اطراف ماصفحه اصلی

عروسی شعرباف ها

  • بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله الذی احل النکاح و حرم الزنا و السفاح و صلی الله علی محمد و اله اهل الفوز و الفلاح (دعای پیش از عقد)

بعد از این دعای افتتاحیه و با خواندن صیغه عقد، ازدواج بین دو نفر انجام می گرفت. یادش بسی به خیر آن عقد و عروسی های قدیم ندیم که دوام و بقای آن، هشتاد نود سال بود. تنها موردی که روی آن تکیه نمی شد این بود که “چه داری و چند داری؟” یا اینکه “در مقابل این صداقیه ما، عروس چه مقدار جهیزیه می آورد؟” و هکذا …. با یک یا دو آمد و رفت بزرگان قوم، همه حرف ها زده می شد و تصمیم ها در جمع ریش سفیدان خانواده عروس و داماد گرفته می شد و بسا بود که عروس و داماد تا بعد از خطبه عقد، یکدیگر را ندیده بودند. اما کار ها به نحو عجیبی با خدا پیوند داشت و برکتش را خدا می داد.

نگاره ازدواج سنتی ایرانی از مجموعه یک جهان گرد، تاجر و سیاستمدار انگلیسی.

Henry Finnis Blosse Lynch

جز یک دوره در اوایل سلطنت «پهلوی اول» که راه واردات منسوجات خارجی مسدود گردید و با قاچاقش و آن هم سخت مبارزه شد و شربافی ترقی خوبی نمود، خانواده های شرباف در یزد، هیچ گاه از بضاعت مالی خوبی برخوردار نبودند و حتی صاحبان کارخانه های ده و بیست دستگاهی هم آنچنان درآمدی نداشتند که ذخیره کنند و کارخانه دار بشوند! گو این که این نوع افکار در آن دور و زمان ها رواجی نداشت و صاحبان کارخانه های بزرگ شربافی -یا به اصطلاح شربافان یزد «اوسا بزرگ» ها (/os.²A bo.zorg/)- بیش از آن که به فکر ثروت اندوزی باشند، فکر نان و آب کارگران خود و رفع احتیاجات آنها و عروس و داماد کردنشان بودند.

نمایی از یک کارخانه شعربافی با دو دستگاه بافت پارچه ابریشم در یزد در سال ۱۳۴۴ ه.ش.

یک اوسا بزرگ در روزگار کسادی شربافی سنتی در اوایل تاسیس صنایع نساجی ماشینی در یزد راجع به حرفه خود گفته بود:

هر که کندش کرد، مرد از گشنگی

هر که تندش کرد، نون شب نداشت

یعنی کم کاری در این حرفه، مساوی با گرسنگی و مرگ است و تازه، تندی در کار هم فقط کفاف نان ظهر را می دهد و محتاج نان شب می مانی! اما این اوضاع بد اقتصادی شربافان یزد مانع از آن نمی شد که کنجی بنشینند و زانوی غم بغل گیرند. از سخت جانی و تلاش آنها برای تداوم بقا، حماسه ها می شود نوشت:

تصویر مرد یا زن شربافی را در نظر آورید که پس از روز ها تلاش، حاصل زحمت خود را به صورت «توپ کار» به بازار می برد و دکان به دکان می گشت تا به نرخ بالا تری دسترنجش را به ریال تبدیل کند و با دست پر به خانه و زندگی خود برگردد؛ اما یا خریداری نبود یا نرخ آن قدر پایین بود که حتی مخارج اولیه به کار رفته را جواب نمی داد. آن وقت افسرده و پریشان به خانه بر می گشت و در کنج پستو یا گوشه تاریک کارخانه، گریه های خود را تحویل خدایش می داد. از این تصویر، بالا ترین تراژدی بشری را می توان رقم زد.

اما زندگی همچنان با همه نامهربانی هایش ادامه داشت و باز فردا صبح، تاریکی، صدای رفت و آمد «ماکو» (/mA.kU/) (1)  و برخورد «دفتین» (/daf.tIn/) (2)  به کار از کارخانه های یزد بلند می شد و ازدواج های سهل و آسان که یک طرفش خدا بود، تند تند در خانواده های شرباف اتفاق می افتاد. ازدواج هایی که در حد بالا، هزینه آن تهیه شربت و نقل بود و وقتی به اتمام می رسید، دو حرام بر هم حلال می شدند.

