تاریخ شفاهی اشکذر

چگونه آزاد شدیم

به قلم آزاده سرفراز حاج حسن جعفری نسب

بعد از امضاء برگ رضایت یک کفش و یک دست لباس نظامی به ما دادند در این اردوگاه 1700 نفر بودیم گفته بودند روزانه 1000 نفر مبادله می شوند (عراقیها 25000 اسیر ثبت نام شده داشتند و ایران بیش از 50000 اسیر عراقی داشت ما اولین گروه 1000 نفری بودیم که قرارشده بود مبادله شوند ) احساس کردیم این دفعه خدا بخواهد کار جدی است گوشمان به زنگ بود که کی اعلام می کنند بیایید بیرون و سوار شوید این لحظه ها به سختی و کندی می گذشت  ساعت 4 شد اعلام شد اتوبوسها آمده اند در ناباوری بعد از چند سال از اردوگاه بیرون آمدیم  صبح روز بعد به لب مرز خسروی رسیدیم در یک محل حصار کشیده ای پیاده شدیم آن طرف مرز و محل مشخص شده ایران پیدا بود بسیار خوشحال شدیم عراقیها و صلیبیها در ساختمانی جلسه داشتند همه منتظر پایان این جلسه بودیم تا اعلام کنند به آنطرف مرز برویم حدود ساعت 10 صبح بود جلسه تمام شد ولی چیزی اعلام نشد  گاهگاهی بعضی ها اعلام صلوات می کردند و عراقیها می ترسیدند و فکر می کردند قصد فرار داریم نزدیکیهای ظهر یک فرمانده عراقی آمد اعلام کرد ما منتظر آمدن اسرای عراقی از ایران هستیم هر وقت برسند مبادله میشوید همه نگاهشان پیوسته به طرف ایران و ایرانیها که آنطرف مرز در فاصله 150 متری بودند بود تا ببینند کی أسرای عراقی میرسند (یک ماشین هندوانه یک گوشه ای خالی کرده بودند برای اولین بار دستمان برای خوردن باز شده بود و مرتب هندوانه می خوردیم) آن روز و آنجا لحظه ها از ساعت و ساعتها از روز هم طولانی تر می گذشت هر لحظه نگران بودیم که نکند صدام تصمیم دیگری بگیرد و ما را برگردانند به اردوگاه خلاصه ساعت 3/5. یا 4 بود که اتوبوسهایی به مقر ایرانیها رسید و اعلام شد که هیچ اسیر عراقی نیاورده اند همه نگران شدیم نمی دانستیم چه تصمیمی می گیرند مرتب صلیبیها به طرف ایرانیها می رفتند و برمی گشتند تا اینکه اعلام شد در صف بایستید تا به آنطرف مرز بروید همه می خواستند بال درآورند و به آنطرف پرواز کنند ساعت دقیقا .4/36..بود که از مرز عبور کردیم همه سجده شکر بجا می آوردند همه اشک شوق می ریختند و بعضیها خاک ایران را به سر و صورت خود می مالیدند ( می گویند حب الوطن من الایمان) خداوند یک حسی در وجود انسان قرار داده که علاوه بر عشق به پدر و مادر و اقوام و بستگان به شهر و وطن خود علاقه دارد (آدم تعجب می کنه بعضیها نه تنهاهیچ حس و علاقه ای به شهر و وطن خود بلکه به پدر و ماد و بستگان خود هم ندارند ) به لطف خداوند من بعد از 8 سال و یک ماه بهمراه این گروه اینچنین آزاد شدیم

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. سلام–دو فراز از کلام رهبر معظم انقلاب اسلامی در باره آزادگان

    آنچه که دل هایشان را زنده و پرامید نگه می داشت، یاد چهره و روحیه ی پر صلابت امام عزیزمان بود. آن بزرگوار هم خیلی به یاد اسرا بودند. حال پدری را که فرزندانش به این شکل از او دور شده باشند، راحت می شود فهمید. (مقام معظم رهبری،مجله آزادگان، شماره 22، مرداد 76، ص 8)

    آبروی اسلام
    شما ذخیره بزرگ الهی و یک ثروت عظیم انسانی هستید که در دست دشمن غصب شده بودید. خدای متعال شما را به ملّت و به این کشور اسلامی برگرداند. سازندگی زندان و اسارت، سازندگی مخصوصی است آن را در جای دیگر نمی شود پیدا کرد. صبرو استقامت شما به اسلام آبرو بخشید(مقام معظم رهبری،مجله آزادگان، شماره ۲۲، مرداد ۷۶، ص۶)م-

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا