صفحه اصلی

شاگردان او

 دلنوشته "شاگردان او" از طرف بچه های انجمن ادبی شهید گمنام هزار چشمه کویر شهرستان اشکذر تقدیم به ساحت مقدس امام صادق علیه السلام

 

شب یلدا بود ، هوا سردِ سرد
زیر کرسی اما و حرفهای مامان! گرمِ گرم
گفت : کوچک بودی ، عقیقه ات کردیم
دعای عقیقه ات را خواند، حاج میرزا عباس همسایه!
گفتم : مادر جان ! ببخشید وسط حرفتان می پرم من
گفت: بله پسرم ! راحت باش، بگو حرفت!
راستی آنکه حاجی روی سردارد، چیست !؟
مادرم گفت : به آن می گویند عمامه
مال حاج میرزا عباس سفید و مالِ سید باقری ،سیاه
توی ذهنم حرف مادر ماند
تا رسیدم به سن رفتن مسجد
بابا چایی روضه ها می ریخت
من به مردم قند می دادم و دلم
حرفهای حاج میرزا عباس ، روی منبر
به گوش می ریخت!
تقریبا همیشه می شنیدم از او این جمله:
قال الصادق علیه السلام و یک جمله و معنی آن
پدرم معلم کتابخوان و اهل فکر بود
افتخار می کرد چای روضه می‌ریزد
یکشب موقع خواب من از او پرسیدم
صادقی که میرزا عباس می گوید کیست !؟
دانشمند است ، اینقدر حرفهای پر مغزدارد
پدرم خنده ای کرد، گفت : جعفر برو بالاتر
صادق آل پیمبر چهار هزار شاگر دانشمند داشت
یک نمونه اش جابربن حیان
و بزرگ شد از سخنان او صدها ملاصدرا، شیخ انصاری
شهید مطهری ها،مصباح یزدی و بهجت ها، خمینی خامنه ای امام
فخرشان این است روزی خور سفره اویند
بابا تبسمی کرد و گفت :
این که اسم تو محمد جعفر ، اسم پسر عمه ات صادق
چون که روز تولد او آمدید دنیا
باشد که تو هم شوی شاگرد آن امام صادق

گروه ادبی ” شهید گمنام ” هزار چشمه کویر شهرستان اشکذر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا