صفحه اصلی
خوشا به حالت ای شاطر!
صبح کیف کردم!
از موتور پیاده شد تا دم در نانوایی آمد و برگشت.
گفتم: کجا؟ گفت: کارت یادم رفته.
گفتم: نرو، بیا من حساب میکنم.
برگشت. خواستم کارت بکشم. شاطر گفت: نه شما نه!
گفتم: چرا شاطر؟ گفت: ترا نمیشناسه؛ بعداً میآد دوباره کارت میکشه، ما مشغول الذمه میشیم. داداش اینهمه پای تنور گرما میکشیم تا نونمون حلال باشه. به مشتری گفت: عمو برو بعداً میآری؛ نیاوردی هم مهمون خودم.
گفتم در این وانفسا این شاطر خودش آیت حق است. ببین فکر کجای کار رو میکنه.
خوشا به حالت ای شاطر!
راوی: احمد جوانمهر