دانشنامه اشکذرفرهنگ عامهگنجینه اشکذر

چرخ ریسون!

در قدیم در هر محله یک چرخ ریسون بود، یک کارگاه چرخ ریسی، اتاق بزرگ یکی از خانه های محله که برای این کار مناسب بود، به عنوان چرخ ریسون برای زن های چرخ ریس محلّه شناخته می شد، این اتاق چرخ ریسی سالن خشت و گلی و کاه گل شده ای بود که حدود ۵۰ متر مربع مساحت داشت. همه دور تا دور آن تاقچه بود و بالای تاقچه ها یک ردیف دیگر تاقچه بود تا نزدیک سقف که به آن «رف» می گفتند. حدود ۲۰ تا ۳۰ ، بیشتر و کمتر زن چرخ ریس یک محله برای چرخ ریسی به این محل می آمدند.

هر زنی برای خود چرخی داشت و جایی برای خودش که چرخش را گذاشته بود و پشت آن که جای نشستنش بود، پلاس یا زیراندازی انداخته بود. سقف چرخ ریس خانه معمولا چند سوراخ نورگیری داشت. ولی غالباً تاریک بود. دیوارها کاه گلی بودند و نور چند سوراخ سقف برای روشن کردن آن کافی نبود. وقتی وارد این چرخ ریس خانه می شدی ، چند دقیقه ای طول می کشید تا چشم آدم همه چیز را ببیند و عادت کند. شب ها هم برای روشن کردن آن از چند چراغ موشی کم نور استفاده می کردند. چرخ ریس خانه بیشتر اوقات مخصوصا  در اوقاتی که فعّال بود، پر از گرد و خاک و ذرّات پنبه و پشم بود که کنار چراغ در زیر نوری که از سوراخ سقف به درون می تابید، این ذرات معلق و در جنب و جوش بودند.

موقع کار چرخ ریسی شب ها بود. زن ها یا روزها فرصت چرخ ریسی نداشتند یا اگر هم فرصت داشتند در خانه چرخ ریسی می کردند. و علاوه بر چرخی که در چرخ ریس خانه داشتند، چرخی هم برای کار در خانه داشتند. چرخ ریس خانه شب ها فعّال می شد، معمولا زن ها شامشان که می خوردند، البته شام مفصل مثل الان که نبود، همان چند لقمه نان و مختصر نان خورشتی مثل اشکنه یا آبگوشت. خیلی ناچیز بود. در هر صورت همین لقمه نانشان که می خوردند و بچه هایشان که می خوابیدند، می آمدند چرخ ریسی.  تدریجاً تا پاسی از شب گذشته، ظرفیت چرخ ریس خانه به طور کامل به کار افتاده بود، هر زن که به چرخ ریسی می آمد، چادر شبی داشت که پشم و پنبه اش را به همان اندازه ای که می خواست بریسد ، می آورد و در وقت رفتن رشته های خود را با همان چادر شب به خانه می برد.  چرخ ریس خانه منظره ای داشت دیدنی. از دخترهای جوان بودند تا پیرزن ها. بعضی از زن ها بچه هایشان را هم می آوردند که دور و بر چرخشان این طرف و آن طرف می رفتند. و بایستی مواظبشان باشند، یا بچه ها را می نشاندند روی تاقچه بالای سر خودشان.

وقتی چرخ ریسی فعال می شد منظره ای داشت دیدنی. آن منظره ها دیگر تکرار
نمی شود و اکنون به تاریخ پیوسته است. چند تا از زن ها داشتند پشم ها را از تکه های بزرگ که به آن، «نلته» می گفتند، تکه تکه بر می داشتند و با دست می پیچیدند، و تکه های کوچک را برای ریسیدن آماده می کردند. به این تکه های کوچک «پلته» می گفتند. چندتا پلته که آماده می شد، بر می داشتند و می ریسیدند با یک دست که مرتب بالا پایین می بردند پشم را ذره ذره به دم دوک می سپردند و با دست دیگر دسته چرخ را می چرخاندند و پشم ریسیده و روی دوک پیچیده می شد. وقتی روی دوک از نخ ریسیده پر می شد که آن را «دومی» می گفتند، از دوک بیرون می آوردند و کنار می گذاشتند.

چرخ دیگری بود به نام چرخ «دومی بر کنی»  سیستم آن طوری بود که نخ های دومی ها را به کلافه تبدیل می کرد. چند تایی داشتند با این چرخ دومی بر کنی کار می کردند. همه مشغول بودند. رنگ پشم ها متفاوت بود، سفید، خاکستری، که به آن بور می گفتند. ، سیاه و پنبه هم بود. مهارت و استادی چرخ ریس در این بود که باریک بریسد ، اگر ضخیم بود که به آن «پر» می گفتند نشان می داد ریسنده مهارت ندارد یا تازه کار است.  چرخ ریسی تا روشنی صبح ادامه می یافت ولی از قبل از اذان صبح زن ها تدریجاً چرخ ریس خانه را ترک می کردند. گاهی یکی شان دم صبح لپو به چرخ ریس خانه می آورد .

در زمستان ها که شب ها طولانی بود، قسمتی از وقت زن ها و دختر ها به تفریح و شادمانی می گذشت. با بازی های مخصوص دخترها. و تئاتر هم بازی می کردند. زن ها با دختر ها شوخ بودند یکی شان در نقش داماد ، یکی در نقش عروس ، یکی نقش شیخ عاقد، همین طور نقش های برادر زن، پدر شوهر، پدر زن و امثال این ها بازی می کردند. خیلی جالب بود. تفریح خوبی داشتند. شعر و ورد هم می خواندند. کف می زدند و می رقصیدند، بهشان خوش می گذشت. از قند و چایی و این ها خبری نبود، لپو و شولی می خوردند.

 

نشریه “آوای اشکذر”

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا