صفحه اصلیکتاب و کتابخوانی

و برای بار دوم گل‌محمد تو خانه‌ی ما مرد… 

وقتی برای بار اول کتاب کلیدر وارد خانه و خانواده ما شد، من بچه بودم.

یادمه مامان یه جلد یه جلد کتاب کلیدر ره از کتابخانه‌ امانت میگرفت، ظهرا وقتی خانه ساکت میشد، مامان که همیشه چند صفحه کتاب میخواند بعد یه چرت میزد، حالا   کتاب میخواند و بازم کتاب میخواند و بازم میخواند تا وقتی که وقت استراحت ظهر تمام میشد…

وقتی به جلد دهم رسیده بود، روزها و روزها و روزها گریه میکرد مامان، دور از چشم بقیه…

یادمه یه بار بابا وسط گریه مامان سررسید،

_چتهههه چه شدهههه؟؟؟؟!!!

_گل‌محمد مرد.‌..

یادمه مامان بابا ره مجبور کرد کلیدر ره بخوانه… یادمه دو جلد اول با نق نق همراه بود و کسالت، و اصرار مامان برای ادامه، بعد کم کم کتاب برای بابام جالب شد…

یادمه یه بار موقع خواندن کتاب، بابا یهویی بلند گفت _اون پاکت سیگار من کوووو؟؟ هنوز کسی جواب نداده بود که بابا بلندتر گفت _میگممم کوووو اون سیگار لعنتییییی…

و برای بار دوم گل‌محمد تو خانه‌ی ما مرد…

بنده خدا گل‌محمد سه بار دیگه‌م تو خانه‌ی ما مرد.‌.. به فاصله چند سال از هم…  یه بار وقتی خواهرم کلیدر ره خواند، و بار بعدش وقتی من خواندم کتاب ره…

آخرین بارش وقتی بود که (اسم روزنامه یادم نیست، اگه اشتباه نکنم روزنامه باختر بود) مامان تو روزنامه یه مقاله پیدا کرد، با یه عکس واقعی… این بار دیگه گل‌محمد برای یه نفرمان نبود که می‌مرد، انگار یه عضو از خانواده‌مان بود…

مامان هنوز بریده‌ی اون روزنامه ره داره.

کلیدر خیلی کتاب خاصیه. اصلا حد وسط نداره. نمیشه کسی بخوانه ش، تمامش کنه، و بگه اییییی بد نبود…

یا عاشق این کتاب میشین، یا نمیتانین ادامه‌ش بدین و به آخرش برسین…

اوایل کتاب تا حدی کش‌دار و کم‌جاذبه س به نظر من، اما از جلد چهارم به بعد، کم‌کم جذابتر میشه، و اگه به جلد شیشم برسین، از اونجا به بعد دیگه نمیتانین کتاب ره زمین بذارین…

و جلد دهم… جلد دهم… جلد دهم… خط به خطش… کلمه به کلمه ش… وااااای…

کتاب یه مقدار کش‌داره. توصیفات مفصل و طولانی و تکراری زیاد داره. اوایل همینا شاید یه مقدار حوصله آدم ره سر ببرن، شاید میشد از خیلی از این توصیفات صرف‌نظر کرد…

واگویه‌های کتابم خیلی زیادن. اوایل شاید اینام یکم خسته کننده باشن، اما اعتیادآورن… یه وقت به خودت میای میبینی کلمه کلمه داری با این واگویه ها، با خودت حرف میزنی…

آها اینم بگم، یه انتقالد کوچولوی دیگه…

به نظرم اگه نویسنده به اصل داستان وفادارتر بود بهتر بود. بهرحال این یه داستان روایی از یه ماجرای واقعیه. اضافه کردن حواشی و خرده روایت ها برای جذابتر شدن داستان قابل قبوله، اما اضافه کردن شخصیت‌های  جدید به شخصیت‌های اصلی داستان، کار جالبی نبود به نظرم… مثل بلقیس که از بیخ و بن زاییده ذهن نویسنده‌س…

خلاصه کلام،

یا نخوانین این کتاب ره، یا بپذیرین که مدت‌ها باهاش زندگی خواهید کرد…

✍ناشناس

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا