یکی از آزادگان اشکذری تعریف می کرد روزهای اسارت برما سخت می گذشت و عراقی ها نامه هایی که برای خانواده هایمان می نوشتیم و تحویل صلیب سرخ می دادیم می خواندند و اگر متوجه می شدند از سختی های دوران اسارت برای خانواده نوشتیم بشدت برخورد می کردند .
یکی از بچه های اردوگاه که اهل یزد بود می خواست به خانواده اش بفهماند که اینجا به او سخت می گذرد در نامه اش بدون اینکه عراق ها متوجه منظورش شوند نوشته بود ،ملالی نیست حالمان خوب و خوش است ! حال روز ما در اردوگاه مثل « چغورک زیر ترش باله ! »* است .
*مانند گنجشک زیر آبکش بر ما خیلی سخت می گذرد.