حکایات

استاد اخلاق و طوطی

 

استاد اخلاقی بود که طلبه‌ها در منزلش درس اخلاق می‌آمدند. این استاد، یک طوطی سخنگو در منزل داشت که به او یادداده بود موقع نیازهایش ذکرخدا بگوید.
اگر آب می‌خواست ذکر می‌گفت، دانه می‌خواست، ذکر می‌گفت، دلتنگ می‌شد، ذکر می‌گفت.

یک روز شاگردان آمدند منزل استادشان، دیدند طوطی مرده و استاد به شدت گریه می‌کند! هر چه کردند استاد آرام نشد!

– شیخنا! شما الگوی مایید، شما به ما یاد دادید هنگام مصیبت‌ بی‌تابی نکنیم! چه شد که چنین دامن از دست بدادید؟!

-من به حال طوطی گریه نمی‌کنم. به اتفاقی که زمان مرگش افتاد می‌گریم!
من به او یاد داده بودم که زمان نیازش ذکر بگوید تا من متوجه نیازش شوم. ولی زمانی که گربه به این طوطی حمله کرده بود، از شدت وحشت  ترس، همه چیز از یادش رفته بود و فقط جیغ می‌کشید.
نکند ما هم هنگام دشواری‌ها و سکرات مرگ، این معارف و اذکار فقط در سطح زبانمان مانده باشد و در جانمان نفوذ نکرده باشد و همه را فراموش کنیم!

نکته اینکه:
تکرار ذکر قطعا بی‌اثر نیست و کمک می‌کند که معارف الهی در جانمان و نورانیت ذکر در قلب‌مان نفوذ کند اما آن‌چه از اولیاءالهی جالب می‌نماید این است که به اتفاقات این دنیا به دیده عبرت می‌نگریستند حتی به مردن یک طوطی…
امیرالمؤمنین ع می‌فرمایند:
إنّما ینظر المؤمن إلى الدّنیا بعین الاعتبار

@KashkooleTalabe

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا