور شد: یک سال هنگام کریسمس آقای ابوترابی هدیه ای به من داد که آن را اسرای ایرانی درست کرده بودند. وی انسانی برجسته بود و فعالیتهای بشر دوستانه را درک می کرد.

پندهایی از شهید ابوترابی

ـــ همیشه بر این اندیشه باش که وظیفه بندگی چیست؟ هرگز به این نیندیش که دیگران با تو چه کردند … خواهی که رضای حق یابی، تو همواره در رضای بندگان خدا کوشا باش که رضای حق در رضای بندگان اوست.

ـــ موفقیت و رشد و خیر و صلاح هر جامعه ای بستگی به حفظ حقوق و حرمت انسانها در آن جامعه دارد. ما باید با مردم آن طور رفتار کنیم که خدا و رسول با ما رفتار کردند. نباید هر طور که مردم با ما رفتار کردند، ما هم آن طور رفتار کنیم.

ـــ ارزش عمل انسان به یقین او و ایمان او به حسن نیت او بستگی دارد .برای بالا رفتن مرتبه ایمان، تقویت یقین لازم است و برای تقویت یقین هم، به آنچه یقین داریم و معتقدیم عمل کردن لازم است.

ــ اگر به ایات قرآن کریم و کلمات رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و ائمه معصومین علیهم السلام در چگونه بودن و چگونه زیستن دقت کنیم، جز این نخواهیم یافت: « پاک باش و خدمتگزار». پس در این دنیا اگر خواستار زندگی با عزت دنیا و آخرتید، علی وار پیش روید و از هر خدمتی به مردم استقبال کنید و از کمترین اذیت و آزار بپرهیزید.

برگرفته از کتاب سایبانی در کویر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا