کتاب و کتابخوانی

جوجه اردک زشت

 

در خاطرۀ اکثر ما قصۀ جوجه اردک زشت یکی از داستان‌های ماندگار است . داستان بچه اردک زشتی که از غایت زشتی مورد تمسخر و نفرت اطرافیان قرار می گیرد و هرجا که با سایر جوجه‌ها میرود کتک میخورد تا سرانجام معلوم میشود که این جوجه از تخم قو بیرون آمده و از جنس جوجه‌های دیگر نیست و وقتی بزرگ میشود همه محو زیبایی و شکوهش میشوند و او نیز آن محیط پست و کوچک را رها میکند و با قوهای دیگر به سمت دریا پرواز میکند ولی قصه جوجه اردک زشت در پس پرده حقیقتی بزرگتر دارد که شاید نشنیده باشید

هانس کریستن آندرسن در سال ۱۸۰۵ در خانواده‌ای تهیدست به دنیا آمد ، پدرش کفاش فقیری بود که در جوانی درگذشت و مادرش با سختی …. زندگی خود و فرزندش را تأمین میکرد . آندرسن از همان کودکی قیافه ای زشت داشت و مورد تمسخر همسالان خود قرار میگرفت و این تحقیر چنان در روحیۀ او اثر کرد که بعدها با داستان «جوجه اردک زشت» به وصف حال خویش پرداخت. او به همین دلیل از مدرسه بیزار بود و با سواد کمی داشت کلی کتاب‌های زیادی خواند و میخواست که رمان‌نویس شود . وی پس از مدتی به نوشتن رمان‌های مختلفی هم پرداخت ولی چون موفقیتی کسب نکرد تصمیم به نوشتن یک سری داستان‌های کودکانه به صورت ادبی گرفت و در این کار چنان موفق بود که شهرت داستان‌های او از جمله جوجه اردک زشت ، سفید برفی ، دخترک کبریت فروش ، لباس جدید امپراتور ، بندانگشتی و … در تاریخ ماندگار شد و در سن هفتاد سالگی وقتی چشم از جهان فرو بست یکی از بزرگترین نویسندگان زمان خود بود . آیا خالق جوجه اردک زشت در هنگام مرگ همان قوی زیبایی نبود که به سوی دریا پرگشود ؟؟

فرشید عطایی

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا