تاریخ شفاهی اشکذرصفحه اصلی

توسل به امام رضا (ع) و پیدا شدن یک قطعه از اسلحه

از خاطرات مرحوم ملاعباس حیدری

یک روز در مراسم صبحگاه جناب سروان عبدالله شوری که افسر گروهان مسلسل بود اعلام کرد افسران گروهان ارکان فقط می خورند و می خوابند امروز باید با اسلحه ی مسلسل رژه بروند و آنها را صف کرد و هر کدام یک مسلسل که وزن آن ۲۳ کیلوگرم بود روی شانه هایشان گذاشتند و آنها را به میدان تیر بردند و تا نزدیکی های ظهر آنها را در میدان تیر به راهپیمایی و رژه مشغول کردند وقتی ظهر از میدان تیر برگشتند تمام مسلسل ها را تحویل دادند من هم که اسلحه دار بودم باید اسلحه ها را سالم تحویل می گرفتم وقتی تمام اسلحه ها را تحویل گرفتم و آنها را جای خودش گذاشتم متوجه شدم یکی از مسلسلها میل محدود کننده اش گم شده و من باید جوابگو باشم خیلی ناراحت و نگران شدم.

با دوستم آقای سید احمد گلدان ساز که از طایفه ی مسکرهای یزد بود مشورت کردم و قرار شد بروم در میدان تیر و جستجو کنم رفتم در میدان تیر و جاهایی که عملیات کرده بودند را گشتم و چیزی پیدا نشد حالا در ظهر تابستان در هوای داغ تشنه و گرسنه و ناراحت. دیگر نا امید شده بودم و سرم را روی زانوهایم قرار دادم و چشمانم را بستم و گفتم یا امام رضا (ع) حالا وقت یاری است و متوسل شدم به آقا امام رضا (ع) وقتی سرم را از روی زانوهایم برداشتم دیدم از دور چیزی شبیه یک شیشه که در زیر نور آفتاب برق می زند. بلند شدم و به سمت آن رفتم، با کمال ناباوری مشاهده کردم که همان میل مسلسل است. خوشحالیم حد نداشت. آن را بر داشتم و به آسایشگاه بازگشتم وقتی برگشتم آقای گلدان ساز چای درست کرده بود و مقداری نبات آماده کرده بود با هم چای خوردیم ماجرا ختم به خیر شد.

پاکنه ( خاطرات مرحوم ملاعباس حیدری) نوشته مهدی جعفری نسب

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا