خاطره ای از یک رزمنده دفاع مقدس «معجزهای با چند لحظه توقف»
کتاب «معبر سرخ»، روایتی از اسارت تا وکالت رضا کارگراست ،که به همت کانون وکلای استان یزد و به قلم محمدرضا کلانتری سرچشمه، از سوی انتشارات اندیشه کویر راهی بازار نشر شده است.در این کتاب خاطره ای از این آزاده و همچنین یکی از رزمندگان اشکذری آمده که در این جا آورده می شود.
«معجزهای با چند لحظه توقف»
«حدود ده روز از شروع عملیات کربلای ۵ میگذشت، درگیریهای سنگین در منطقه وجود داشت. بخشهای قابلتوجهی از شلمچه چند بار بین دو جبهه ردوبدل شده بود. یک روز محمدرضا دهقانی اشکذری که از نیروهای متدین، شجاع و باتجربه تخریب بود به شلمچه آمد و همراه هم به خط مقدم رفتیم تا با وضعیت منطقه آشنا شود. فاصله سنگر اجتماعی ما تا اسکله حاج قنبر، حدود ۸ کیلومتر بود. حدود ساعت ۴ بعدازظهر به اسکله رسیدیم و از آنجا به سمت کمین حرکت کردیم. دژی که باید روی آن حرکت کنیم در دید و تیر عراقیها بود، بهگونهای که با حرکت نیرو و یا ادوات روی دژ، آتش دشمن بهصورت متمرکز روی آن ریخته میشد، ما از دژ حرکت کردیم و به ابتدای کانال رسیدیم و از آنجا به طرف کمین حرکت کردیم و با دوربینی که در اختیار داشتم او را توجیه کردم. فاصله ما تا کمین عراقیها، کمتر از ۷۰۰ متر بود و تکتیرانداز عراقی همیشه در کمین نشسته بود تا با بلند شدن یک سر آنرا مورد هدف قرار دهد. بعد از توجیه برادر دهقانی، به سمت کانال بازگشتیم. وقتی به انتهای کانال رسیدیم و روی دژ رفتیم، آتش سنگین عراق شروع شد، من با سرعت روی دژ حرکت کردم، ولی آقای دهقانی مرا صدا زد و گفت: «صبر کن». من حدود یک دقیقه روی دژ نشستم تا او به من برسد. در همان لحظه صدای انفجار چند گلوله کاتیوشا در فاصله ۵۰ متری جلوی خود دیدم، یعنی درست همانجایی که باید الان قرار داشتم. من و دهقانی روی دژ دراز کشیدیم و انفجار کاتیوشاها را نگاه کردیم و این خواست خدا بود که ما یک دقیقه توقف کنیم. بعد از پایان یافتن انفجارها، از میان خاک و دود و باروت عبور کرده و خود را به اسکله رساندیم و از آنجا به مقر تخریب بازگشتیم.»