
یکی از طلاب مدتها هوس خوردن سرشیر و شیره داشت بالاخره پس از مدتها صرفه جویی معادل پنج شاهی آن روز سرشیر و شیره تهیه می کند و چون پس از تهیه کردن آن صدای اذان را می شنود ،آن را در اتاق مدرسه گذاشته ، به مسجد می رود تا پس از نماز میل کند در نماز به فکر می افتد که ممکن است گربه برود و سرشیر بخورد بعد از فراغت از نماز که به اتاق مدرسه می آید زمزمه میکند که سر شیر ! تو امروز باعث شدی که درنماز حواسم متوجه تو شود سرشیر و شیره را نمی خورد و به مستحقی می دهد.
مرحوم وزیری که اطلاع داشتند گفتند که این طلبه مرحوم حاج شیخ غلامرضا فقیه خراسانی بودند.
ضیاء الدین قریشی. سیمای فضلیت ص۳۷