مروری بر زندگی و خاطرات مسئول هیئت انصار الحسین (ع) شهدای اشکذر
احمد علی جعفری پور دوم فروردین ۴۳در محله پشت باغ کاج اشکذر چشم به جهان گشود سال ۱۳۶۱به عضویت سپاه درآمدبعد از تشکیل تیپ پیروزمند الغدیر در سال ۱۳۶۲ به عنوان فرمانده گردان ضد زره منصوب شد ودر عملیات بدر این مسئولیت را به عهده داشت و بعد از شهادت اشرف بعنوان فرمانده گردان ادوات ( سلاح نیمه سنگین ) انتخاب شد و تا پایان عمر بابرکتش این مسئولیت را به عهده داشت
وی در عملیاتها خیبر،بیت المقدس ،بدر،والفجر۴،والفجر ۸،قدس۵،کربلای۴،کربلای۵،کربلای۷،کربلای۸،بیت المقدس۷ونصر۷ شرکت داشت ودر عملیتهای بدر،کربلای پنج از ناحیه دست و شکم مجروح شد و به افتخار جانبازی نائل آمد بعد از جنگ هم مدت زیادی در کردستان انجام وظیفه کرد
مسئولیتهای احمد
-فرمانده گردان ادوات تیپ الغدیر
-مسئول هیئت انصار الحسین (ع) شهدای اشکذر
-عضو ستاد نماز جمعه اشکذر
این پاسدار رشید اسلام ودر حال اعزام به ماموریت به منطقه تایباد خراسان ( بعلت تعرض طالبان به مرز ایران) و همزمان مهیا کردن اعزام هئیت انصارالحسین (ع) اشکذر به مشهد مقدس بود که دراثرحادثه تصادف بین جاده یزد به طبس به دوستان شهید ش خاکساری ،کاظم و عباس دهقانی پیوست ودر تاریخ بیستم خرداد۱۳۷۸ طی مراسمی کم نظیر و باشکوه به همراه همسفرش حاج غلامرضا دهقانی تشییع شد ودر قطعه شهدا اشکذر کنار همرزمانش به خاک سپرده شد.
من که کبوتر دلم انس گرفته با رضا
زقدسیان می شنوم زمزمه رضا رضا
خاطراتی ازجانبازسرفراز احمدعلی جعفری پوربرگرفته از ویژه نامه کبوتران حرم،
عکس مرا خط بزنید
در خانه عکسی به دیوار زده بودیم که شهید حاج محمد حسین جعفری نسب و شهید کاظم دهقان و احمد در آن بودند هر وقت احمد به خانه ما می آمد( همسر شهید حاج محمد حسین جعفری نسب خاله احمد بود) و عکس را می دید می گفت: عکس من نباید کنار این شهدا باشد ، عکس مرا خط بزنید(یکی از فرزندان معلم شهید حاج محمد حسین جعفری نسب)
شهدا فراموش نشوند
در دو نامه ای جداگانه برای موسسه های فرهنگی نصر و مهدیه اشکذر از اینکه در شماره های اولین این دو نشریه به شهدا کمتر توجه شده ابراز تاسف کرده بود و گله مندی وآزرده خاطری خود را اظهار داشته بود.
هرچه احمد گفت
جلسه ای در منزل امام جمعه تشکیل شده بود اعضاء جلسه نماینده هیئت ها بودند و موضوع جلسه هماهنگی هیئت ها برای تشکیل هیئت متحدین در مشهد بود هرجا اختلافی پیدا می شد همه می گفتند هرچه احمد گفت ، قبول داریم
نماز اول وقت
اگر نمازم را اول وقت نمی خواندم و احمد به خانه می آمد دیگر نمازم را به دور از چشم او می خواندم چون می پرسید مگر اول وقت چه کار می کردی؟( همسر احمد)
نهار پختن با من
یک روز احمد پارچه بزرگی آورد و گفت برای هیئت بسیج است باید زودتر آماده شود گفتم: می خواهم نهار بپزم احمد گفت : تو پارچه را بدوز نهار پختن با من و من پارچه را دوختم و او نهار پخت.( همسر احمد)
احمد از زبان سردار فرهنگ دوست:
هرموقع حرف می زد انسان یقین داشت ذره ای هوای نفس در آن نیست.
هیچ موقع تندی و برخورد بدی را از ایشان ندیدم ، همواره بر لبانش تبسم بود.
مسئولیت را محلی برای خدمت می دانست نه ریاست.
یک بار هم به دنبال درجه و مشکل مسکن خود نیامد ولی بارها برای درجه و مشکل مسکن زیر دستان خود می آمد.
یکی از سربازانش اهل حاجی آباد بود که در کردستان به شهادت رسیده بود او مرتب به خانه آنها سرکشی می کرد حتی یکی از نیروهایش در یکی از دهات کرمان بود و با مشکل روبرو شده بود به آنجا رفت تا مشکلاتش حل کند.
یک روز علت به کار نبردن درجه سرگردی را از او سوال کردم او به من گفت : چون چند نفر سرهنگ زیر نظر من هستند برای اینکه خجالت نکشند و کار شان را خوب انجام دهند درجه هایم را نزدم.
حاج آقا طالبیان امام جمعه اشکذر:
دونفر ( احمدعلی جعفری پور و حاج غلامرضا دهقانی) از افراد مخلص و کم نظیر را از دست دادیم، با رفتن آنها ضایعهای بزرگ بر ما وارد شد، این دو بزگوار فعال و کم توقع بودند، هدف آنها از تاسیس این هیئت رساندن پیام شهدا به گوش همشهریان علی الخصوص جوانان بود
دلنوشته یکی از نوجوانان هیئت انصار الحسین (ع) شهدای اشکذر چند روز قبل از عروج ملکوتی احمد:
کاش همه مثل او بودند ، خنده رو و خوشحال
کاش همه مثل او بودند متواضع و فروتن
کاش همه مثل او بودند معلم و پرورش دهنده
…
ح.د