حکایات اشکذر
-
طنز «چای در بهشت؟!»
شیخ بالای منبر از اوصاف بهشت می گفت :« در بهشت باغ های هست که جوی های عسل در آن…
بیشتر بخوانید » -
دو خواهر، دو همسایه مسجد، دو خادم مسجد
هفتمین اجلاس استانی نماز اسفند ماه ۱۴۰۰در شهرستان اشکذر با شعار «خانواده نماز خوان» برگزار می گردد،به این بهانه یادی…
بیشتر بخوانید » -
ماش بومی!
روزی مردی به مغازه ای می رود ، و به صاحب مغازه می گوید « حاجی ماش بومی داری» مغازه…
بیشتر بخوانید » -
مردی که در گرانی شکرگزار بود!
سالها قبل مردی شوخ طبع و بذله گو کوله بدوش از شهر یزد به اشکذر برمی گشت. او بلندبلند بطوریکه…
بیشتر بخوانید » -
رزمنده اشکذری که حوریه بهشتی نمی خواست؟!
جنگ با همه زمختی و خشونتش مثل هر موقعیت دیگری برای خودش طنز داشت. گاهی ناخواسته و به طور اتفاقی…
بیشتر بخوانید » -
حکایتهایی از « آخوند ملا حسین اشکذری »
شرح احوالات عارف وارسته مرحوم حاج شیخ حسن علی مقدادی اصفهانی معروف به نخودکی در کتاب دو جلدی « نشان…
بیشتر بخوانید » -
حکایت آدم «بد روزه»! (طنز)
شخصی بد روزه* به شوخی می گفت هر وقت دعای «یا من ارجو» ماه رجب را می شنوم جوش می…
بیشتر بخوانید » -
یادی و درسی از مرد اخلاق ،ابا شهید، حاج ابوالحسن دهقانی
حوالی بیست سال پیش مشهد بودیم به رسم معمول روز آخر مسافرت همراه حاج ابوالحسن به بازار رضا(ع )…
بیشتر بخوانید » -
«بگذارید آخ آخ کنم»
مردی اشکذری طبق سنت چند ساله اش در شبیه خوانی روز عاشورا داخل پوست شیر می شود و نقش شیر…
بیشتر بخوانید » -
چغورک زیر ترش باله!
یکی از آزادگان اشکذری تعریف می کرد روزهای اسارت برما سخت می گذشت و عراقی ها نامه هایی که برای…
بیشتر بخوانید » -
دارم جنگ صلح می دهم!
مردی تن به کار نمی داد و اغلب اوقات در خانه استراحت می کرد همسرش که از خانه نشینی های…
بیشتر بخوانید » -
داشت و نداشت
در یکی از محلات اشکذر دو همسایه دیوار به دیوار هم نزدگی می کردند یکی خانه محقری داشت و دیگری…
بیشتر بخوانید » -
اختلاف بر سر ارث و میراث !
پیرمردی بذله گو را گفتند : فرزندان فلان خدا بیامرز ، بر سر ارث و میراث پدر با هم اختلاف…
بیشتر بخوانید » -
خسر الدنیا و الاخره
شیخ به همراه جمعی از نمازگزاران از مسجد بیرون آمد و به حسینیه وارد شد ،مردی بی آلایش و ساده…
بیشتر بخوانید » -
همان جایی که تو فرستادی
یک نفر که خیلی لاغر بود نزد یک نفر که چاق بوده می آید و می پرسد : من چه…
بیشتر بخوانید » -
وارانه هم می خوانم
در قدیم یک فرد اشکذری که اصلا سواد نداشته به مسافرت می رود در آنجا در مسجدی که نماز خواند…
بیشتر بخوانید » -
نذر سوزن قفلی
زمان قدیم دختران و زنان اشکذری از روسری استفاده نمیکردند معمولا به جای آن چارقد میبستند که با سوزن قفلی…
بیشتر بخوانید » -
دوباره شلغم می خورم
مرد تهی دستی زیاد شغلم می خورد شخصی گفت : شغلم شکمت سیر نمی کند و گرسنه تر می شوی…
بیشتر بخوانید » -
مردی که یک عمر پشت بام خانه اش را ندید؟!
سالها قبل مردی زاهدی در شهر اشکذر می زیسته است که به «شیخ نقیب» مشهور بوده است نقل است وی …
بیشتر بخوانید » -
«آبرو را نمیشه خرید!»
خاطره برگزیده سومین جشنواره نوروزی بیت الشهدا ء هفت ، هشت ساله بودم توی کوچه باغ ، نزدیک باغ «عمه…
بیشتر بخوانید »
- 1
- 2