اطراف مادانشنامه اشکذرمعارف

آیت الله حاج شیخ غلامرضا فقیه خراسانی (یزدی) از زبان بزرگان

عارف وارسته آیت الله حاج شیخ غلامرضا فقیه یزدی فرزند حاج ابراهیم یزدی ( کوچه بِیُکی) در ۱۲۹۵ ه.ق در یزد متولد شد.
در سال ۱۳۰۹ه.ق وارد حوزه علمیه مشهد گردید و بعد از تحصیل علوم ادبی و اندکی فقه و اصول و کلام همراه آقا سید حسن قوچانی معروف به آقا نجفی با پای پیاده و رنج فراوان از مشهد به یزد و سپس به اصفهان رفت.
وی پس از پنج سال اقامت در اصفهان و تحمل زحمت و تنگدستی زیاد در سال ۱۳۱۹ه.ق عازم نجف شد و از محضر علمای بزرگواری چون حاج میرزا حسین فرزند حاج میرزا خلیل، و آیت الله سید محمد کاظم یزدی، و آخوند ملامحمد کاظم خراسانی و شیخ هادی محقق تهرانی و شیخ محمدباقر شیرازی اصطهباناتی بهره مند شد، و به وطن خود یزد مراجعت و در آنجا مقیم گردید.

او، علاوه بر تدریس در حوزه علمیه، اهتمام زیاد، به امر تبلیغ و ارشاد مردم داشت و چون سخنانش از دل بر می خواست ناچار بر دل می نشست. نفوذ کلام و نیکویی اخلاقش زبانزد خاص و عام بود. بسیاری از اهالی یزد معتقدند که وی اهل کرامت بود.
آیت الله حاج شیخ غلامرضا از آیت الله حائری مؤسس حوزه علمیه قم و حاج میرزا سید علی مدرس لب خندقی اجازه اجتهاد داشت. با اینکه در آن زمان گاهی بیش از صد هزار تومان در سال از سهم مبارک امام (ع) به دستش می رسید هیچ از آنها استفاده نمی کرد و از راه هدایای ناچیزی که مردم در پی تبلیغ و ارشاد به او می دادند، به زندگی ساده خویش ادامه می داد.
وی در روز جمعه ذیحجه (۱۱تیر) ۱۳۷۸ ه.ق در سن هشتاد و سه سالگی رحلت نمود و در مقبره ای کنار مزار امامزاده جعفر یزد به خاک سپرده شد.

 

 

 

حضرت امام خمینی(قدس سره):

ایشان عجیب تفسیری ارائه کردند. خیلی عمیق و جالب بود. آیا یزد هم چنین بزرگانی دارد؟

 

آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری یزدی:

من فقط دو نفر را دیدم که واقعاً خالی از هوای نفس هستند: یکی مرحوم حاج شیخ حسین زاهد در تهران و دیگر مرحوم حاج شیخ غلامرضا در یزد، اما علوّ همت مرحوم حاج شیخ غلامرضا را هیچ کس ندارد.

 

آیت الله العظمی بروجردی:

آقای آیت الله حاج شیخ همه کاره ی من و صاحب اختیار من است.

 

آیت الله حاج آقا بزرگ:

شیخ غلام رضا یزدی دانش وری است کمال یافته و فرهیخته ای است بلند پایه آنان که اهل معرفتند، جایگاه برینش را می شناسند و بسیار گرامی اش می شمارند. خدمات ارجمندش والا و ماندگارند و پندهای سنجیده اش در جان مخاطبان اثرگذار؛ زیرا او، خود، تندیس پارسایی و راست گویی و بی آلایشی است.

 

آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی:

خوشا به حالتان، خوشا به حالتان! به ایرانی ها بگویید آقای حاج شیخ غلامرضا «حجت زمان» است. چهل سال پیش در این جا (نجف) بوده است، بیست نفر از ما در این جا مجتهد و بعضی ها مرجع تقلید شده اند، ولی هیچ کدام آقای حاج شیخ غلامرضا نمی شوند.

 

آیت الله العظمی بهجت:

از آقای حاج آقا حسین قمی شنیده بودم که از منبر دو نفر به خوبی می شود استفاده نمود: یکی منبر آقا سید یحیی و دیگر حاج شیخ غلامرضای یزدی، ما رفتیم پای منبر ایشان استفاده کنیم که دیدم نظر آقای قمی درست است. از آقای حاج سیّد محمّد داماد پرسیدم: آیا کسی الآن در یزد مثل حاجی شیخ غلام رضا هست؟ گفت: نه.

ایشان مفتاح علوم قرآن دارند که کتاب جالبی است. معلوم نیست از این کارخانه، دیگر چنین قماش هایی در می آید یا نه؟ نمی دانم، خدا بهتر می داند! خوشا به سعادت آقای حاج شیخ غلام رضا، ما کجا و این ها کجا!

 

علّامه محمد تقی جعفری:

شما روحانیون باید اهل عمل باشید. شما اگر حاج شیخ غلام رضا یزدی را می دیدید، با همان دیدن او، جواب سؤالتان را می گرفتید.

ای لقای تو جواب هر سؤال                 مشکل از تو حل شود بی قیل و قال

 

حضرت آیت الله صافی گلپایگانی:

منبر ایشان را درک کرده بودم. ایشان انسان جالب و روحانی وارسته ای بود و نفوذ کلام عجیبی داشت.

 

شهید محراب آیت الله صدوقی:

مردم! تا حاج شیخ غلامرضا را در یزد دارید، منتظر گرفتاری نباشید؛ ایشان حلّال مشکلات است و به واسطه ی ایشان برکات خدا بر شما نازل است. ایشان مشکلات و مهمّات مردم را کفایت می کند و دعای ایشان مستجاب می شود.

 

آیت الله مظاهری:

حاج شیخ مجتهد بود، امّا برای تبلیغ اسلام و ارشاد مردم به روستاها می رفت و برای گسترش دین تلاش می کرد.

 

آیت الله مصباح یزدی:

حاج شیخ غلام رضا کوچه بیوکی… از علمای یزد؛ کتابی به نام تندیس پارسایی در احوالاتش نوشته اند. ایشان تا سن ۹۰ سالگی هم منبر می رفت. عمده مطالب منبرش آیات قرآن و نکات تفسیری بود و گاهی یکی دو تا شعر می خواند، منبر ایشان را در یزد از زمان کودکی به یاد دارم. این شعر را مکرر از ایشان شنیدم: که آن را با یک حالی روی منبر می خواند:

گر کسان قدر می بدانندی                  شب نخفتی و رز نشانندی

خود مرحوم شیخ وقتی این شعر را می خواند، بعد با آن حالش این آیه را تلاوت می کرد: (تَتَجافی جُنُوبُهُمْ عُن الْمَضاجِعِ…)

 

آیت الله جعفر سبحانی:

واقع این است که سخن گفتن درباره ی عارف وارسته، حضرت آیت الله شیخ غلام رضا یزدی در حدّ من نیست و ایشان خیلی بالاتر از این حرف هاست، معرف باید اجلی از معرّف باشد؛ در حالی که ایشان بالاتر هستند و شاید برای من زبان درازی است که در مورد ایشان سخن بگویم، چون ایشان به تمام معنا «رضا» به رضای حق بود. ما این چنین شخصی را در اجتماع کم دیده ایم.

این ها انسان هایی هستند پیامبر گونه که خود را کشته اند و رضای حق را برگزیده اند. ایشان با تمام کمالات و تقوای والا، توجّه زیادی به امر تبلیغ داشت. نمی گفت که من مرجع دینی مردم این استان هستم و از لحاظ علمی اجتهاد دارم و منبر در شأن من نیست، بلکه منبر را برای هدایت مردم یک هدف می دانست. من مفهوم «آیت الله» را مدتی که در یزد بودم در این شخص مجسّم می دانستم. گرامی باد تولدش، گرامی باد در گذشتش و ان شاء الله در آینده جزء علمایی خواهد بود که ما را شفاعت می کند.

 

استاد محمّدرضا حکیمی:

یاری، مرحوم حاج شیخ غلامرضا یزدی، چند سالی تابستان ها به مشهد مقدّس مشرّف می شدند، و شب ها نماز مغرب و عشا را – به جماعت- در صحن آزادی (صحن نو) برگزار می کردند. پدر این جانب (مرحوم عبدالوّهاب حکیمی) که از مریدان ایشان بود، مرا که نوجوان بودم، با برخی از دوستان و همکارانش به نماز ایشان می برد. جمعی از بازاریان و تجار یزدی ساکن مشهد و محترمین دیگری نیز- از سر ارادت- به جماعت ایشان ایشان حاضر می شدند.پس از نماز به منبر می رفتند. و به روش خاص خود مختصری موعظه می فرمودند: منبری بسیار با حال و حالت بود و شامل نکته ها و معرفت ها، و به فرموده ی خود ایشان:«یادآوری مبدأ و معاد که عمده ی وظیفه ی پیغمبران(ع) است و فطرت بنی آدم گواه بر این دو است» گاه در مقام ترغیب به استفاده از عمر و به خصوص از شب و شب زنده داری با کلماتی مؤثر سخن می گفتند، و این بیت را با لحنی خاص می خواندند:

گرکسان قدر می بدانندی                   شب نخفتی و رز نشانندی

در یکی از این سفرها، ایام مصادف شده بود با ۲۳ ماه ذی القعده که روز مخصوص زیارتی حضرت امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا(ع) است. و مردم در آن و روز از همه جا رو به مشهد می گذارند، و برای درک روز زیارتی مخصوص با تحمل مشقّت سفر، خود را به آستانه ی مبارکه می رسانند…

آن شب ۲۳ ذی قعده، هنگامی که نماز و منبر حاج شیخ تمام شد. گفتند حاج شیخ امشب عازم حرکت به سوی یزد هستند. و از فرد شب نماز جماعت نیست؟! و این امر مایه تعجبی بسیار و تعجب بسیاری شد- بلکه هرکس شنید که چه طور ایشان برای روز زیارتی مخصوص – در حالی که شب آن در مشهد هستند. نمی مانند. گفتند: حاج شیخ فرموده اند کاغذی از یزد برایم رسیده است که وظیفه ی خود می دانم هیچ تأخیر نکنم و برای انجام آن کار به طرف یزد حرکت کنم … و این است مرز دقیق تکلیف شناسی.

 

 

گزیده ای از سخنان آیه الله حاج شیح محمد حسن قانی درباره ی آیه الله حاج شیخ غلامرضا فقیه خراسانی

از مزایای ایشان این بود که روی منبر زیاد قرآن می خواندند. گاهی نیم جزء قرآن را روی منبر تلاوت می کردند آرام و قرار نداشتند، اگر می نشستند؛ به حالت تجافی؛ انگار می خواهند همان موقع بلند شوند. با همان پیری و کسالت برای منبر رفتن آرام وقرار نداشتند؛ از این رو برخی مجلس ها را از ایشان پنهان می کردند؛ چون ایشان خیلی خودشان را اذیت می کردند. مردم از حضور ایشان در مجلس خود تبرک می جستند؛ و تقاضا می کردند که ایشان فقط دو کلمه حرف بزنند، ولی ایشان به مقتضای حال مجلس صحبت می کردند، نه به مقتضای حال خودشان ایشان همیشه حال خوش داشتند و من از این حالت ایشان تعجب می کردم. تمام حالاتی که در خلوت داشتند، در جلوت همان گونه بودند. هیچ گاه حرف های خنده دار نمی زدند؛ گرچه گاهی رعایت حال بچه ها را می کردند و مطالبی در خور فهم آنان می گفتند روی منبر خیلی گریه می کردند و گریه هایشان اختیاری نبود. نماز که می خواندند حتی نماز نافله، اصلاً توجهی به مردم نداشتند عشق عجیبی به نافله شب داشتند و به دیگران هم سفارش می کردند

یشترین استناد ایشان بعد از قرآن به فرمایشات امیرالمومنین (ع) بود می فرمودند: «دو رکعت نمازی که حضرت علی(ع) پشت سر دیگران می خواند، مصیبتش از حوادث کربلا بیشتر بود» همچنین می فرمودند:«سوزش آتش جهنم مال این است که مال خود انسان است و نمی تواند به کسی بگوید که تو کردی به خدا هم نمی تواند بگوید تو کردی خدا که ظلم نمی کند. خودمان کردیم و این جزای عمل خودمان است. گردن شیطان هم نمی شود انداخت. شیطان می گوید: «فَلا ئلُومونی وَ لُومُوا أنفُسَکُم …»

(سوره ابراهیم آیه ۲۲)

در یکی از جلسه های نجف، که حاج سید حسین فقیهی و من در خدمت آیه الله العظمی حاج میرزا حسن هروی یزدی بودیم و نام حاج شیخ غلامرضا به میان آمد، آیه الله هروی فرمود: «اگر در این زمان بنا بود خدا پیامبری را مبعوث کند و می خواست از موجودین انتخاب کند از حاج شیخ غلامرضا نمی گذشت!»

حاج شیخ غلامرضا حکمت و عرفان و فلسفه تدریس می کردند. به ایشان گفته بودند هر کس فلسفه بخواند، یا دیوانه می شود، یا کافر و ایشان پاسخ داده بودند: «اما من خواندم و هیچ کدام نشدم» حاج شیخ می فرمودند: «چه کسی می تواند مثل صحیفه سجادیه و نهج البلاغه حرف بزند؟! ائمه آمدند و آجرها را روی هم گذاشتند و بنایی ساختند ما نمی توانیم چنین آجرهایی را بسازیم، اما باید این بنا را حفظ کنیم» معنای برخی دعاها را که نمی فهمیدیم از ایشان می پرسیدیم، با بیان ایشان خیلی روشن و روان می شد آن قدر متواضع بودند که جلوی پای یک طلبه جوان بلند می شدند برای سادات جان می دادند. دست سادات را می بوسیدند و گفتند: «چرا ضیح را می بوسید؟ بالاتر از ضریح سید است که پوست و گوشت و خون او را پیامبر است» نسبت به سادات فقیر زیاد سفارش می کردند. ایشان، با پیامبر و آل او (ع) محشور، است، خدا ما را به ایشان ملحق کند و عواقب امور ما را ختم به خیر فرماید.

 

نگاهی به زندگانی عالم ربانی آیت الله حاج شیخ غلامرضا یزدی به زبان و قلم آیت الله حاج شیخ ابوالقاسم وافی دام ظله

سال ها پیش در محضر آیت الله بهجت از آیت الله غلامرضا ذکری به میان آمد. ایشان فرمودند: «خداوند قدرت دارد افرادی را همانند حاج شیخ غلامرضا تربیت کند، ولی زمان ما ظرفیت چنین شخصیت هایی را ندارد»! چنین بیانی از ناحیه شخصیتی که خود مجسمه تقوا و بصیرت و واجد مراتب بالای معرفت و فضیلت است برای پی بردن به کمالات روحی و فضایل اخلاقی آن بنده صالح کافی است، اما در عین حال با استعانت از دستگیری ربوبی، نگاهی به زندگانی سراسر نورانی آن انسان نمونه در علم و عمل خواهیم انداخت و در پرتو آن، درس هایی خواهیم آموخت

ولادت، حیات و وفات

عالم ربانی آیت الله حاج شیخ غلامرضا – برابر دست خطی که از معظم له موجود است- در شعبان المعظم ۱۲۹۵ هـ. ق در محله سراب مشهد مقدس متولد شد سال ۱۳۰۹ تحصیلات حوزوی را آغاز کرد و تا سال ۱۳۱۴ ادبیات، فقه و کلام را از محضر اساتید معروف استفاده نمود و سپس همراه رفیق و همدرس خود سید اجل، آقا نجفی قوچانی «صاحب کتاب سیاحت شرق و سیاحت غرب» از طریق طبس و یزد وارد حوزه بهره مند گردید و سپس برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه نجف اشرف مهاجرت کرد و تا سال ۱۳۲۴هـ.ق در درس مراجع عظام و اساتید بزرگ آن حوزه شرکت نمود و در سال ۱۳۲۵ هـ. ق در حالی که سی سال از عمر شریفش می گذشت به وطن آباء و اجدادی خود- یزد- مراجعت فرمود و تا پایان عمر پر برکت خود در آن ناحیه زندگی کرد.

