
وقتى، ذالنّون مصری از شهر بیرون آمد. گبری (۱) را دید که برف می رُفت و گاوَرس (۲) همی شانید. (۳)
ذالنّون گفت: “یا دهقان! این چیست که همی کنی؟ نه روزِ تخم کشتن است.”
وی گفت: “ای استاد، تخم نمی کارم. امروز روزی سرد است و مرغکان چیزی نیابند. این گاوَرس از بهر ایشان می شانم.”
ذالنّون گفت: “از تو نپذیرد.”
گفت: “اگر نپذیرد، باری، بیند.”
چون وقت موسم حجّ درآمد ذالنّون به حجّ شد. آن مرد را دید در موقف گاه. (۴)
گفت: “ای دهقان! این چه جای توست؟”
گفت: “ای استاد، آن روز به یاد داری؟ گفتی از تو نپذیرد. من گفتم باری بیند، اگر نپذیرد! آگاه باشید که دید و پسندید و پذیرفت و بنواخت و مسلمانی کرامت کرد و به درگاه بار داد تا جهانیان بدانند که إنّا لانُضيعُ أجرَ مَن أحسَنَ عملاً.) (٥)
منبع : سیبیّ و دوآینه، [در مقامات و مناقب عارفان فره مند]، قاسم هاشمی نژاد، نشر مرکز (به نقل از منتخب رونق المجالس)
—————————-
۱. زرتشتی، بهدین
۲. ارزن
۳. ریختن، پاشیدن، افشاندن
۴. جای ایستادن حاجیان
۵. سوره کهف: ۳۰: ” ما پاداش نیکوکاران را ضایع نمی کنیم.”