ماجرای سید ابراهیم المجاب که به جدش امام حسین سلام کردوپاسخ دریافت کرد
روایت شده پس از شهادت امام موسى بن جعفر علیه السلام ، تعدی دستهای خبیث در جهت ایذاء و قتل اولاد و نوادگان این امام همام شدت گرفت، فرزندانش از مدینه منوره هرکدام به سوی فرار کردند که از جمله ی ایشان سید ابراهیم ابن محمد العابدابن امام موسى ابن جعفر بود که نقل تاریخی از شرح حال وی با وجود ضریح مبارکشان زیر قبه حسینی (ع) گواه شان و منزلت این امام زاده جلیل القد راست که در تاریخ ذکرشده است پس از جریان تعقیب و گریز سادات علوی، او به قریه ی در نزدیکی کربلای معلی ساکن شد، و حسب و نسب خود را بمنظور در امان ماندن از عداوت بنی عباس پنهان نمود و هنگامی که از نام و نسبشان سئوال می گرفتند در پاسخ می گفت :ابراهیم الطحان و کار آسیاب آرد را با گرفتن دستمزد انجام می داد و هنگام فارغ شدن از کار مشغول عبادت شده و گاهی از ذکر خدا غافل نمی شد معمولاً شب را به زنده داری و روزها را به گرفتن روزه اختصاص می داد.تا اینکه روزی از روزها مردان آن ده در طلب روزی بصورت دست جمعی خارج شدند در آن دوره با وجود درآمد کم، روستای قوى تر به قریه ی ضعیف تر حمله کرده و ما ملک انها را غارت می کرد.
دراین مرحله روستای مهاجم متوجه شدند روستای محل زندگی سید ابراهیم مجاب خالی از وجود مردان شده و بجز وی و پیرزنی و کودکان کسی در روستا نمانده است و همسر رئیس آن آبادی جایگزین شوهر غائب بود که به رتق و فتق امور جاری می پرداخت ناگهان با سیاهی مهاجمان روبرو گردید و چون کسی را نداشت به مرد غریب که به نظر نمی رسید قادر به استفاده از سلاح باشد با دلهره و نگرانی پناه برده و از و کمک طلبید و به او گفت :ای مرد آسیاب به دادمان برس سید برمرکب سوارشد و راه مقابله را در پیش گرفت زن کدخدای ده که با نگاهش اورا تعقیب می کرد و با خود می گفت این مرد را می کشند و به ما حمله می کنند.
سید ابراهیم دست هایش را به آسمان دراز کرده و از خدا یاری جست خدا : ” اللهم یامن جرت المیاه بقدرته وهبت الریاح بحکمته ، وَ یامن خلق الخلق من طین لازب و خلق الجان من نار و علم بما کان وما یکون ، انقذنی بقدرتک و برکاتک و مجدک و عزتک و جلالک و قدرتک یا الله یا الله یا أرحم الراحمین” و پس از دعا به مهاجمین حمله کرده وانها را شکست داد.
زن “بزرگ ده” باتعجب از او پرسید : امری شگفت انگیز بوقوع پیوست تو اعجوبه ی و فکر نمی کردم اینقدر توانمند باشید سرانجام شوهر این خانم برگشت و با دیدن اجساد مهاجمان و بازگویی ماجرا از سوی همسرش دچار حیرت و بهت شد
و هم قضیه را به برای عشیره باز گفت و به همین مناسبت از سید ابراهیم کرده و پیشنهاد ازدواج با دختری شایسته از قبیله خود را به او دادند و نتیجه ی این ازدواج دختری بود که پس از بزرگ شدن نشانه نجابت و کرامت هویدا بود و مرتب از او نسب و حسب پدرش را سئوال می کردند.سرانجام خود سید با اشعاری در لفافه نسب خود به اهل بیت پیامبر مرور می کرد، خبر سئوال برانگیزی به گوش رئیس قبیله رسید و بنا بر اذیت سید ابراهیم گذاشتند و همگی به او حمله کردند و به او گفتند حتی اگر اقرار به حسب و نسب خود نکنید ما آن را آشکار می کنیم.
سیدابراهیم حسب و نسب من چه فایده ی برای شما دارد اگر از من ناراحتید از میان شما خواهم رفت ولی آنها پاسخ دادند :اگر تو خود را معرفی نکردی ولی بالاخره ما فهمیدیم که از فرزندان حسین بن علیَّ بنَ أبی طآلب هستی که مدفن حسین در این حوالی و در کربلاست و برای مشخص شدن ادعایت و آشکار شدن موضوع ترا به آنجا می بریم و اگر به سلامت پاسخ داد معلوم می شود راستگو هستی و انگاه نظر نهائی مان را در باره تو خواهیم گفت سید ابراهیم را دست وکت بسته به کربلآ بردند و مقابل مزار مبارک اباعبدالله قراردادند و به سید ابراهیم گفت زود باش صحبت کن و به جدت سلام کن :سید گفت دستهایم را باز کنید و سپس فرمود : السلآم علیک یابن رسول الله السلآم علیک یا أبا عبدالله الحسین ، السلآم علیک یابن أمیر المؤمنین السلآم علیکَ یابن فاطمه الزهراء السلام علیک یاأخا الحسن المجتبى ، السلآم علیک یامن قتلوه عطشاناً بعرصه کربلآء وَ حرقوا خیآمه وَ سلبوا نساءه وَ ضربوأ أیتآمه ، السلآم على من ذُبحَ فطیمَه على صدره وَ هو صآبراً مُحتسباً، وَ پس از پایان سلام، آنها جواب سیدالشهدا را شنیدند : وَ علیَکَ آلسَلآم یَآولدَیَّ یَآسَیَدَ إبرَآهیَمْ … .
وقتی آن قوم این ندا را شنیدید یکی از بین آنها که عداوت و کینه ی شدید به اهل بیتَ پیامبر داشت خنجرش را برکشید و سر سیَد ابراهیم را بدن جدا کرد. و پس از خبردار شدن گروهی از شیعیان ازماجرا با انجام مراسمات شرعی ایشان را در نزدیکی مزار جدش امام حسین علیه السلام دفن کردندو روی مدفن شریف آن بزرگوارنوشتند : هذا قبر الطاهر الشهید السید إبراهیم المجآب إبن آلسیَد محمد العابد إبن الأمام موسى بن جعفر علیه وَ على آبآئه أفضل الصلاه وَ السلامْ.
ترجمه :عبدالمجید اورا
منبع:پایگاه عربی “براثا “عراق و سایت کوگانا