اقامت ایشان در یزد ۵۳ سال طول کشید و به خاطر کسالت شدید چشم، سال ها از مراجعه به کتاب و تحقیق و تتبّع معذور بود و اُنس آن بزرگوار (طبق نوشته خودشان) بیشتر با قرآن کریم بود و از طریق منبر وخطابه و وعظ، مردم را با مبدأ و معاد که عمده هدف انبیا(ع) است، آشنا می ساخت. در سال ۱۳۶۰هـ. ق از برکت زیارت حضرت امام رضا(ع) و دست رسی ایشان به نوعی سرمه، چشمشان بهبود نسبی پیدا کرد و به تألیف کتب به خصوص در تفسیر قرآن پرداخت و سرانجام در روز جمعه ۲۲ ذی الحجه الحرام ۱۳۷۸ هـ. ق برابر با ۲۲ ذی الحجه الحرام ۱۳۷۸ هـ. ق برابر با ۲۲ تیرماه ۱۳۳۸ هـ. ش دار فانی را بدرود گفت و به لقای محبوب و معبود خویش و هم جواری با اولیای الهی نایل آمد؛ «حشره الله مع أنبیائه و أصفیائه واسْکَنُه بحبوحات جَنّاتِهِ»

طالبین می توانند برای آگاهی بیشتر از ویژگی های دوران تحصیل و اسامی اساتید ایشان به کتاب هایی، چون «تندریس پارسایی» به قلم نواده ایشان فاضل پرتلاش، آقای کاظمینی و کتاب «نجوم السترد» تألیف آیت الله حاج سید جواد مدرسی و منابع دیگر مراجعه نمایند.

مقامات علمی حاج شیخ غلامرضا

استعداد سرشار، علاقه فراوان به فراگیری علوم و معارف، استفاده از فرصت ها، بی علاقه بودن به زخارف مادی و متاع ناچیز دنیا و بالاتر از همه نشاط و روحیه ایمانی، همراه با حافظه بسیار قوی، که در آن بزرگوار وجود داشت برای دست یابی به مدارج بالای علمی و رسیدن به مقام اجتهاد پس از ۱۵ سال تحصیل مداوم کافی است و این واقعیت را علمای بزرگ و مراجع عظام مورد تأیید قرار داده اند. ایشان به حقیر می فرمودند: «حافظه من در حوزه اصفهان زبان زد طلاب بود؛ به گونه ای که پس از یکسال می توانستم درس استاد را بدون کم و زیاد تقریر نمایم و لذا آیت الله بروجردی که آن زمان در آصفهان بودند، در برخی از درس ها که نمی توانستند شرکت کنند از تقریرات و نوشته من کمک می گرفتند و به آن اعتماد می کردند». علاوه بر همه این جهات، از نکات دقیق و تحقیقات عمیق ایشان به خصوص در تفسیر وکلام، می توان به درجات بالای علمی ایشان واقف گردید.

 

خودسازی و مبارزه با خواسته های نفسانی

این جانب هرچند در سال های پایان عمر آن بزرگوار، توفیق درک محضرشان را پیدا کردم، ولی با دقت مخصوص در گفتار، رفتار و روحیه ایشان به جرأت می توانم ادعا کنم که در این وادی گوی سبقت را از دیگران ربوده و تاکنون کم تر شخصیتی را همانند ایشان در این جهات سراغ دارم. توجه به خودسازی و تزکیه نفس از دوران کودکی تا روزهای آخر عمرشان مشهود بوده است. معظم له به من می فرمودندک «در سنین کودکی همراه با مادرم در کوچه که گذر می کردیم من روی دیوارهای کوتاه گِلی در کنار جاده راه می رفتم و گاهی به زمین می خوردم. وقتی مورد اعتراض مادر قرار می گرفتم به ایشان می گفتم که می خواهم عبور از صراط را تمرین کنم». این برداشت کودکانه مشخص می کند که از همان ایام، نوعی خودسازی رامد نظر داشته اند در سنین جوانی و ایام تحصیل در مشهد و اصفهان ،زهد و بی اعتنایی به مادیات در زندگی ایشان محسوس بوده است. می فرمودند: «هرگاه غذای مطبوع، یا لباس مرغوبی به دستم می رسید، آن را کنار می گذاشتم و خطاب به نفس می گفتم: شرط استفاده از این غذا و لباس به جا آوردن فلان عمل عبادی یا امساک یا شب زنده داری است، وقتی آن عمل را انجام می دادم آن لباس و غذا را به طلاب دیگر می دادم و خودم از غذای ساده و لباس معمولی استفاده می کردم و به نفس خطاب کرده می گفتم: که نباید همیشه تو بر من حاکم باشی و خواسته های خودت را به من تحمیل کنی، من هم در مبارزه باید سر تو کلاه بگذارم و غالب شوم»

به ادعیه و مناجات و آیه های قرآنی توجه نام داشتند و آن ها را روی منابر مطرح می کردند و بیش از مستمعین، خودشان از مضامین آن ها متأثر می شدند و آثار آن مضامین در وجودشان مشاهده می گردید.

