صفحه اصلی

مشروح خطبه های نمازجمعه بیست و هشتم بهمن ماه ۱۴۰۱ اشکذر

بسمه تعالی
السلام علیک یا اباصالح المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
خطبه های نمازجمعه بیست و هشتم بهمن ماه ۱۴۰۱ شهرستان اشکذر
حجه الاسلام و المسلمین طالبیان امام جمعه محترم شهرستان اشکذر
موضوع اصلی خطبه اول:
یکی از وظایفی که پدران و مادران و معلمان و مربیان نسبت به نوجوانان و جوانان دارند این است که به آنها تفهیمکنند که اصلا آزادی مطلق نه با نظام خلقت و آفرینش هماهنگ است و نه با خلقت خود انسان
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین بار الخلائق اجمعین باعث الانبیا و المرسلین سیما خاتم المرسلین اباالقاسم المصطفی محمد و علی آله طیبین الطاهرین المعصومین سیما بقیه ‌الله حجت بن الحسن ارواحنا فدا و عجل‌ الله تعالی فرجه و لعن علی اعدائهم اجمعین عبادالله اوصیکم و نفسی بتقوی الله
قبل از هرگونه سخنی خودم و همه شما سروران عزیز برادران و خواهران نمازگزار محترم جمعه را سفارش می ‌کنم به دوری از گناه و تهیه ‌ی بهترین زاد و توشه ‌ی سفر آخرت که همان تقواست انشالله خدای متعال توفیق کسب درجات عالی تقوا را به همه ما عنایت و مرحمت بفرماید
وقتی فرزندان ما دوران کودکی را پشت سر می ‌گذارند و به دوران نوجوانی و بلوغ می ‌رسند یک عشق و علاقه شدیدی نسبت به داشتن آزادی پیدا می ‌کنند
نوجوان وقتی احساس می ‌کند در بیرون از محیط دارای اراده است دارای اختیار است و تا اندازه ‌ای هر کاری که خواست می ‌تواند انجام دهد علاقه ‌ای پیدا می کند به آزادی مطلق
احساس می کند حالا که می ‌تواند خود برای خودش تصمیم بگیرد پس هر کاری که می ‌خواهد می ‌تواند انجام بدهد
این احساس آزادی مطلق و بی قید و شرط بودن آن یکی از آن امور خطرناکی است که اگر فرزندان ما به عوارض سوء آن آشنا نشوند ممکن است زندگی خود را در دنیا تباه کنند و بدتر از آن گرفتار عذاب سخت الهی در عالم برزخ و قیامت بشوند
لذا یک توصیهکلی در روایات اهل بیت علیهم ‌السلام به این مطلب شده است که نفس خودتان را مجبور و مغلوب و سرکوب کنید
زیرا که وقتی احساس آزادی بی قید و شرط کردید می ‌تواند شما را به شر ابدی گرفتار کند
حضرت امیرالمومنین علی (ع) فرمودند:
اقمعوا هذه النفوس فانّها طلقهٌ اِنْ تطیعوها تَنْنَزَعُ بکُم الی شر غایهٍ
این نفوس سرکش را مقهور کنید و از خواهش های نادرست بازدارید که خود سر و بی ‌قیدند و اگر خواسته ‌های آنها را پیروی نمائید و به خواهش های نامشروع آنها جامعۀ عمل بپوشانید، سرانجام شما را در بدترین پرتگاه می ‌افکنند
نفس سرکش خود را مغلوب کند چرا این نفس احساس خودسری و احساس خودسری و بی ‌بندی و بی ‌قیدی می ‌کند به خاطر اینکه اگر شما از هوای نفس اطاعت کنید و آن آزادی مطلقی که می‌خواهد ارج بدهید و دنبال آن کنید شما را به پست ‌ترین مالک و به بدترین کارها می ‌کشاند و سوق می‌دهد
بنابراین از مجموع احادیث و آیاتی که در قرآن کریم هست و از کلمات بزرگان دین استفاده میشود این استکه:
اسلام به عنوان یک مکتب پویا مکتبی است که تا روز قیامت و تا پایان عمر دنیا جواب گوی نیاز بشریت است به هیچ وجه طرفدار آزادی مطلق و آزادی بدون قید و شرط نیست
حالا چرا اسلام و دین ما با آزادی مطلق موافق نیست ؟
دلیل اول:
اصولا آزادی مطلق داشتن با نظام آفرینش و خلقت هماهنگ نیست یعنی اگر کسی خواست هر کاری که میلش کشید و علاقه پیدا کرد انجام بدهد این مواجه میشه با نظامی که بر این عالم حاکم هست
مثال اول:
شاید در دوران جوانی و نوجوانی ، جوانی یا نوجوانی احساس بکند حالا که من آزادی مطلق دارم و می ‌توانم هر کاری که خواستم انجام بدم دلم می ‌خواهد که مواد مخدر مصرف کنم درسته اما این عمل کردن  به این خواسته نفسانی و آنچه را که این جوان یا نوجوان احساس می‌کنه خواسته واقعی اوست این با نظام خلقت سازگاری ندارد یعنی نظام خلقت نمی ‌پسندد که شما این آزادی را داشته باشید برای اینکه وقتی شما مواد مخدر مصرف کردی این در روح و روان و جسم تو اثر می ‌گذارد و تبعات سوء و بدی برای تو به دنبال دارد
مثال دوم:
کسی که فکر می کند حالا که آزاد است پس اگر دلش خواست می‌تواند شراب و مشروبات الکلی مصرف کند و یا شرب خمر انجام دهد بله این اراده و اختیار و آزادی را دارد اما نظام خلقت با این آزادی او برخورد دارد به این معنا که می‌خواهی استفاده کنی استفاده نما اما بر این عالم هستی نظامی حاکم است که اگر از این آزادی مطلق و بی قید خود استفاده کردی برای تو تبعات سوء دارد عقل را زایل می ‌کند حال تو را به حالت مستی در می ‌آورد
به هر حال در این نظام آفرینش قوانینی حاکم است که او مقاوم ‌تر است در برابر اراده ما به آزادی که ما می ‌خواهیم او آزادی ما را محدود می ‌کند
مثال سوم:
یک نوجوانی احساس می کند حالا که دلش می ‌خواهد می تواند این موتور را با هر سرعتی که می ‌خواهد ببرد بله او این آزادی را دارد اما در این نظام عالم بعضی از چیزها است که محکم ‌تر از سر اوست محکم تر از استخوان دست و پای اوست که اگر با او برخورد کرد او آسیب می بیند نه آن شی خارجی می تواند با سرعت زیاد بره اما اگر به زمین بخورد و یا تصادف کند او آسیب می ‌بیند
در امور معنوی هم همین طور است کسی که احساس می کند آزاد است و چون آزاده می ‌تواند ظلم کند چون آزاد است می تواند دروغ بگوید چون آزاد است ممی تواند هر کار زشت دیگه ‌ای را انجام بدهد این بی ‌اطلاع است از این که در این عالم نظامی حاکم است که هر ظالمی را به خاطر ظلمش مقهور و منکوب و سرکوب می کند
پس در نظام خلقت برای انسان آزادی مطلق جایی ندارد اصلا معنا و مفهومی ندارد و نخواهد داشت

دلیل دوم:
خدای متعال انسان را به گونه ای آفریده است و به او غرایزی داده است انگیزه ‌هایی داده است که برآوردن و رسیدن به بعضی از انگیزه ‌ها و اهداف و غرایز جز با سرکوب کردن و مخالفت کردن با بعضی دیگر امکان ندارد
ببینید انسانی موجودی است  دارای ابعاد مختلف که اگر خواسته باشد یک چیز ارزشی و ارزشمندی را برای خودش حفظ کند باید از بعضی از اعمال غرایز خود سرپیچی کند با آن‌ها مخالفت نماید
مثال:
همه ما به عنوان یک انسان در وجود خودمان می ‌خواهیم که عزت داشته باشیم شرافت داشته باشیم جایگاه اجتماعی داشته باشیم می ‌خواهیم مورد احترام مردم قرار بگیریم از باب حب به ذات و دوست داشتن خود هر انسانی می ‌خواهد با شخصیت و مورد احترام قرار گیرد خب این یک چیزیست که خدا در حدود هرانسانی قرار داده است از یک طرف دیگر در وجود ما غرایزی هست امیالی هست که اگر ما بخواهیم طبق آنها و براساس آنها رفتار اجتماعی و خانوادگی را تنظیم بکنیم این به موقعیت اجتماعی و شخصیت فردی و اجتماعی ما آسیب می ‌رساند نمی شود شما هم عزیز باشی هم نزد مردم محبوب باشی و هم هر کاری که خواستی انجام بدی بتوانی برای این کار یا :
