صفحه اصلی

شما زن و بچه ندارید!

 

نمی دانم شما تجربه کردید یا نه ! اما خیلی وقت ها حرف های تو درگاه خانه حرفهای مهمی است ، حرفهای آخری که یک میزبان با میهمان میزنه ، سفارشات مهم خیلی وقت ها در درگاه خانه هاست ! از جمله این حرفهای دم درگاهی، خاطره هایی است که در این درگاه ها زده می شود خاطره ها و یادهای خاص خودش!

چندتا از همشهریان اشکذری را در درگاه و ورودی صحن پیامبراعظم “ص” دیدم ، گفتند برای خداحافظی با امام رضا علیه السلام آمدند قراره اتوبوس آنها به یزد حرکت کند تو همون چند دقیقه شروع کردند به خاطرات چند شهید گفتن، یکی از این عزیزان گفت ” با شهید حاج محمدحسین (جعفری نسب) رفیق و همسنگر بودیم ، خیلی شهید حاج محمدحسین را دوست دارم ، حتی از برادر بیشتر اما حاج محمدحسین این چند کار و حرفش مقابل من است با اینکه نزدیک ۴۰ سال می گذرد، یکی اینکه همیشه یک کتاب قرآن و دعا در دست داشت ، نشد شبی بلند شوم و نبینم در حال خواندن نمازشب و مناجات نباشد ، مادرم وقتی من را به جبهه می فرستاد به حاج محمد حسین گفت :” پسرم را به شما می سپارم ” حاج محمدحسین هم گفت من ، پسر و همه ما به خداسپرده شدیم ”
هنوز یادم نمی رود آخرین جملات شهید حاج محمدحسین در سفر آخرش یکی این بود که می گفت ” شما ها زن و بچه ندارید و جبهه آمدن شما خیلی سختی ندارد اما برای ما خیلی سخت است ،یکی هم این جمله شهید بود که در سفر آخر می گفت و برای ما این جمله تازگی داشت که ” من دیگر هیچ ترسی ندارم”

یکی دیگر از دوستان جمع هم خاطره ای از دانش آموز شهید علی اکبر طالبیان گفت :” گفت وقتی شهید طالبیان جبهه می رفت اصرار کردم پولی را همراهش کنم ، هرگز قبول نکرد ،خیلی اصرار کردم گفتم بالاخره جبهه رفتن سفر است ، همراهت باشه خوبه ! بالاخره قبول کرد تا پول را گرفت ، یک کاغذ و قلم آورد و آن را یادداشت کرد که اگر شهید شد این حق الناس به گردنش نباشد با اینکه این پول را همینطور همراهش کرده بودیم بله شهدا خیلی در حق الناس دقت داشتند

مشهد مقدس
فروردین ۱۴۰۳

ارسالی از حجت الاسلام محمد تقی جعفری نسب

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا