وقتی خواجه نصیرالدین طوسی به شهر مراغه رسید تصمیم گرفت رصدخانهای بسازد. به هلاکوخان گفت: میخواهم چنین کاری را بکنم و از تو کمک میخواهم.
هلاکو از خواجه پرسید: این کار چه فایدهای دارد؟ خواجه پاسخ داد: فایده رصدخانه آن است که آدمی میداند که در آینده کیهان چه واقع میشود.
هلاکو گفت: آگاهی از حوادث آسمان چه فایدهای دارد؟
خواجه گفت: آنچه میگویم انجام دهید تا معلوم شود چه میگویم. فرمان دهید کسی بر بالای این خانه برود (البته کسی جز من و شما نداند چه میخواهد بشود) آنگاه تشت مسی بزرگی را از بالای بام به میان سرا پرتاب کند.
هلاکو قبول کرد. به فرمان او یکی از خدمتگزاران به بالای بام رفت و تشت مسی بزرگی به پایین پرتاب کرد. همه مردمی که در آن اطراف بودند بسیار وحشت کردند و حتی عدهای به حالت غش افتادند ولی خواجه و هلاکو چون از افتادن تشت با خبر بودند نترسیدند و تغییری در حالشان رخ نداد.
در این هنگام خواجه گفت: منفعت رصدخانه این است که کسانی بدین وسیله از وقوع حوادث، پیش از وقت، آگاه میشوند و بقیه مردم را آگاه میسازند. درنتیجه هیچ کسی دچار هول و هراس نمیشود.
هلاکوخان نظر خواجه نصیرالدین طوسی را قبول کرد و فوراً دستور داد وسایل بنای رصدخانه را فراهم کنند و در کنار مراغه در دامنه کوهی که امروزه به رصدداغی معروف است رصدخانه را بسازند.
منبع: http://yadeayyam.rasekhoonblog.com