برخی از بهیادماندنیترین جملههای ابتدایی ادبیات جهان
برخی از بهیادماندنیترین جملههای ابتدایی ادبیات جهان را بخوانید:
۱. همه خانوادههای خوشبخت مثل هم هستند، اما هر خانواده بدبخت، به راه و روش خودش بدبخت است.
🔸 آناکارنیا/ لئو تالستوی
۲. این حقیقت را همه دنیا قبول دارند که
مرد مجردی با ثروت مناسب، باید به دنبال همسر بگردد.
🔸 غرور و تعصب/جین آستین
۳. بهترین دوران بود، بدترین دوران بود، دوران درایت بود، دوران حماقت بود، اوج ایمان بود، اوج شک بود، فصل روشنایی بود، فصل تاریکی بود، بهار امید بود، زمستان یاس بود، همه چیز در یک قدمی ما بود، همه چیز را پشت سر گذاشته بودیم، همه مستقیم به بهشت میرفتیم، همه مستقیم در جهت مخالف میرفتیم.
🔸 داستان دو شهر/چارلز دیکنز
۴. روز سرد روشنی از ماه آوریل بود، ساعت سیزده بار ضربه زد.
🔸 ۱۹۸۴/ جرج اورول
۵. هیچی درمورد من نمیدانید، مگر اینکه کتابی با نام «ماجراهای تام سایر» را خوانده باشید. اما اصلا مهم نیست. آن کتاب را آقای مارک تواین نوشته بود و تقریبا همهاش حقیقت
🔸 ماجراهای هاکلبری فین/مارک تواین
۶. اگر واقعا میخواهید از این ماجرا مطلع شوید، حتما اولین چیزی که میخواهید بدانید این است که کجا به دنیا آمدهام و بچگی مزخرفم چطور بوده و پدر و مادرم چه کاره بودند و قبل از دنیا آمدن من چه میکردند و همه این چیزهای مسخره دیوید کاپرفیلدی،
اما راستش را بخواهید من حالش را ندارم این حرفها رابزنم.
🔸 ناتوردشت/جی. دی. سلینجر
۷. در سالهای جوانتر و ضعیفتر بودنم پدرم به من نصیحتی کرد که از همان موقع در ذهنم میچرخد. اینطور گفت که هر وقت میخواهی از کسی ایراد بگیری فقط یادت باشد که همه مردم دنیا، شانس و بختی که تو داشتی را نداشتند.
🔸 گتسبی بزرگ/اف. اسکات فیتزجرالد
۸. یک روز که گرگور سامسا از خوابی تلخ بیدار شد متوجه شد که در رختخوابش به یک سوسک غولآسا بدل شده است.
🔸 مسخ/ فرانس کافکا
۹. مرا اسماعیل صدا بزنید.
🔸 موبی دیک/ هرمان ملویل
۱۰. دوشیزه بروکس زیبایی داشت که انگار لباسهای کهنه به آن جلوه بیشتری میداد.
🔸 میدل مارچ/جرج الیوت
۱۱. همه بچهها به جز یکی، بزرگ میشوند.
🔸 پیتر پن/ جی. ام. بری
۱۲. گریزناپذیر بود: عطر بادام تلخ همیشه او را به یاد سرانجام عشقی نافرجام میانداخت.
🔸 عشق سالهای وبا/ گابریل گارسیا مارکز
۱۳. سرما با بیمیلی از زمین برمیخاست، و مه با کمرنگ شدنش سپاهی را نشان میداد که روی تپه کشیده شده بود و استراحت میکرد.
🔸 نشان سرخ دلیری/استفن کرین
۱۴. مامان امروز مرد. یا شاید دیروز، نمیدانم.
🔸بیگانه/ آلبر کامو/۱۹۴۶
۱۵. پیرمردی بود که تنها در خلیج ماهیگیری میکرد و هشتاد و چهار روز بود که ماهی نگرفته بود
🔸 پیرمرد و دریا/ارنست همینگوی