صفحه اصلی
کسب تعریف(طنز)
طلبه ای در یکی از مدارس اصفهان درس میخواند؛
روزی در درسِ نحو به این مطلب رسید که «اگر نکره ای به معرفه اضافه شود کسبِ تعریف میکند»؛
به تندی از جا برخاست به بازار اصفهان رفت و خدمت تاجری که شهرت کشوری داشت، رسید؛
به وی گفت: مرا می شناسی؟
تاجر گفت: خیر.
طلبه گفت: آری من، طلبهٔ مجهول و نکره و ناشناخته ای هستم ولی شما تاجر معروف و مشهوری میباشی؛
تاجر گفت: بسیار خوب؛ چه می خواهی بگویی؟ مقصودِ تو چیست؟
طلبه گفت: در علم نحو خوانده ام که اگر نکره ای به معرفه اضافه شود کسبِ تعریف میکند؛ بنابراین مرا به دامادی بپزید تا با اضافه و نسبت به شما، معروف و مشهور شوم؛
تاجر هم خوشش آمد و پذیرفت که طلبه با دخترش ازدواج کند!!!!
کتاب شیرین تر از عسل ص ۲۱