از رویای صادقه ” امام سیدعلی ” تا ” پاسدار سید حسین “
چند وقت پیش ماجرای رویای صادقه ای را از رهبر معظم انقلاب اسلامی می خواندم ، نمی دانم چه سری بود ، حین خواندن این رویای صادقه ناگهان یاد خوابی از شهید پاسدار، سید حسین میرزابابایی مزرعه آخوند از شهدای شهرستان اشکذر افتادم ، دو رویای صادقه ای که این نکته را می رسانند ، این نظام اسلامی چون خانه و جایگاهی است که باید با رنج و تلاش روز به روز ساخته شود و به جلو برود
و اما رویای صادقه رهبر عزیز انقلاب ،این است
ایشان خوابِ عجیبی را دیده بود که آنرا برای آیتالله شبزندهدار نقل کرد و گویا ایشان، این خواب را برای حجتالاسلام عالی، نقل کرد و آقای عالی نیز در سخنرانیِ عمومیِ خویش – که با جستجو در فضای مجازی، قابلدسترسی است- آنرا مطرح نمود. و امّا آنچه رهبر عزیز گفتند به این شرح بود: دیدم همراه با رسولِ اکرم – صلیاللهعلیهوآلهوسلم- در کنارِ ساختمانی که فقط اندکی از آن ساخته شده است، ایستادهایم. دراینحال، آن حضرت به من امر کردند که : «آستینهایت را بالا بزن و ساختمان را تکمیل کن!» من که دیدم که حجمِ انبوهِ کار، همچنان باقی مانده و تنها، بخشِ کوچکی از بنا، ساخته شده است، به ایشان عرض کردم: «آقا! انجامِ اینکار، در توانِ من نیست!» امّا رسولِ اکرم رو به من کرد و با تأکید فرمود: «در توانِ خودِ توست و تو، ساختِ این بنا را به پایان خواهی رساند!» این رویا این نکته را می رساند کاری که حضرت امام “ره” انجام داد، عبارت بود از «تخریبِ بنای قبلی» با انقلابِ اسلامی و آنگاه تلاش برای «احداثِ بنای جدید» در طولِ ده سال زعامتِ خویش، که با توجّه به اندکبودنِ این زمان، ایشان توانست بخشِ کوچکی از بنایِ جدید را پیش ببرد و بقیه وظیفه بر دوش رهبرعزیز انقلاب ،امام خامنه ای عزیز گذاشته شده است
و اما رویای صادقه پاسدار شهید سید حسین میرزابابایی ، این نکته را می رساند که حضرت امام “ره” بنای این انقلاب اسلامی و نظام را با همت یاران شهیدش بنا کرده است ، لازم به ذکر است این رویای صادقه با دستخط خود شهید در دفترچه خاطراتش ضبط شده است
بسمه تعالی
من یک شب در دارخوین به خواب رفتم و ناگهان در عالم رویا دیدم که من در یک خانه ای کار می کردم که آن خانه یک خانه ای بود که تازه خراب کرده بودیم و هنوز داشتیم آن خانه را دیوارچینی می کردند و خاکریزی می کردند که ناگهان من یک فرغون دستم بود و درآن خاک ریخته بودم و داخل خانه می بردم ناگهان یک ماشین بزرگی پهلوی من ایستاد وقتی من نگاه کردم دیدم آن ماشین پر از مصالح ساختمانی هست و یک راننده ای دارد و آیت سید روح الله خمینی هم در آن ماشین نشسته اند وقتی من نگاه کردم ناگهان یک شوقی مرا زد و هیجان انگیز شدم و خیلی خوشحال دویدم به جلو و امام از ماشین پیاده شدند من ایشان سوال کردم و ایشان بوسیدم و امام با هم بودیم و وارد ساختمان شدیم من خیلی خوشحال که خدا اینچنین هست و از خدا بیدارشدم و تا چند روز هم همانطور هیجان انگیز بودم
والسلام
درود بر رزمندگان اسلام
سلام بر شهیدان
نکته آخر این که آن گونه که عالمان دین گفته اند، گرچه خواب، «حجّت، استدلال و برهان نیست، امّا: اوّلاً، بحثِ نه مطلقِ «خواب»، بلکه «رؤیای صادقه» است که خودِ «واقعیّتِ بیرونی و تجربی» نیز آن را تأیید میکند؛ ثانیاً، سخن بر سرِ «حجّیّتِ خواب» نیست، بلکه غرض این است که خواب میتواند «نشانه، آیه، علامت و مؤیّد» باشد. نه دین و انقلاب دینی را بر خواب مبتنی ساختن و همهچیز را به غیب و ملکوت حوالهدادن صواب است، همانطور که می دانیم در خود قرآن کریم از میان دهها قصّه، «هفت بار» به خوابهایی اشاره شده است.
آنچه خواندید از مجموعه ” رویاهای مردان قبیله اشک” رویاهای صادقه شهیدان شهرستان اشکذر است که هنوز در مرحله گردآوری است
ارسالی از حجت الاسلام محمد تقی جعفری نسب