حکایات

بزرگترین حکمت از سقراط…

روزی سقراط در کنار دریا راه می رفت که نوجوانی نزد او آمد و گفت:

«استاد! می شود در یک جمله به من بگویید بزرگترین حکمت چیست »

سقراط از نوجوان خواست وارد آب بشود. نوجوان این کار را کرد.

سقراط با حرکتی سریع، سر نوجوان را زیر آب برد و همان جا نگه داشت، طوری که نوجوان شروع به دست و پا زدن کرد….

سقراط سر او را مدتی زیر آب نگه داشت و سپس رهایش کرد. نوجوان وحشت زده از آب بیرون آمد و با تمام قدرتش نفس کشید.

او که از کار سقراط عصبانی شده بود، با اعتراض گفت:

«استاد! من از شما درباره حکمت سؤال می کنم و شما می خواهید مرا خفه کنید »

سقراط دستی به نوازش به سر او کشید و گفت:

* «فرزندم! حکمت همان نفس عمیقی است که کشیدی تا زنده بمانی.

* هر وقت معنی آن نفس حیات بخش را فهمیدی، معنی حکمت را هم می فهمی!»

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا