صفحه اصلی

نحوه شهادت  شهید محمدرضا دهقانی اشکذری

شهید عزیز و گرامی و دوست داشتنی محمدرضا دهقانی، در مرحله تکمیلی کربلای ۵ توی کانال، موقع بیرون آمدن از کانال و وارد شدن به محوطه بدون حفاظ به شهادت رسید؛ محوطه ای که بیل مکانیکی نتوانسته بود کانال بزند چون دشمن، بیل مکانیکی را زده بود و از کار انداخته بودند.محمدرضا جلوتر از من بود و قناسه به او خورد، چون در جا شهید شد

 

نحوه شهادت  شهید محمدرضا دهقانی اشکذری (محمود روشن؛ همرزم شهید و نویسنده کتاباعزامی از شهر ری)  :

مشغول مرحله تکمیلی عملیات کربلای ۵ بودیم. هنگام عقب نشینی، همه از مسیر بالای کانال رفتند و دیگر کسی نمانده بود. حاج حمید (فرمانده گردان) و بی سیم چی هم چند دقیقه قبل عبور کرده بودند. بعد از آنها محسن به من گفت پشت‌سر من بیا و خودش شجاعانه بلند شد و رفت. پشت‌سر محسن یکی از نیروها بلند شد و رفت که بلافاصله بعد از بلند شدن او از کانال و حرکت کردن به سمت دهانۀ کانال، مورد اصابت تیرِ تک‌تیرانداز قرار گرفت و شهید شد و راه کانال را بست.

من مانده بودم و پیک گردان به نام محمدرضا دهقانی (که ما او را برادر دهقان صدا می زدیم). برادر دهقان سینه‌خیز رفت و پای آن شهید را کشید تا او را پایین بکشد و راه را باز کند. هرچه سعی کرد نتوانست آن شهید را پایین بکشد تا راه باز شود. من سینه‌خیز رفتم و به او کمک کردم و آن شهید را از دهانۀ کانال پایین کشیدیم و پیکر او را کنار کانال گذاشتیم تا راه باز شود.

بعد از باز شدن کانال، برادر دهقان گفت: «من می‌رم.» و بلافاصله حرکت کرد. دهقان از کانال بلند شد و رفت. برای یک لحظه من سرم را بلند کردم که ببینم آیا رفت، که دیدم کف پوتین دهقان رفت بالا و سپس به زمین آمد. فهمیدم تک‌تیراندازهای عراقی او را هم به شهادت رساندند.

تمام این لحظه‌ها فقط در چند ثانیه اتفاق افتاد.

من با خودم فکر کردم حالا که تک‌تیرانداز لولۀ اسلحه‌اش را با سر کانال تنظیم کرده و برادر دهقان را به شهادت رسانده است، مدت‌زمان کوتاهی طول می‌کشد تا مجدداً به سمت ورودیِ کانال نشانه‌گیری کند، پس بهتر است از این فرصت استفاده کنم و بدون از دست دادن زمان بلند شوم و سریع حرکت کنم؛ یا شهید می‌شوم یا عبور می‌کنم. اگر مکث می‌کردم رعب و ترس در دلم می‌افتاد.

کلاه آهنی بر سر داشتم، ولی اسلحه را کنار گذاشتم. با همین تصمیم بسم الله الرحمن الرحیم گفتم و به‌سرعت برخاستم و از دهانۀ کانال به سمت محوطۀ باز دویدم. تصمیم‌گیریِ من در کسری از ثانیه اتفاق افتاد.

وقتی از دهانۀ کانال بیرون پریدم ابتدا با پیکر پاک شهید دهقان که لحظاتی قبل به شهادت رسیده بود مواجه شدم. بعد پیکر چند شهید دیگر را در دهانۀ کانال دیدم. حدسم درست بود و تک‌تیراندازهای دشمن دهانۀ کانال را نشانه گرفته بودند و با دیدن من تیراندازی کردند. از اینکه چرا هیچ‌کدام از تیرها به من نمی‌خورد تعجب کرده بودم.

منبع: کتاب اعزامی از شهر ری، صفحه ۳۹۳-۳۹۲

نفر ایستاده در سمت راست: محمود روشن نفر ایستاده در وسط: شهید محمدرضا دهقانی نفر ایستاده در سمت چپ: شهید محسن ایوبی

 

 

درباره کتاب:

نام کتاب: اعزامی از شهرری

نویسنده: محمود روشن ماسوله

انتشارات: سوره مهر

با همکاری دفتر پایداری و ادبیات مقاومت حوزه هنری

سال چاپ: ۱۳۹۹

محمود روشن ماسوله می نویسد  بیشتر مدت زمان حضور در جبهه را در گردان علی اکبر بودم. یک دِین بزرگ بر دوش خودم احساس می کنم که به سهم خودم یاد و خاطره آن شهیدان والامقام و دوست داشتنیِ دوران جنگ را بنگارم تا بماند برای ثبت در یاد و خاطره تاریخ تا همگان بدانند که در دوران دفاع مقدس جوانان دست از جان شسته ای بودند که خود را فدای دوست کردند تا نگذارند دشمن متجاوز وارد کشور ما شود. دشمنی که داعیه سه روزه اشغال ایران و رسیدن به تهران را داشت.

این ایثارگری ها نباید فراموش شود.

حدود شش سال است که مشغول نوشتن خاطرات جنگ و ثبت آن به شکل کتاب هستم. بالاخره در اواخر اردیبهشت سال ۱۳۹۹ ، این کتاب به زیور طبع آراسته شد.

نام و یاد حدود ۳۰ نفر از شهدای گردان علی اکبر علیه السلام در این کتاب ذکر شده است. شهدایی چون جواد رهبر دهقان، مسلم اسدی، سید جمال قریشی، علیرضا آملی، محسن ایوبی، جلال شاکری،حسین ظهوریان، ابوالقاسم کشمیری، منصور مهدی و تعداد دیگری از دوستان شهیدم.

وظیفه ای سنگین داشتم برای بازگویی خاطرات این نام آوران. قطعاً چند سال دیگر و پس از مدتی، ما دیگر در این دنیا نیستیم اما باید شرح رشادت ها و ایثارگری های این نازنینان که در پاره ای از تاریخ این سرزمین حادث شد، در تاریخ ماندگار شود. بنابراین ما وظیفه داریم که به سهم خود، این خاطرات را ثبت کنیم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا