در منابع تاریخی و روایی مواردی از شوخی برخی اصحاب و یاران رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با آن حضرت نقل شده است.از جمله «علامه مجلسی» در «بحارالانوار» آورده است:
چشمان «ابا هریره»، در پی پیامبر بود . در کمین فرصتی نشسته بود تا کفش های پیامبر را بردارد . پیامبر، کفش هایش را درآورد و وارد منزل شد . «ابا هریره»، آرام و خون سرد، یواشکی کفش های پیامبر را برداشت و به طرف بازار به راه افتاد، بدون این که کسی متوجّه شود . «اباهریره»، در راه، خرما فروش را دید و گفت : «این کفش ها را در ازای خرما می خری؟». خرما فروش، مقداری خرما از سبد برداشت و به «ابا هریره» داد و کفش های پیامبر را از او خرید . «ابا هریره» نیز خرماها را گرفت و به طرف خانه رسول خدا به راه افتاد . «ابا هریره» آرام و خون سرد، خرما به دست، خدمت رسول خدا رسید و گوشه ای نشست. او تا نشست، مشغول خوردن شد.
پیامبر که در جمع یاران نشسته بود، تا چشمشان به «ابا هریره» افتاد فرمودند : « ابا هریره! چه می خوری؟». «ابا هریره» با لبخند جواب داد : « ای رسول خدا ! دارم کفش های شما را می خورم ».(۱)
نمونه دیگری از شوخی اصحاب با رسول خدا(صلی الله علیه و اله) به نقل از «بحارالانوار» این است که:
«نُعَیمان البدری»، یکی از یاران پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود . او مردی شوخ طبع و بسیار خنده رو بود . روزی «نعیمان» از بازار می گذشت که چشمش به بادیه نشینی افتاد که عسل می فروخت . «نعیمان»، آن مرد را با عسلش به خانه پیامبر برد و عسل را از آن مرد گرفت و به یکی از خادمان پیامبر داد تا آن را به پیامبر برسانند و به مرد نیز گفت که منتظر باشد تا پولش را بگیرد.
پیامبر(صلی الله علیه و آله) چنان اندیشید که «نعیمان»، عسل را به عنوان هدیه آورده است. بعد از مدتی که گذشت، بادیه نشین، درِ خانه پیامبر را زد و گفت : « اگر پول آن را ندارید، عسل مرا بدهید ».
همین که پیامبر، متوجّه شدند که ظرف عسل هدیه نبوده است، فوراً پول آن را به مرد دادند . بعد که «نعیمان»، خدمت پیامبر رسید، پیامبر به او فرمودند : « چه چیز باعث انجام دادن این کار شد؟».
«نعیمان» در جواب گفت : « می دانستم که عسل دوست دارید، به همین خاطر، آن مرد را با عسلش به خانه شما راهنمایی کردم». سپس حضرت به او خندیدند و چیزی به او نگفتند .(۲)
پی نوشتها:
- علامه مجلسی،بحار الأنوار، طبع مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۳ هـ.ق.ج ۱۶ ص ۲۹۶٫
- همان.
www.askquran.ir