دانشنامه اشکذرمنبری ها

نیم نگاهی به منبریهای اشکذر (۱۰) – زندگینامه حاج سیدکاظم رضوی ” امام جمعه فقید اشکذر”

منبر سنتی ترین و قدیمی ترین روش تبلیغ است امروزه این شیوه را تبلیغ چهره به چهره می نامند شیوه ای که از موثرترین روشهای  تبلیغ می باشد هرچند در حال حاضر به واسطه فراگیر شدن رسانه های ارتباط جمعی تنها روش تبلیغ  و تبین دین و احکام نیست و لی هنوز که هنوز است کارکرد خود را دارد.

قصد داریم در سلسله نوشته های بنام “نیم نگاهی به منبریهای اشکذر” هرچند مختصر و کوتاه مروری کنیم منبر و روش تبلیغی اهالی منبر شهرمان و درضمن بدینوسیله یادی کنیم از منبریهایی که حالا دیگر در بین ما نیستند .لازم بذکر است به دلیل نبود منابع و اطلاعات کم حقیر  مطالب خالی از اشکال نیست همچنین اقتضای موجز نویسی فضای مجازی  و حوصله کم خوانندگان مزید علت شده مطالب کوتاه باشد.

۰۳۱

حاج سیدکاظم رضوی

اینجانب سید کاظم رضوی در سال ۱۳۰۹ هجری شمسی در خانواده ای روحانی در شهر قم متولد شدم ، در زمان زعامت آیت ا… حاج شیخ عبدالکریم حائری مهرجردی یزدی، مادرم فاطمه ، فرزند محمد علی رکن آبادی یزدی از زنان مومنه و متعهد به اسلام و روحانیت می باشد. در هفت سالگی به اتفاق مادرم از قم به حسین آباد که مرکز اقامت و ترویج احکام شرع اسلام و قلمرو مرحوم والد بود آمدیم و تحت حمایت آن بزرگوار قرار گرفتم و بعد به مکتب خانه ای نزد زن مومنه ای به مدت ۶ ماه همه ی قرآن و کتاب حافظ را آموختم. بعد به امر پدرم در سن یازده سالگی برای تحصیلات علوم اسلامی به قم مشرف شدم. متاسفانه در عهد سلطنت سر سپرده استعمار رضاخان و خفقان شدید بود. یکی از بزرگان حوزه علمیه قم که از دوستان پدرم بودند، خواستند من برای خودم به خاطر موقعیتی که پیش آمده بود شغلی انتخاب کنم و من به شغل خیاطی مشغول شدم که ۵ سال ادامه داشت پس از سپری شدن شهریور ۲۰، متفقین یعنی آمریکا و انگلیس و شوروی ایران را مسخر کردند که رضاخان فرار کرد و وضع اقتصادی مردم خیلی دگرگون شده بود و درست به یاد دارم که صبحانه ی من و مادرم در آن زمان تفاله ی کنجد و هویج خام و لوبیای پخته بود که مومنین قم به درب خانه ها می رساندند. شبی در عالم رویا دیدم که یک آقایی ملبس به لباس روحانی قرآن کریم در دست داشت و آنرا به بنده اهداء کرد و سفارش در حفاظت آن نمود. فردای آن روز در دکان خیاطی بودم که نامه ی پدرم به دستم رسید که از بنده خواسته بود هر چه زودتر برای ادامه ی تحصیل به یزد بیایم. و من پذیرفتم و به یزد آمدم که حوزه ی هفت نفره ای زیر نظر مرحوم حاج شیخ غلامرضا در مدرسه ی شفیعیه یزد تشکیل شده بود بنده نفر هشتم آن ها شدم ولی پس از گذشت یک سال دوباره به قم نزد مادرم رفتم و در مدرسه ی فیضیه ادامه ی تحصیل دادم در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ با دختری از خانواده ای محترم و متدین ازدواج کردم که عاقد آن حضرت آیت ا… صدوقی وآیت ا… روحی بودند، بنده دارای ۹ فرزند می باشم. و در شب های جمعه و ایّام تعطیل حوزه (ماه های محرم و رمضان) در جاهای مختلفی به نشر احکام دینی و انجام وظیفه می پرداختم ، جاهایی از جمله : رباط کریم شهریار، تقی آباد، اصغر آباد، شترخان، نوده، ده حسن، منجیل آباد، آدران، اورین، قلعه میر، اسماعیل آباد، کرج و قراء مجاور، والد آباد بزرگ، رضوانیه، کمال آباد، کلاک، گرم دره، علی شاه، شهریار و قرای مجاور، زرکان، سعید آباد و در خود تهران هر شب جمعه، مدت بیست سال و همچنین نعمت آباد، محمود آباد باغ فیض و خود باغ فیض، حصارک، پونک، شمیرانات، نیاوران، کاشانک و… و بعد به مدت ۱۲ سال به عنوان نماینده آیت ا… گلپایگانی مسجد حضرت علی اکبر خیابان هاشمی تهران را اداره می کردم و اقامه ی جماعت می نمودم. که در حین انجام وظیفه به مشکلات سیاسی و مخالفت های ساواک و رژیم طاغوتی برخورد کردم به طوری که کراراً سرسپردگان طاغوت مرا به ساواک و محاکمه می کشاندند و در اثر لطمات جسمی و روحی، از جمله دستگیری فرزندم سید محمد و طی دوران زندان، سکته ی قلبی برایم پیش آمد به نحوی که امیدی برای ادامه ی حیات برایم نبود ولی با یک سفر ۱۰۰ روزه که با اتومبیل به ۵ کشور عربی، عراق، سوریه، اردن، ، عربستان، کویت و مجدداً به عراق داشتم در این سیر و تفرج و زیارت ها و طواف خانه خدا، موجب آرامش و شفای قلب اینجانب گردید و قطع نظر از زیارت قبور ائمه معصومین و قبر رسول خدا (ص) و خانه کعبه در نجف اشرف ۵ جلسه ی خصوصی با حضرت امام امت داشتم که برایم خیلی فیض داشت. بعد از مراجعت از سفر ۱۰۰ روزه وقتی به تهران رسیدم، با خبر شدم که مرحوم پدرم مریض و بستری می باشد، بلافاصله به یزد آمدم، ایشان را در حالت اغماء دیدم که پس از معالجات پی در پی اطباء که موثر واقع نشد در بیمارستان فرخی یزد بدرود حیات گفت و بسیار مورد محبت بی شائبه ی علمای اعلام مخصوصا حضرت آیت الله صدوقی واقع شدم بعد اقوام و خویشان و برادران اهل ایمان با اصرار از من خواستند که اینجانب در اینجا اقامت نمایم و بنده قبول کردم تا اینکه اکثریت برادران روحانی بخش اشکذر از محضر آقای صدوقی خواستند که مسئولیت نماز جمعه اشکذر را بر عهده اینجانب، بگذارد. معظم له با کمال گشاده رویی و صفاء استقبال و تایید نمودند و مکتوب ایشان به محضر امام امت ارائه شد و نامه ی تصویب رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی از دفتر آن حضرت برای اینجانب ارسال گردید و اکنون قریب ۲ سال است که در سنگر اقامه ی نماز جمعه قرار دارم و امیدوارم بتوانم تا آخر عمر خدمت گذار اسلام و مسلمین باشم.
(ماهنامه اشکذر شماره ۲۸، خرداد ۹۳، صفحه ۲)

۰۵۲

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا