صفحه اصلی
۲۰مهر روز حافظ
اى مه صاحب قران از بنده حافظ یاد کن
تا دعاى دولت آن حسن روز افزون کنم
در نیم قرن اخیر درباره هیچ شاعر فارسى زبان به اندازه “محمد شمس الدین ” ملقب به “خواجه حافظ شیرازى ” قلم فرسایى نشده است . راستى، چرا؟ چرا اشعار حافظ، شخصیتهاى بزرگى چون شهید مطهرى را مجذوب کرده است ؟
آنچه در دیوان حافظ مشهود است ، از جمله (مى و گونه هاى آن ، معشوق و توصیف زیبایى وى ، مضمونهاى عالى عرفانى ، حمله به ریاکاران و زاهد نـمـایان و…) در شعرهاى شاعران قبل از او نظیر: عطار، رودکى ، فرخى ، سنایى ، مولوى ، عبید زاکانى و… نیز به چشم مى خورد. مى توان گفت ، سـتـایـشـهـاى بـیـکـران از حـافـظ و اشـعـار او، فـقـط بـخـاطـر رنـدى و بـى پـروایـى او در سـخـن گـفـتـن و تـوصـیـف مـى و مـعـشـوق و سـبـزه و گل نیست . در واقع ، رمزى در تعبیرهاى حافظ نهفته است که در تعابیر شعراى دیگر وجود ندارد و براى شناختن آن باید از اشعار خود حافظ یارى بـخـواهـیم . این رمز موهبتى است که حق تعالى – او عطا فرموده است تا آن چنان معنا را در قالب لفظ بریزد و بیاراید که هیچ کس نتواند مانند آن را خلق کند.
حـافـظ پـس از فـراگـرفـتـن دانشهاى متداول عصر خود، دیوان شعراى قبل از خویش و اشعار معاصران خود را به دقت مطالعه کرد و نخست ، معنا را از لفـظ جـدا کـرد و لفـظ را بـه دور افـکـنـد، آنـگاه معنى را در کوره ذهن فروزنده خود ریخت و از آن زیورى گوهر آگین ساخت . هیچ هنرمند ماهرى نمى تـوانـد زیـرورى بـا چـنـان شکل و تناسب اجزا بسازد. کمال هنر حافظ در این است که او از همان عناصر در دسترس همگان ، معجونى شفابخش و مفرح تـهـیـه کـرده اسـت . کـلمـات ، هـمـان کـلمـات ، تـعـبـیـرهـا، هـمـان تـعـابـیـر و آسـطـوره هـا و صـور خیال ، همان است که در اشعار شعراى قبل از حافظ بود. اما این شاعر گرانقدر، استادانه و سحرآفرینانه ، آنها را به خدمت ابلاغ پیام خود در آورده است . آرى ، این حسن و لطف ترکیب ، کارى نیست که از هر کس برآید. این امر به عنوان ، مهمترین علت شهرت حافظ ذکر شده است .
بـایـد حـافـظ را در میان عرفا جستجو کنیم . وى یکى از معطرترین گلهایى بوستان معارف اسلامى است . باید حافظ را در این بوستان که جایگاه رشـد و تـعـالى وى بوده است ، مطالعه کنیم تا بتوانیم او و فضایى را که در آن رشد و پرورش یافته است ، بشناسیم . شناسایى حافظ از عهده یـک ادیـب مـحض خارج است . در عصر حاضر، ادباى زیادى مى خواهند حافظ را تشریح کنند ، در صورتى که بزرگترین ادیب جهان نیز نمى تواند حـافظ را آن چنان که سزاوار است شرح دهد. ادیبى باید حافظ را شرح دهد که یک عارف نیز باشد، اکنون به ذکر بعضى از ویژگیهاى حافظ و اشعار وى که توسط ادبا و عرفا کشف شده اند، مى پردازیم .
فضاى اجتماعى و سیاسى قرن هشتم
حـافـظ بـرخـاسـته از شیراز بود. در آن روزگار، اشعار منظومه هاى عرفانى ممتازى که به سنایى ، عطار نیشابورى و مولوى تعلق داشتند، ورد زبـان سـاکـنـان نـواحـى شـرقـى ایـران بـود. از سـوى دیـگـر، شـاعـران شـیـرازى بـه قـول حـافـظ بـه روانـى جـویـبـارى کـه از تـنـگـه الله اکـبـر سـرازیـر اسـت ، بـه سـرودن اشـعـار غـنـایـى مـى پـرداخـتـنـد. طـى دهـهـا سال بین دوره سعدى و حافظ، روزگار دستخوش دگرگونیهایى شده بود تا آنکه محمد شمس الدین که بعدها به مناسبت از حفظ بودن قرآن مجید و آگـهـى بـه مـعـارف اسـلامـى ، مـتـخـلص بـه خـواجـه حـافـظ شـیـرازى شـد، در حـدود سـال ۷۰۰ هـجـرى شـمسى ، چشم به جهان گشود. با وجود آنکه شیراز در آن مقطع از تاریخ ، یکى از مراکز صوفیه به شمار مى رفت ، حافظ در اشـعـارش ، صـوفـیـان زاهـد نـمـا را به نحو زیبایى سرزنش کرده است . او صوفى را که در آن زمان یک اصطلاح عرفى بوده است ، به دو گروه صوفى شایسته و صوفى ناشایسته تقسیم کرد:
نقد صوفى نه همین صافى بى غش باشد
اى بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
کسانى هم که حافظ را در زمان خودش یا نزدیک به زمان او، توصیف کرده اند، القاب صوفیانه به وى نداده اند، بلکه او را فقه ، عارف ، حکیم و ادیب معرفى کرده اند و هر چه از تاریخ حافظ مطالعه کنیم ، این مطلب روشنتر مى شود که او مردى در زى علما و با روح عرفا بوده است .
از نـحـوه ارتـباط حافظ با حکام عصر اطلاع دقیقى در دست نیست . از میان حاکمان زمان حافظ، ابواسحاق اینجو (حکومت از ۷۲۲ تا ۷۲۳) و شاه شجاع مـظـفرى (حکومت از ۷۳۷ تا ۷۶۴) به ادب و آثار ادبى علاقه مند بودند. اما در فاصله بین حکومت این دو حاکم هنر دوست ، دوران حکمرانى مبارز الدین متعصب (حکومت از ۷۲۲ تا ۷۳۷) بود. او از کشتار مردم بى گناه به بهانه شریعت ، لذت مى برد. حافظ از وى بالقب محتسب یاد مى کند، یعنى مفتش منفورى که در کسب و کار و حتى مسائل خصوصى مردم دخالت مى کند.
پـس از مـرگ شـاه شـجـاع و حـمـله تـیمور به ممالک شرقى ایران ، آشوب در این منطقه حکمفرما شد. حافظ اندکى پس از ورود تیمور به شیراز، در سال ۷۶۸، در زادگاهش شیراز، دیده از جهان فرو بست .
حافظ از دیدگاه مادیگراها
مـادیـگـراهـا اخیرا به دستاویزهاى مضحکى دست یازیده ، که یکى از آنها تحریف شخصیتها است . که از این راه شخصیتهاى مورد احترام ، عموم را منتسب به مکتب و فلسفه خود کنند. اشعار حافظ به گونه اى سروده شده که امکان هر گونه تفسیر از آن میسر است . بدین ترتیب ، دیوان حافظ جولانگاه خـوبـى بـراى سـوء تـعـیـبـیـرات مادى گرایان مى باشد. آنان بعد معنوى الفاظ و اصطلاحات دیوان حافظ را نادیده مى گیرند و تمام آنها را به صورت مادى تاویل مى کنند و مى گویند، حافظ فقط عشق و شراب مادى را توصیف مى کند و ستیزهایش با زاهدنمایان نیز ناشى از علاقه وافر او بـه عـشـق و شراب مادى است . در مقابل این گروه ، جماعتى بطور عمده در ایران و هند قرار گرفته اند که حافظ را “لسان الغیب ” و مفسر اسرار ازلى مى کنند.
سـرانـجـام شـمـارى از ادبـاى عـارف اثـبـات کـردنـد کـه سـلوک و عـرفـان ، فـن حـافـظ اسـت . بـدیـهـى اسـت کـه هـر فـن در سـیـر تکامل خود، بستر زایش اصطلاحات خاصى مى باشد که فن سلوک و عرفان نیز از این قاعده مستثنى نیست . کمیت و کیفیت اصطلاحات هر فن ، با میزان تـکـامـل آن ارتـبـاط مستقیم دارد و وجود اصطلاحات ، به منزله اعلام حیات آن فن است . با این تعریف ، زبان حافظ نیز بسان هر زبان دیگر، زبانى سمبولیک ، سرشار از ایما و اشاره و مملو از کنایه است و براى فهم صحیح آن باید با الفباى عرفان آشنا شد و عرفان به معناى حالات و مقامات انسان از نخستین مرحله تنبه تا آخرین مرحله بیدارى فناء فى الله و بقاء با الله است .
خواجه شیراز خود اذعان داشته است :
من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست
تو هم ز روى کرامت چنان بخوان که تو دانى
مـرورى بر گنجینه غزلیات حافظ، مستدل مى دارد که منظور از غیر به گواه شعرش ، افراد بى اطلاع از حالات و عوالم عرفانى هستند و منظور از تو همان رهروان راه حق و طالبان سلوکند.
دیوانهاى عرفانى در شعر پارسى بسیار زیادند، ولى تعداد اندکى از آنها واقعا عرفانى شناخته شده اند، زیرا فقط شاعرى مى تواند واقعى را بـسـرایـد کـه خودش عارف باشد و ادراکات و احساسات عارفانه اش را در اشعارش منعکس کند. اکثر سرایندگان اشعار عرفانى ، مقلد بوده اند نه عارف . دیوان حافظ در حقیقت ، عرفان بعلاوه هنر است . دیوانى است که از عرفان سرچشمه گرفته و به صورت شعر بر زبان سرایندهجـارى شـده اسـت . بـه هـر حـال ، در ایـن کـه حـافـظ خـودش را عارف معرفى کرده است ، بحثى نیست . تمام اصطلاحات خواجه شیراز عرفانى است ، بنابراین در منطق حافظ، ناموزونى ، نقص ، خطا و… وجود ندارد.
الفاظ و اصطلاحات در شعر حافظ
شـعـر حـافظ در فضاى اسلامى غوطه ور است ، از کوثر قرآن و دین محمدى (صلى الله علیه و آله و سلم ) سیراب مى شود و از چراغ مصطفوى نور مى گیرد. دیوان حافظ مملو از الفاظ و تعبیرات “ام الکتاب ” است . علاوه بر این ، در اشعار او، اصطلاحات مربوط به تصوف ، عرفان ، فلسفه ، کـلام ، تـفـسـیـر، حـدیـث ، فـقـه ، مـسـیـحـیـات و قـصـص مـذهـبـى و بـاسـتـانـى و هـمـچـنـیـن واژگـان مـربـوط بـه مـوسـیـقـى ، نـجـوم ، طـب گـل و گـیـاه ، مـعـمـارى ، شـطـرنـج ، خـوشـنویسى و… به مقدار فراوان به چشم مى خورد. گاهى الفاظ در لفاف ایهام پیچیده مى شوند و خصلت اصطلاحى آنها در پرده مى ماند.این الفاظ و اصطلاحات در یکدیگر گره مى خورند و بافتى پردوام با نقش و نگارهایى بدیع ، از آنها به وجود مى آید.
انسان و فلسفه در شعر حافظ
ذهـن و تـفـکـر حـافـظ یـک سـویـه نـیـسـت و تـنـهـا بـه یـک مـوضـوع خـاص نـمـى انـدیـشـد، بـلکـه تـمـام مسائل مربوط به انسان را مورد بحث و تجزیه و تحلیل قرار مى دهد. حافظ یک شاعر، عاشق عارف بزرگ ، فیلسوف و متفکر آینده نگر و جهان بین گـرنـمـایـه است . او روشنفکرى است که مسائل بزرگ و پیچیده در مقابل تفکر او مفهومى جدید مى یابند. بعد فلسفى تفکر حافظ نیز یکى از ابعاد گوناگون فکرى و ذهنى اوست .
بسیارى از شاعران ، متفکران و فلاسفه غرب و شرق ، انسان را در حالت خلاء و ابهام قرار داده اند. انسانى که احساس مى کند زمین زیر پایش کاملا تـو خـالى و لرزان اسـت . انـسـانـى کـه مـضـطـرب و نـا امید مى شود و همه چیز و همه کار را بیهوده و بى ارزش مى پندارد. برخورد این متفکران با فلسفه انسان و فلسفه علت وجود او، غیر عادلانه است و ارزش انسان را به هیچ مى رساند.
اما برخورد حافظ با مسئله انسان و فلسفه هستى ، بسیار آگاهانه است . او چنان بهره اى از استعاره ها و کنایات فلسفى مى گیرد که مى تواند به مـدد آنـهـا ، زنـدگـى انـسـان را آرامـش بـخـشـد. حـافـظ مى داند که با هر نوع تفکر و هر اندازه دانش ، سرانجام به مرحله حیرت مى رسد. دقایقى در غـزلیـات حـافـظ و جـود دارنـد نـشـان مـى دهـنـد او در آن لحـظـه هـاى خـاص ، بـه ژرفـاى حـیـرت فـرو رفـتـه اسـت و بـه دنبال چراغى مى گردد که این ظلمات فلسفه را روشن نماید.
این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه اى برون آى اى کوکب هدایت
پیام والاى حافظ
بارى ، پیام والاى حافظ همانا تقدیس و تسبیح عشق به حق تعالى است . او مى گوید، عشق به خداوند، جوهر هستى است . آدمى و پرى طنین هستى عشق هستند، بجز عشق همه چیز فانى است .در عشق به پروردگار متعال ، بى تناسبى ، کثرت ، حرص ، حد و کرانه ، بى نوایى ، نقص و… نیست و اگر در سخن حافظ، سازوارگى ، وحدت ، ایـجـاز، بـى کـرانـگـى ، غنا و کمال ملاحظه مى شود، به خاطر این است که او بوى عشق را با تمام وجودش حس کرده است . حافظ از دولت عشق به خداوند، “لسان الغیب ” شده است .
دیدگاه رهبر معظم انقلاب نسبت به حافظ
آیـه الله خـامـنـه اى در دوران تـصـدى ریـاسـت جـمـهـورى در کـنـگـره بـزرگـداشـت شـشـصـدمـیـن سال وفات حافظ راجع به این شخصیت در ۲۸ آبان ۱۳۶۷ سخنرانى مبسوطى ایراد فرمودند که بخشى از آن بدین شرح است :
حـافـظ درخـشـانـتـریـن سـتـاره فـرهـنـگ فـارسـى اسـت . در طـول ایـن چـنـد قـرن تـا امـروز، هـیـچ شـاعـرى بـه قـدر حـافـظ در اعـماق و زوایاى ذهن و دل مـلت مـا نـفـوذ نـکـرده اسـت . او شـاعـر تـمام قرنهاست و همه قشرها، از عرفاى مجذوب جلوه هاى الهى تا ادیبان و شاعران خوش ذوق تا رندان بى سـروپـا و تـمـام مـردم عـادى و مـعـمـولى ، هـر کـدام در حـافـظ سـخـن دل خـود را یـافـتـه انـد و بـه زبـان او شـرح وصـف حال خود را سروده اند. شاعرى که دیوان او در همه جاى کشور در بسیارى از خانه ها یا بیشتر خانه ها، با قداست و حرمت در کنار کتاب الهى گذاشته مـى شـود. شاعرى که لفظ و معنا و قالب و محتوا را باهم به اوج رسانده است و در هر مقوله اى ، زبده ترین و معجزترین و شیرین ترین گفته را دارد. البـتـه در جـامعه ما و بیرون از کشور ما درباره حافظ سخنها گفته اند، قلمها زده اند و به دهها زبان دیوان او را برگردانده اند، صدها کتاب در شـرح حـال او یا دیوان او را برگردانده اند، صدها کتاب در شرح حال او یا دیوان شعرش نوشته اند، اما همچنان حافظ ناشناخته مانده است … ما حـافـظ را فـقـط بـه عـنـوان یـک حـادثـه تـاریـخـى ارج نـمـى نـهـیـم ، بـلکـه حـافـظ هـمـچـنـیـن حـامـل یـک پـیـام و فـرهـنـگ اسـت . دو خـصـوصـیـت وجـود دارد کـه مـا را وامـى دارد از حـافـظ تجلیل کنیم و یاد او را زنده نگاه داریم : اول ، زبان فاخر او که همچنان بر قله زبان و شعر فارسى ایستاده است و ما این زبان را باید ارج بنهیم و از آن مـعـراجـى بسازیم به سوى زبان پاک پیراسته ، کامل و والا، چیزى که امروز از آن محرومیم . دوم ، معارف حافظ که خود او تاءکید مى کند از نـکـات قـرآنى استفاده کرده است . قرآن ، درس زندگى انسان است و شعر حافظ مستفاد از قرآن مى باشد. حافظ خود اعتراف دارد که نکات قرآنى را آموخته و زبان خودش را به آنها گشوده است .بزرگداشت حافظ، بزرگداشت فرهنگ اسلامى و ایرانى و اندیشه هاى ناب است.
منبع : monasebat.anhar.ir