توجه به نکات ظریف اخلاقی و برنامه های عبادی

بررسی این جهات به گونه ای نیست که بتوان با زبان توصیف کرد، یا با قلم به رشته تحریر درآورد، وصول به این حقیقت تنها با مراوده و مشاهده حرکات و کلمات ایشان میسر بود. تواضع و ساده زیستی، رسیدگی به ضعفا و بی نوایان، محبت و علاقه خاص ایشان به طلاب موفق و تشویق آنان به ادامه تحصیل، احترام زیاد ایشان به سادات و ذریه ی حضرت زهرا(س) نسشت و برخاست با مردم عادی از اقشار مختلف، گریزان بودن از القاب و عناوین ظاهری، تلاش زیاد برای رفع مشکل دیگران حتی اقلیت های مذهبی و صداها جهات دیگر، ریشه در عمق وجود ایشان داشت و او به راستی خود را در پیشگاه پروردگار حاضر می دانست و از هر گونه وابستگی به ماسوی الله بر حذر بود. بارها می دیدم. که کسی می خواست دست ایشان را ببوسد، اما ایشان امتناع می فرمود و اگر در این هنگام نگاهشان به یکی از سادات می افتاد به آن شخص می گفتند: «دست این سید راببوس، نه دست من را که خود را نوکر سادات می دانم» در برنامه های عبادی علاوه بر واجبات که با توجه خاصی انجام می دادند. خود را موظف به عمل به مستحبات در حد توان می دانستند هرگاه نافله ای از ایشان فوت می شد مقید بودند قضای آن را به جا آورند. روز اول هر ماه مقید به خواندن نماز اول ماه بودند و به دیگران نیز تذکر می دادند. در لیله الرغائب تا اواخر عمر شریفشان نمازهای مخصوص بین مغرب و عشا را ترک نکردند. در یکشنبه های ماه ذی قعهده نماز توبه را می خواندند و دیگران را نیز به خواندن آن یادآور می شدند. هرگاه خبر درگذشت یکی از مؤمنین به ایشان می رسید مقید بودند نماز لیله الدفن برایش بخوانند. زبانشان غالباً مشغول ذکر بود در رکعت اول نمازهای واجبسوره های نسبتاً طولانی رابعد از سوره ی حمد می خواندند و در دعاهای پس از پایان منبر بیشتر به ادعیه مأثوره از قبیل دعاهای موجود در زیارت امین الله، و دعای مخصوص شب نیمه شعبان: «أللهم اقسم لنا من خشیتک …» و دعای معروف: «أللهم ارزقنا توفیق الطاعه …» توجه داشتند و از این دعاها استفاده می کردند.

عشق به ارشاد و هدایت در سایه قرآن و عترت

مرحوم حاج شیخ که موقعیت اجتماعی و دینی ایشان در استان یزد سرآمد بود و محبوبیت خاصی در میان اقشار مختلف داشتند، نسبت به تبلیغ، ارشاد موعظه و نصیحت،امر به معروف و نهی از منکر، و توجه دادن مردم به وظایف خود و رعایت حدود الهی و آگاه ساختن آنان از عواقب گناه ، اهتمام و علاقه ویژه ای داشتند که نمونه آن را در تاریخ روحانیت با این کیفیت و کمیت کم تر می توان پیدا کرد ایشان همواره بعد از نماز جماعت، صبح، ظهر و مغرب و عشا منبر رفتند و با کسالت و کهولت سن تا پایان عمر شریف خود، این سنت حسنه را ادامه دادند.

در یزد، در ایام سال، مجالس عزاداری بسیاری تشکیل می گردید و هنوز هم چنین است. بیشتر بانیان مجالس از ایشان دعوت به عمل می آوردند و آن بزرگوار برنامه های خود را به گونه ای تنظیم می فرمودند که لااقل یکی دو روز درهر مجلسی شرکت نمایند. برای ایشان ویژگی های ظاهری مجالس مطرح نبود، نزدیکی و دوری راه هم نقشی نداشت. به خاطر دارم که آن مرحوم در مجلس بسیار سنگینی که برای آیه الله مجاهد سید شرف الدین لبنانی اعلی الله مقامه در مسجد جامع کبیر گرفته شده بود، منبر رفتند و در مجالس بانوان در نقاط دور افتاده نیز منبر می رفتند.

مرحوم حاج شیخ در فصل تابستان مبلغ سیار بودند و صدها روستای محروم و دورافتاده را از وجود خود بهره مند می کردند مردم هر محل و روستایی که ایشان به آن جا می رفتند، خوشحال و شادمان می گردیدند و علاقه به دین و روحانیت در آنان زیاد می شد.

در سخنرانی های خود از معارف قرآن کریم و روایات اهل بیت(ع) بسیار بهره می گرفتند. و نسبت به آیات اعتقادی و اخلاقی عنایت ویژه داشتند. برای ذکر مصایب اهل بیت به خصوص حضرت سید الشهدا(ع) اهمیت خاصی قایل بودند تضرع و گریه ایشان گاهی مسمعین را تحت تأثیر قرار می داد و دو نکته مهم در منبرهای ایشان مشهود بود: یکی مراتب دشمنی نفس اماره و شیطان با انسان که روی آن همیشه تأکید داشتند و خطر آن را برای مردم بیان می کردند؛ و دیگری سفارش صلوات بر پیامبر و آل آن حضرت احساس می شد. ایشان می خواهند جامعه را با مبادی فیض و برکت و مشعل های خیز و هدایت آشنا سازند نوع مطالب مطرح شده توسط آن بزرگوار به گونه ای بود که هم مجتهدین و علما از آن بهره می بردند و هم مردم کوچه و بازار جهات دقیق دیگری نیز در این بخش از بحث می باشد که فعلاً از ذکر آن ها معذوریم، چون برای عموم قابل هضم نیست. این ویژگی ها بود که مرحوم حاج شیخ را نزد علما و مراجع مشار بالبنان کرده بود و همگان، نسبت به مقامات معنوی ایشان غبطه می خوردند جمله معروف آیه الله سید جمال گلپایگانی احتمالاً ناظر به همین ویژگی ها بود که فرموده بودند: «ما بیست نفر بودیم که برخی به درجه اجتهاد و مرجعیت نایل شدیم، ولی هیچ کدام مثل حاج شیخ غلامرضا نشدیم».

وصول به مراتب بالای تقوا و یقین

مولای متقیان امیرمومنان(ع) در خطبه ای برای همام که یکی از اصحاب خاص ایشان بود صفات متقین را بیان فرمود. در این خطبه حدود ۱۱۰ صفت برای متقین شمرده شده که جز در تعداد محدودی از بزرگان شیعه و مجاهدین با نفس اماره، و پویندگان راه حضرات ائمه(ع) نمی توان همه آن ها را یافت. اما این جانب که حدود پنج سال با آیه الله حاج شیخ غلامرضا  مانوس بودم و در جلوت و خلوت محضرشان را درک کردم و در مسایل مختلف دینی، اخلاقی و عبادی با موضع گیری ها و برخوردهای ایشان آشنایی داشتم و از افراد بسیار مطمئن و اساتید، حالات گذشته آن بزرگوار را جویا می شدم و گاهی نیز خودشان مواردی از حوادث زندگی خود را برایم نقل می فرمودند، با دقت در فقرات خطبه همام و خصوصیات اخلاقی آقای حاج شیخ ، خداوند را گواه می گیرم و بدون اغراق عرض می کنم که همه صفات متقین را در وجود آن جناب می بینم و افسوس می خورم که چرا از محضر چنین عبد صالحی نتوانستم بیشتر بهره مند شوم و خود را نجات دهم. آن روزها وقتی در محضرشان قرار می گرفتیم. دنیا در نظرمان بی مقدار می شد و معنویت و قداست جلسه ایشان ما را به خود جذب می کرد.

