ادب شیخ جعفر کاشف الغطاء
از علمای بزرگ و حلیم یکی «شیخ جعفر کاشف الغطاء» بوده است. روزی شیخ مبلغی بین فقرای اصفهان تقسیم کرد و پس از اتمام پول، به نماز جماعت ایستاد. بین دو نماز که مردم مشغول خواندن تعقیبات بودند، سیّدی فقیر آمد و با بیادبی مقابل امام جماعت ایستاد و گفت: «ای شیخ مال جدّم را به من بده.»
فرمود: «قدری دیر آمدی، متأسفانه چیزی باقی نمانده است.» سیّد با کمال جسارت آب دهن خود را به ریش شیخ ریخت! شیخ نهتنها هیچگونه عکسالعمل خشونتآمیزی از خود نشان نداد، بلکه برخاست و درحالیکه دامن خود را گرفته بود در میان صفوف نمازگزاران گردش کرد و گفت: هر کس ریش شیخ را دوست دارد به این سیّد کمک کند؛ مردم که ناظر این صحنه بودند اطاعت نموده، دامن شیخ را پر از پول کردند. سپس همهی پولها را آورد و به آن سیّد تقدیم کرد و به نماز عصر ایستاد.
یکصد موضوع پانصد داستان؛ استاد سید علی اکبر صداقت
(فوائد الرضویه، ص ۷۴)