مارادونا با مارادونا چه کرد!
نابغه و اسطوره تکرارناشدنی فوتبال جهان که سالیان سال، هیجانانگیزترین خاطرات را برای علاقهمندان خود رقم زد؛ متاسفانه با دهها عارضه از بیماریهای مختلف چاقی و اعتیاد و… دیده از جهان فرو بست.
او در عمر فوتبالی خود هر کاری که خواست با توپ و فوتبال کرد و درحالیکه قانون گشودن دروازه مستطیل سبز فقط با پا و سر ممکن بود، او حتی با دست شعبدهگر خود هم درهای فوتبال را گشود تا هیچ دروازهای در مقابلش ناگشوده نماند.
همان دستی که رقیبان انگلیسیاش آن را دست شیطان نامیدند و خود “دست خدا” نامید تا حسرتی هرچه بیشتر بر دل آن رقیب دیرینه خود بنهد و نهتنها جهان فوتبال بلکه جهان سیاست را هم به اعجاب و شگفتی وادارد.
باری؛ تمامی جهان به بزرگیاش واقف شدند، جز خودش و هرگز خود را نشناخت این آدمی تا اینکه از فزونی آمد و شد در کمی. اطلسی بود که خود را بر دلقی بدوخت و تا میتوانست خویشتن را ارزان فروخت.
صدها کاسترو و چاوز و….آرزوی فقط یکبار دیدارش را داشتند؛ اما او آنها را بر خود برتری داد و اسباب تبلیغاتی آنها شد. درحالیکه خودش از همه آنها بزرگتر بود.
از افسانه ساختگی فیفا، پله، تا لیونل مسی و… جملگی انگشت کوچک او هم نبودند. اما خود او هرچه از عوامل مرگزای کوکائین و… بود را بر وجودش تزریق کرد تا بالاخره این اسطوره واقعی در مقابل آن افسانههای ساختگی رنگ باخت.
حکایت عبرتانگیزی از زبان خودش بر زبانها افتاد که “…در گرفتاری به این مواد مرگزا، پایش به مراکز درمانی ترک اعتیاد و اختلالات روانی باز شد. در یکی از آن مراکز بود که دید بیماری خود را استالین معرفی میکند، آن یکی میگفت من هیتلرم و دیگری میگفت چهگوارا هستم و… بالاخره یکی از آنها از او پرسید تو کی هستی؟! درحالیکه در بدبختی و آشفتگی و حسرت گذشتههای پرافتخار خود غوطهور بود، با لحنی حسرتبار گفت من دیهگو آرماندو مارادونا هستم. بیمار روانی کشیده محکمی به گوشش زد و گفت تو غلط میکنی که مارادونا باشی. تو می توانی استالین، هیتلر، چهگوارا و… باشی؛ اما مارادونا؟! هرگز”.
آنوقت بود که دانست خدایا خود مارادونا با مارادونا چه کرده است! واقعا که “مارادونا “با “مارادونا” چه کرد…
مالک رضایی, راهبرد