کارخانه شربافی و دستگاه شربافی و حتی دفتین سربی هم به خاطر گرانی فلز سرب، گاهی صداق این ازدواج های بی تشریفات و ساده بود. سندی که مشاهده می فرمایید، عقد نامه ازدواج یک دختر و پسر از خانواده شرباف و البته اوسا بزرگ در یازدهم رجب ۱۳۴۷ ه.ق (۳ دی ۱۳۰۷ ه.ش) یعنی ۸۵ سال قبل است که برای صداق عروس، سنگ تمام گذاشته اند و علاوه بر دو دانگ مشاع از یک خانه و یک دستگاه شربافی از یک کارخانه چهار دستگاهی مشاع، دفتین شش منی (۳۶ ک.گ) آن یک دستگاه را هم صداقیه قرار داده اند.

 

عقدنامه و بخش بزرگ نمایی شده صداقیه ازدواج آقای بناء یعقوبی و خانم آبشوری در سال ۱۳۰۷ ه.ش؛ بخشی از متن این تصویر در خود مقاله آمده است؛ این داماد و عروس که خود استاد بزرگ و استاد کوچک بودند، ده ها دستگاه شربافی در خانه و در کارخانه بیرون خانه اداره می کردند و به اصطلاح نان بده بودند؛ این سند خجسته همینک نزد برادر زاده خانم آبشوری نگهداری می شود.(متن و سند: گنجینه نور الله جاودانی)

… همگی و تمامی یک دستگاه شعربافی از یک در کارخانه چهار دستگاهی مشاعاً مع جمیع اسباب کامل و غیره حتی دفتین سربی روی آن که موزون است به شش من به وزن شاه، واقعه در خانه مزبوره مع جمیع یتعلق بها که غنی از تحدید و توصیف است ….(بخشی از عقد نامه)

خدا بیامرزد این عروس -«نرجس خاتون» دختر «آ میرزا محمد ابراهیم آبشوری»- و داماد -«حاج علی» پسر «اکبر» پسر «استاد ابوالقاسم بنا یعقوبی»- را که اگر چه اولاد نداشتند، اما پنجاه شصت سال مثل «لیلی» و «مجنون»، عاشقانه یکدیگر را دوست می داشتند و هیچ گاه کوچکترین اختلافی بین آنها به وجود نیامد.

دست چپ استاد رمضان رضایی -هنرمند بزرگ دارایی باف- بر دفتین سربی دستگاه دارایی بافی در برشی از عکس «او همچنان شعر می بافد»؛ دفه یا دفتین تیرکی چوبی با اندرون یا سوراخ های سربی است؛ در دستگاه دارایی بافی دفتین توسط دو بازوی دفتین به میل چوبی بالای دستگاه لولا می شود؛ زیر دفتین، قاب دفتین است و در آن قاب شانه دفتین قرار دارد؛ همان گونه که در این تصویر نیز نمایان است شعرباف پس از کشیدن هر پود از میان تار ها دفتین می زند تا شانه های آن با سنگینی خود دفتین، محکم پود را به پود پیشین خود بچسباند و تار و پود در هم سفت شود؛ هر دستباف و دستگاهش، دفتین ویژه خود را دارد؛ هر چه تار ها بیشتر و شانه تنگ تر باشد دفتین باید سنگین تر باشد و چون چگالی چوب چنان سنگینی ای ندارد توی آن را سوراخ و در آن سرب مذاب می ریزند؛ سرب گران دفتین را ارزشمند ساخته چنان که برخی بایستی آن را از دیگران اجاره می کردند و برخی نیز مانند داستان این مقاله، آن را صداق عروس خود می کرده اند.(آتوسا تقوی -خطاط و عکاس)

رحم الله معشر الماضین

راحت جان بندگان خدای

که به مردی قدم سپردندی

راحت جان خود شمردندی

(سعدی)

پاورقی:

(۱)  ماکو چوبی کشیده و گاه ماکویی شکل به اندازه یک وجب است که ماسوره در میان آن کار گذاشته می شود و با پریدن خود به این سو و آن سوی پهنای پارچه، پود را در میان تار ها می کشد.

(۲) درباره دفتین در توضیح واپسین عکس مقاله اندک متنی آمده است.

نویسنده: نورالله جاودانی

منبع: سایت غول آباد

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا