در احوالات شیخ فخر الدین احمداسفنجردی وبرادرش محمد
حضرت شیخ ربانی و قطب صمدانی شیخ فخر الدین احمد که آوازه کراماتش از شرق به غرب رسیده اسفنجردی الاصل بوده است وی به همراه برادر خود شیخ محمد، به شهر یزد مهاجرت کرده و در محله فهادان ساکن می گردند.
فخرالدین احمد اسفنجردی معروف به «شیخ احمد فهادان» و برادرش شیخ محمد از عالمان برجسته و از عارفان صاحب کرامت سده هشتم هجری قمری هستند. ایشان از اهالی روستای اسفنجرد و مشغول به پیشۀ شومالی (آهار زدن پارچه شعر بافی) بودند.
اسفنجرد زمانی از آبادیهای مهم سرزمینی بوده است که امروزه شهرستان اشکذر نامیده می شود؛ این روستا به احتمال زیاد در دوران قبل از اسلام بنا شده است و به دلایلی نامعلوم متروک گردید؛ جعفربن محمدبن حسن جعفری می زیسته در قرن نهم هجری در کتاب تاریخ جدید یزد اسفنجرد را حوالی مجومرد ذکر می کند [۱] محمد مفید مستوفی بافقی در کتاب جامع مفیدی در ارتباط با اسفنجرد چنین می نویسد: موضعی بوده در نهایت آبادی و قلعه ای به غایت استحکام و معموری؛ مجاوران و متوطنانش در کمال پرهیز کاری حضرت شیخ ربانی و قطب صمدانی شیخ فخر الدین احمد که آوازه کراماتش از شرق به غرب رسیده اسفنجردی الاصل بوده و به سببی از اسباب آن موضع خراب و مجاوران متفرق شده اند ومیاه آن را به قریه عزآباد آورده و الحال شرب می نمایند .» [۲]
محمدمفید مستوفی در احوالات شیخ احمد و برادرش در تاریخ مفیدی چنین می نویسد:
صاحب جمع اسفنجرد به غایت ظالم و ستمکار بود و پیوسته با رعایا و متوطنین آن موضع سلوک ناهموار می نمود؛ شیخ احمد اورا طلب داشته نصیحت کرد که با بندگان خالق سلوک پسندیده کن و در پی آزار خلایق مباش تا خدای تعالی بر تو رحم کند و ترا به بلیه مبتلا نسازد. آن صاحب ازسر لجاج و قهر گفت سخن تو نمی شنوم با خدای بگو تا جان مرا بستاند اگر راست می گوئی؟ شیخ دست به دعا برداشت و گفت؛ خداوندا اقوال و کردار او بر تو ظاهر و روشن است؛ اگر مصلحت می دانی جانش بستان فی الحال صاحب جمع افتاد و جان بداد. چون آن کرامت مشاهده عوام الناس گشت از قری و مزارع به خدمت او گرد آمدند. [۳]
شیخ احمد به همراه برادر خود شیخ محمد به سبب ظلم وستم عامل آن آبادی به شهر یزد مهاجرت نمودند و در محله فهادان (یوزداران) ساکن گشتند. این محله یادگارى بوده است از عهد سلطان قطبالدین ابن عزیزالدین لنگر که از اتابکان یزد و به نگاهدارى یوز علاقهاى وافر داشت. مردم آن محل هم به آن دو صالح و متقی بسیار احترام مىگذاشتند.
از کرامات شیخ اینکه؛ گویند اتابک را غلامی بود ترک و یوزبان اتابک بود. آن یوز که پرورده بود شبی در چاه افتاد و بمرد غلام نزد شیخ احمد آمد تا جهت وی با اتابک شفاعت کند و گریه می کرد شیخ فرمود گریه مکن که خدای عزوجل ترا هم مراد بدهدشیخ مراقبت کرد و سر برداشت و غلام را با خود همراه کرد و از دروازه بیرون رفت از را خرانق یوزی نزد شیخ آمد وی را بگرفت و بدان غلام داد که این را عوض آن یوز کن غلام آن یوز را بپرورد بغایت شکاری و خوب شد . [۴]
شیخ احمد در سال ۶۲۷ هجری قمری و شیخ محمد در سال ۶۳۵هجری قمری وفات می یابد که هر دوی آنها در بقعه شیخ احمد فهادان دفن میکنند.
مبارزالدین محمد بن مظفردرسال ۷۵۰ ساباط وعمارتی از آجر پخته و کاشی تراشیده درمقبره ساخت. بعدها سنگ قبر شیخ احمد به «دوازده امام» فهادان متنقل و در آنجا نصب شد؛ این سنگ دارای ابعاد ۹۸ در ۶۰ سانتی متر است و بر روی این سنگ این عبارات نقر شده است:
حاشیه اول« اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلَا نَوْمٌ»[۵]
حاشیه دوم«نام دوازده امام است.»
حاشیه سوم« کُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَهُ الْمَوْتِ»[۶]
متن: هذا قبر شیخ ربانی ولی الله الوالی بایزید الوقت فخرالمله و الدین…. الاسفجردی قدس الله روحه توفی فی عشرین محرم سنه سبع وعشرین و ستمائه»
به عقیده استاد ایرج افشار تاریخ نویس شهیر معاصر، این سنگ متعلق به شیخ احمد فهادان (اسفنجردی) میباشد [۷]
پی نوشت ها
[۱]جعفربن محمدبن حسن جعفری؛تاریخ جدید؛ ص ۱۴۳
[۲] محمد مفید مستوفی بافقی ؛ جامع مفیدی؛ج۳ صفحات ۷۱۹و۷۲۰
[۳] محمد مفید مستوفی بافقی ؛ جامع مفیدی؛ ج۳ ص۶۳۱
[۴]جعفربن محمدبن حسن جعفری؛تاریخ جدید؛ ص ۱۴۳
[۵] بقره، آیه۲۵۵ [۶] الانبیا،آیه۳۵[۷] افشار، یادگارهای یزد،ج۲، ص ۳۱۵
اشکذرخبر؛ حسین دهقانی