مرحوم آقای حاج شیخ غلامرضا به راستی مصداق:«عَظُمَ الخالق فی أنفسهم فَصعُر مادونه فی أعینهم فهُم والجنه کَمَن قدراها فهم فیها منعمون و هم والنار کَمَن قدراها فَهُم فیها معذبون» بود صحنه هایی از ایشان مشاهده می شد که من احساس می کردم، بر آخرت و آثار اعمال اشراف دارند. با همه خشوعی که در عبادت داشتند و مراقباتی که بر اعمالشان می نمودند، در عین حال خوف و خشیت پروردگار در ایشان مشاهده می گردید: «یعمل الأعمال الصالحه و هو علی وَجَل یُمسی و همه الشکر و یُصبح و همه الذکر … فی الزلازل و قور و فی المکاره صبور و فی الرخاء شکور… نفسه منه فی عناء و الناس عنه فی راحه أتعَب نفسه لاخرته و أراح الناس من نفسه …» این ویژگی ها در عمق جان آن بزرگوار ریشه داشت و آثارش مشاهده می شد. بابدن لاغر و بیماری های مختلف هیچ فرصتی را از دست نمی داد، ولحظه ای از عمر شریفش را ضایع نمی کرد. برای هدایت افراد همه توان خود را به کار می گرفت. و ناصحی امین وپدری رووف برای افراد محسوب می شد. خدواند به ما توفیق عنایت فرماید که راه این بزرگواران را انتخاب کنیم و آن را ادامه دهیم از پیشگاه ربوبی مسألت نماییم و از صمیم قلب بخواهیم بر جامعه ما عموماً و بر حوزه های علمیه خصوصاً منت بگذارد و چنین ذخیره هایی را از ما دریغ ندارد

امام صادق (ع) می فرمایند: «واطلُب مواخاه الأتقیاء و لو فی ظلمات الأرض و إن أفنَیتَ عُمرک فی طلبهم، فإن الله لم یخلق علی وجه الأرض ، أفضل منهم بعد الأنبیاء و الأولیاء ، و ما أنعم الله علی العبد بمثل ما انعم به من التوفیق بصُحبتهم …»(بحار الانوار، ج ۷۴ ، ص ۲۸۲)

کرامات تألیفات و آرامگاه

روح هرگاه به خاطر توجه به خداوند و سلوک در راه انبیا و مجاهده با هوای نفس و تخلق به فضایل و ریاضت با تقوای الهی، مهذب گردید و از اسارت مادیات آزاد شد، می تواند منشأ اموری شود که برای اشخاص معمولی میسر نیست. در میان اصحاب ائمه (ع) و علمای دین، از این نمونه انسان ها می توان یافت هر چند تعداد آن ها فراوان نیست. امارت بر نفس و عبودیت خداوند، و تأدب به آراب اولیا و تخلق به اخلاق معصومین(ع) راه هایی است که مسیر انسان را برای تشبه به آنان هموار می کند. درباره ی مرحوم آیه الله حاج شیخ غلامرضا فقیه خراسانی (ع) در نوشته ها و گفته ها و حکایت ها، کرامات بسیاری نقل شده است و در مجموع قدر متیقنی دارد که قابل انکار نیست و این جانب از انسان های صالح و صادق، مطالبی در این زمینه شنیده ام که فعلاً بنای بر طرح آن ها ندارم، در روایتی از حضرت رضا (ع) نقل شده که فرمودند: «إن الله تعالی خلق المؤمن من نوره … أبوه النّور و امّه الرحمه فاتقوا فِراسهَ المؤمن فإنه ینظرُ بِنُورالله الذی خُلِقَ منه» (محاسن برقی ، ج۱ ، ص ۱۳۱ و سفینه البحار ، ج ۱ ) آثار گران بهایی که گرچه از نظر تعداد اندک است. از مرحوم حاج شیخ به یادگار مانده که عبارت است از؛مفتاح علوم القرآن، ترجمه الصلواه ، هدایه المسترشدین و سی بحث در اصول دین، که همگی چاپ شده است.

جنازه شریف ایشان را پس از ارتحال در قریه طزرجان، در ۴۰ کیلومتری یزد، مردم بالای دست و با پای پیاده و با شکوهی وصف ناشدنی به شهرستان یزد منتقل و در جوار حضرت امام زاده جعفر از فرزندان امام صادق (ع) دفن کردند. ایشان بقعه ای مخصوص دارند، و اطراف قبر شریفشان قبور علمای بزرگ و سادات شریف است. مردم برای برآمدن حوایجشان به آن جا می روند و روحانیت خاص و معنویت قابل توجهی در آن جا مشاهده می شود. و آخر دعوانا أن الحمدلله ربّ العالمین و السّلام علینا و علی عبادالله الصالحین.

تلخیص شده از سایت :http://hajsheykhgholamreza.ir

نوشته های مشابه

‫2 دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا