حکایات اشکذر
-
یادی و درسی از مرد اخلاق ،ابا شهید، حاج ابوالحسن دهقانی
حوالی بیست سال پیش مشهد بودیم به رسم معمول روز آخر مسافرت همراه حاج ابوالحسن به بازار رضا(ع )…
بیشتر بخوانید » -
«بگذارید آخ آخ کنم»
مردی اشکذری طبق سنت چند ساله اش در شبیه خوانی روز عاشورا داخل پوست شیر می شود و نقش شیر…
بیشتر بخوانید » -
چغورک زیر ترش باله!
یکی از آزادگان اشکذری تعریف می کرد روزهای اسارت برما سخت می گذشت و عراقی ها نامه هایی که برای…
بیشتر بخوانید » -
دارم جنگ صلح می دهم!
مردی تن به کار نمی داد و اغلب اوقات در خانه استراحت می کرد همسرش که از خانه نشینی های…
بیشتر بخوانید » -
داشت و نداشت
در یکی از محلات اشکذر دو همسایه دیوار به دیوار هم نزدگی می کردند یکی خانه محقری داشت و دیگری…
بیشتر بخوانید » -
اختلاف بر سر ارث و میراث !
پیرمردی بذله گو را گفتند : فرزندان فلان خدا بیامرز ، بر سر ارث و میراث پدر با هم اختلاف…
بیشتر بخوانید » -
خسر الدنیا و الاخره
شیخ به همراه جمعی از نمازگزاران از مسجد بیرون آمد و به حسینیه وارد شد ،مردی بی آلایش و ساده…
بیشتر بخوانید » -
همان جایی که تو فرستادی
یک نفر که خیلی لاغر بود نزد یک نفر که چاق بوده می آید و می پرسد : من چه…
بیشتر بخوانید » -
وارانه هم می خوانم
در قدیم یک فرد اشکذری که اصلا سواد نداشته به مسافرت می رود در آنجا در مسجدی که نماز خواند…
بیشتر بخوانید » -
نذر سوزن قفلی
زمان قدیم دختران و زنان اشکذری از روسری استفاده نمیکردند معمولا به جای آن چارقد میبستند که با سوزن قفلی…
بیشتر بخوانید » -
دوباره شلغم می خورم
مرد تهی دستی زیاد شغلم می خورد شخصی گفت : شغلم شکمت سیر نمی کند و گرسنه تر می شوی…
بیشتر بخوانید » -
مردی که یک عمر پشت بام خانه اش را ندید؟!
سالها قبل مردی زاهدی در شهر اشکذر می زیسته است که به «شیخ نقیب» مشهور بوده است نقل است وی …
بیشتر بخوانید » -
«آبرو را نمیشه خرید!»
خاطره برگزیده سومین جشنواره نوروزی بیت الشهدا ء هفت ، هشت ساله بودم توی کوچه باغ ، نزدیک باغ «عمه…
بیشتر بخوانید » -
«داستان احترام و ارادت شیعیان کویت به یک سید اشکذری »
اوایل دهه چهل شمسی همراه برادرم «سید محمود » برای کار به کویت رفته بودیم هردو در دکان نانوایی کار…
بیشتر بخوانید » -
« من و حاجی علی ،سی و یکی روزه گرفته ایم؟!»
شخصی به شوخی از رفیقش می پرسد: «فلانی امسال رمضان، چندتا روزه گرفتی!» رفیق جواب می دهد: « من و…
بیشتر بخوانید » -
«هم خشمه،هم خوبمه»
بی بی سکینه نامی از اهالی اشکذربیمار می شود نزد طبیب می رود دکتر بی بی سکینه را از بعضی…
بیشتر بخوانید » -
«بهره مند»،امنیه ای که از رحم و مروت بی بهره بود!
برگی از تاریخ انقلاب اشکذر، در کتاب بینوایان ویکتورهوگو بازرس ژاور فقط به فکر انجام وظیفه است یکدنگی و سماجت …
بیشتر بخوانید » -
حکایتهای محمد اسماعیل آخوند (منداسمال آخوندا)
محمد اسماعیل آخوند یکی از اهالی اشکذر بوده است . این مرد به علت هوشمندی و زکاوتی که داشته است…
بیشتر بخوانید » -
حکایتهای خواندنی ابوالفضل – پای پلیس هم به شهرآورد باز شد؟!
عده زیادی از همشهریان آقای سید ابوالفضل طباطبایی را می شنا سند با ویژگی هایش از جمله اینکه تقویم را…
بیشتر بخوانید » -
حکایتهای خواندنی ابوالفضل -خبرگرفتن از بازی ایران و عربستان
عده زیادی از همشهریان آقای سید ابوالفضل طباطبایی را می شنا سند با ویژگی هایش از جمله اینکه تقویم را…
بیشتر بخوانید »
- 1
- 2