در فرقت باغبان
چندسال بعد از کاشت درخت انجیر توسط علی محمد در باغچه خانه، درخت آنقدر میوه می داد که علاوه بر خانواده ،فامیل و همسایه ها هم بی نصیب نمی ماندند
انجیرها گلابی شکل ،سبز رنگ، بزرگ و شیرین بودند بطوری که وقتی که یک سبد آن را برای یکی از همسایه برده بودند بی بی صغری به اشتباه افتاده بود و گفته بود : ” علی محمد این گلابی ها را از کجا آوردی !؟ ”
با سَرآوری علی محمد درخت هر سال سرحال تر و شاداب تر می شد و محصول بیشتری می داد تا اینکه او سال ۶۶ در آخرین اعزامش به جبهه های حق علیه باطل جان شیرینش را نثار دوست کرد
آدمی را که جان معنی نیست در حقیقت درخت بیثمر است
جان شیرین فدای صحبت یار شرم دارم که نیک مختصر است
این قدر دون قدر اوست ولیک حد امکان ما همین قدر است
ما سر اینک نهادهایم به طوع تا خداوندگار را چه سر است
آن سال هم درخت انجیر می خواست با میوه های فراوان از باغبان خود دلربایی کند که با شهادت او میوه ها کال ماندند و بالاخره مانند برگ زرد بر روی زمین ریختند آنقدر زیاد بودند که چادرشب ٰچادرشب آنها را از پای درخت جمع کردند سال بعد و سالهای بعدتر درخت دیگر میوه نداد اگر هم میوه ای داد انگشت شمار بود
هَرسش کرد
سَمش زدند
کودش دادند
اون را از روی گِل بریدند
و هرکاردیگری هم می شد انجام دادند ولی درخت انجیر دیگر مثل قبل میوه نداد که نداد !
تو گلبن و من بلبل عشق آرایم
جز با تو نفس ندهم و دل ننمایم
در فرقت تو بسته زبان میمانم
تا باز نبینمت زبان نگشایم