کوچههای آشتیکنان زندگی را گِل نگیریم!
اولینبار در یزد کوچه آشتیکنان دیدم. در محلههای قدیمی به کوچههای باریکی میرسیدم که به زحمت دو نفر از کنار هم رد میشدند. آنجا برایم گفتند که تنگساختن این کوچهها به خاطر محدودیت زمین یا ناآشنایی به معماری معابر عمومی نبوده و فلسفهای پشتش هست.
میگویند کوچههای آشتیکنان را تنگ میساختند تا اسباب آشتی هم محلهایها و همسایه هایی بشود که از هم کدورتی به دل گرفتهاند. در واقع وقتی دو طرف بدون اطلاع از حضور هم، در این کوچه رخ در رخ میشدند ناگزیر از سلام و کلام میشدند و آشتی میکردند. گاهی هم البته با نقشه و همکاری کسانی که برای آشتی آنها وساطتت میکردند در این موقعیت قرار میگرفتند و نه راه پس داشتند و نه پیش!
حتی اگر این کوچهها و داستان و فلسفهاش، قصه باشد باز هم حقیقت دارد. اینکه در زندگی به کوچههای آشتیکنان نیاز داریم و نباید آنها را بعد از یک تنش، مشاجره لفظی یا کدورتی اندک به سرعت گِل بگیریم.
قدیمیها میگفتند:« حرمتها را نشکنیم، شاید روزی، جایی به دلیلی مجبور باشیم به هم سلام کنیم، همیشه به اندازه یک سلام هم شده حرمتها را نگه داریم». این جمله خلاصه جامعهشناسی ارتباطات است. اینکه پلهای پشت سر را خراب نکنیم، همیشه ممکن است اتفاقی بیفتد که مجبور شویم برگردیم و باید از روی همانها گذر کنیم.
در عصری که افشاگری جای روشنگری را گرفته است و در توئیتر جاج (قضاوت)میکنیم و در اینستاگرام آبروی هم را با عکس و ویدئو حراج میکنیم و در تلگرام و واتسآپ با اسکرینشات، چنان از خجالت هم در میآییم که انگار آخرین روز دنیاست و فردایی وجود ندارد بیش از هر زمان دیگری نیاز داریم درنگ کنیم، یک لحظه بایستیم، نفسی بگیریم و ببینیم آیا نمیشود حرف آخر را اول نزد؟
در کشاکش انتخابات و کنشهای سیاسی برخی چنان به هم میتازند و توهین و پرخاش میکنند که گویی جنگ جهانی است و یادشان میرود که این تنها یک رقابت سیاسی است و میآید و میگذرد و دوباره در کوچه آشتی کنان رخ در رخ میشویم یا توپمان در خانه هم میافتد و آیا رویمان میشود که سرمان را بالا بگیریم و در چشم هم نگاه کنیم؟
این حرفها در روزهایی که مشکلات اقتصادی و نگرانیهای ناشی از بالا گرفتن تنشهای بینالمللی هر روز بیشتر میشود شاید به نظر پندهای پیرانهسری تلقی شود اما ریشه بسیاری از بحرانهای ما در همین موضعگیریهای روز قیامت است. اینکه گاهی چنان حرفی زدهایم که حالا امکان بازگشت از آن نیست و لاجرم باید تا آخر خط برویم!
کاش یاد بگیریم که دنیا برخلاف درازا و پهنایش بسیار کوچک است و در زندگی همانطور که به اتوبانهای چند باندهای برای تاختن نیاز داریم، به کوچههای آشتیکنان هم محتاجیم. جایی که جز «آشتی» گزینه دیگری پیش رویمان نباشد. این کوچه ها را گِل نگیریم. چه در سیاست، چه در زندگی شخصی!
عصرایران؛ احسان محمدی