باید از عزت نفس دست بکشی
۲) باید از حب به ذات دست بکشی و خواهان کرامت و شخصیت انسانی و اجتماعی نباشی
۳) باید بعضی از غرایز دیگه ‌ای که در شما وجود دارد از آن‌ها چشم ‌پوشی نمایی
حالا من از باب نمونه به یکی ازاین سه مورد اشاره می ‌کنم :
عرض کردم یکی از غرایز انسان حب به ذات است
و هر کسی خودش را دوست دارد و هر کسی دوست می ‌دارد که مردم به او احترام بگذارند برای شخصیت او ارزش قائل باشند حالا چنین انسانی اگر به غرایز دیگری که در او هست بر این اصل خدادادی و فطری غلبه پیدا کرد مثلا گرفتار طمع و آزمندی شد
علاقه اش به دنیا و ذخایر دنیا و ثروت دنیا و مقام و مقامات دنیا زیاد شد این دنبال مقامات دنیا و ذخایر دنیا رفتن با آن جایگاهی که می ‌خواهد داشته باشد که خود را دوست داشته باشد و مردم هم برای او ارزش قائل شوند و مورد کرامت بقیه باشد شخصیت داشته باشد مخالفت دارد
لذا این حب به ذات او را مجبور می ‌کند که دنبال آن آزادی مطلق نرود یعنی برای جمع ثروت بیشتر دزدی نکند اختلاس نکند دروغ نگوید غش در معامله نکند برای رسیدن به یک مقامی شخصیت خودش را لگد مال نکند
پس در وجود انسان غرایزی است به یک معنا متضاد که اگر شما بخواهی به بعضی از این ‌ها برسی باید از بعضی دیگر دست بکشی نمی ‌شود انسان عزیز باشد اما دزد هم باشد اختلاس گر هم باشد و مقام ریاست هم داشته باشد این ها با هم سازگار نیستند
یا باید ذلت حب به دنیا و ذخایر دنیا را تحمل کنیم آن را بپذیری و بی ‌شخصیت باشی یا اگر می ‌خواهی با شخصیت و با در دنیا زندگی کنی باید آن غرایز درونی را سرکوب بکنی این ها هرگز با هم جمع ننمی شود
پس به یک تعبیر دیگر یکی از چیزهایی که آزادی مطلق را از انسان سلب می کند و هیچ انسان عاقلی اجازه نمی دهد این آزادی مطلق را داشته باشد آن تضاد درونی انسان است که نمی ‌تواند بین همه غرایز و امیالش جمع نماید
روایت اول:
حضرت رسول اکرم (ص) فرمودند:
عِزُّ المُؤمِنِ اِستِغناؤُهُ عَنِ النّاسِ وَ فِی القِناعَهِ الحُرّیَّهُ وَ العِزُّ
عزت مومن، در بی نیازیش از مردم است و آزادگی و عزت در قناعت نهفته است.
عزت مومن در این است که بی ‌نیاز از مردم باشه یعنی جوری تو زندگی برنامه ریزی کرده و کار و تلاش داشته که دستش به سوی مردم دراز نیست روی پای خودش ایستاده عزیزانه زندگی می‌کنه و در ادامه فرمود قناعت موجب این می ‌شود که انسان آزادانه زندگی کند
کسی که می ‌خواهد آزاد زندگی کند این نمی ‌تواند که برای رفع نیازهای مادی و دنیوی خودش دست به مال مردم دراز کند و دروغ بگوید و… این ها با هم نمی ‌سازند اگر می‌خواهی آزادگی داشته باشی باید استثنا داشته باشی بی ‌نیاز از مردم باشی
روایت دوم:
امام باقر (علیه السلام) به جابر فرمودند:
اُطلُب بَقاءَ العِزِّ بإماتَهِ الطَّمَعِ
پایدارى عزّت را با میراندن طمع بجوى
خودت عزت و شرافت و آقایی را طلب کن به از بین بردن و میراندن طمع و آز
نمی شود انسان هم طمع داشته باشد آز داشته ‌باشد و عزیز هم باشد اگر عزت جاودانه می ‌خواهد باید آن غریزه دیگر را انگیزه دیگری که تو را به ثروت دنیا و به مقام و تکاثر در ثروت دعوت می کند آن را بمیرانی
پس اینجا می ‌بینید که اصلا آزادی مطلق که انسان هر کاری که خواست بتواند انجام بدهد اصلا نمی ‌تواند معنا و مفهومی داشته باشد
بر همین اساس است که درباره زندگی دنیا برای اینکه انسان عزتش محفوظ بماند
فرمودند:
شما از خدا بخواهید که زندگی کفاف به شما بدهد
یعنی به اندازه ‌ای شما را از نعمت ‌های خودش بهره ‌مند و برخوردار کند که هم بی ‌نیاز از مردم باشید و هم بتوانید در مسائل مادی روی پای خودت بایستی و هم در روحیه تو وضعیتی نباشد که برای جمع ثروت بیشتر و یا مقامات دنیوی دنبال کارهای خلاف بروید تا به پولی برسید تا به مقام ریاست برسید و امثال اینها
این را بشنوید و خطبه را تمام کنید:
یه فردی است به نام حمزه بن حمران شیبانی این راوی می ‌گوید :
لَمّا شَکا إلَیهِ رَجُلٌ أنّهُ یَطلُبُ فَیُصیبُ و لا یَقنَعُ ، و تُنازِعُهُ نفسُهُ إلى ما هُو أکثَرُ مِنهُ و قالَ : عَلِّمْنِی شَیئا أنتَفِعْ بهِ إن کانَ ما یَکفیکَ یُغنیکَ فَأدنى ما فیها یُغنیکَ ، و إن کانَ ما یَکفیکَ لا یُغنیکَ فَکُلُّ ما فیها لا یُغنیکَ
وقتى که مردى به ایشان شِکوه کرد که طلب روزى مى کند و به دست مى آورد، اما قانع نمى شود و نفْسش بیشتر از آن را از او مى طلبد و عرض کرد: مرا چیزى بیاموزید، که مشکلم را حلّ کند
امام فرمود : اگر آن اندازه که کفایتت مى کند تو را بى نیاز سازد، کمترین چیز دنیا بى نیازت مى سازد و اگر آنچه تو را بس است بى نیازت نسازد، همه دنیا هم تو را بى نیاز نمى گرداند
امام فرمودند:
اگر از از نظر روحی در وضعیتی باشی که آن چه را در اختیار هست تو را کفایت می‌کنه این خوبه یعنی کفاف در زندگی داری اما اگر کفاف در زندگی داشتی یعنی روحیه حرص و ولع و طمع داشتی و هر چی داشتی باز هم دنبال بیشتر بودنش هستی پس هیچ چیز تو را سیر نمی کند و در اسلام برای اینکه انسان ذلیل و خار نشود به ما فرمودند که اون غریزه شهوانی حیوانی که در شما هست به نام طمع
آن را سرکوب کنید تا آزادی داشته باشید
پس گاهی آزادی انسان و آزاد زیستن او در سرکوب کردن بعضی از غرایز هست خب ادامه این مطالب را هفته آینده عرض خواهم کرد در ادامه همین بحث این نکته را عرض کنم که به نظر می رسد:
یکی از  وظایفی که پدران و مادران و معلمان و مربیان نسبت به نوجوانان و جوانان دارند این است که به آنها تفهیمکنند که اصلا آزادی مطلق نه با نظام خلقت و آفرینش هماهنگ است و نه با خلقت خود انسان
مباحث دیگه ‌ای هم هست که انشاالله در هفته ‌های بعد اگر توفیق بود خدمتتون عرض خواهم کرد
خدایا به حق محمد و آل محمد ما را به حقایق دینی آشنا بفرما توفیق عمل به ارزش ‌های دینی و پاس داشتن به آن‌ها به همه ما مرحمت بفرما امر عاقبت ما را ختم به خیر بفرما و اموات و درگذشتگان از اهل ایمان را مشمول عفو و رحمت و مغفرت خودت قرار بده بر علو درجات امام و شهدای بزرگوار بیفزا و رهبر عزیز انقلاب و دیگر علما و مراجع خدمتگزاران هرکس در هر کجای این کره خاکی خدمتی به اسلام و مسلمین می کند خدایا بر تاییدات و توفیقات شان بیفزا و شر اشرار و کفار و فتنه ‌گران به خودشون برگردان و امام زمان (عج) را از ما راضی و دعاهای آن حضرت که در حق اهل ایمان دارند شامل حال ما هم قرار بده مشکلات و گرفتاری ‌های دولت ما ملت ما مسلمان ‌های دنیا را به لطف و کرمت برطرف بفرما

اعوذبالله من الشیطان الرجیم / بسم الله الرحمن الرحیم
والعصر/ان الانسان لفی خسر/الا الذین آمنو و عملو الصالحات و تواصو بالحق و تواصو بالصبر
(صدق الله العلی العظیم)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا