موقعیت و تفاوت زبان فارسی در ایران و پاکستان
خاطره جالب شادروان باستانی پاریزی از موقعیت و تفاوت زبان فارسی در ایران و پاکستان

در پاکستان نامهای خیابانها و محلات اغلب فارسی و صورت اصیل کلمات قدیم است. خیابانهای بزرگ ۲ طرفه را شاهراه مینامند، همان که ما امروز اتوبان میگوییم. بنده برای نمونه چند جمله و عبارت فارسی را که در آنجا بکار میبرند و واقعاً برای ما تازگی دارد را ذکر می کنم که ببینید زبان فارسی در زبان اردو چه موقعیتی دارد و بقول معروف چه رُلی بازی میکند.
نخستین چیزی که در سر بعضی کوچهها می بینید تابلوهای رانندگی است. در ایران اداره راهنمایی و رانندگی بر سر کوچهای که نباید از آن اتومبیل بگذرد مینویسد: عبور ممنوع و این هر ۲ کلمه عربی است اما در پاکستان گمان میکنید تابلو چه باشد؟ راه بند ! یعنی فارسی سرهی سره و مختصر و مفید.
حداکثر سرعت را در آنجا حداکثر رفتار تابلو زده اند و توقف ممنوع را پارکینگ بند ! تاکسی که مرا به قونسلگری ایران در کراچی می بُرد، کمی از قونسلگری گذشت خواست به عقب برگردد یکی از پشت سر به او فرمان میداد. در چنین مواقعی ما میگوییم: عقب، عقب، خوب ! اما آن پاکستانی می گفت: واپس، واپس، بس !
این حرفها در خیابانی زده شد که به شاهراه ایران موسوم است. این مغازههایی را که ما قنادی میگوییم و معلوم نیست چگونه کلمه قند صیغه مبالغه و صفت شغلی قناد برایش پیدا شده و بعد محل آنرا قنادی گفته اند ؟ آری این دکانها را در آنجا شیرینکده نامند.
آنچه ما هنگام مسافرت اسباب و اثاثیه می خوانیم، در آنجا سامان گویند. سلام البته در هر ۲ کشور سلام است. اما وقتی کسی به ما لطف میکند و چیزی میدهد یا محبتی ابراز میدارد ما اگر خودمانی باشیم میگوییم: ممنونم، متشکرم، اگر فرنگی باشیم میگوییم مرسی، اما در آنجا کوچک و بزرگ همه در چنین موردی میگویند: مهربانی، واقعاً بهتر از این تعبیری برای ابراز تشکر دارید ؟
ما اصرار داریم که بگوییم پارک فلان و پارک بهمان، پارک نیاوران را پلاک هم روی آن زدهایم. اما آنها بزرگترین پارک شهر خود را جناح باغ تابلو زدهاند. آنچه ما شلوار گوییم در آنجا پاجامه خوانده میشود. قطار سریع السیر را در آنجا تیز خرام میخوانند. جالبترین اصطلاح را در آنجا من برای مادر زن دیدم. آنها این موجود را که ما مرادف با دیو و غول آورده ایم خوش دامن گفتهاند. واقعاً چقدر دلپذیر و زیباست.
از پاریز تا پاریس – باستانی پاریزی – چاپ ششم ص ۱۹۸