حکایاتحکایات اشکذردانشنامه اشکذرگنجینه اشکذر

بی فاطی خیاط سالهای دور اشکذر

بی فاطی[۱]   زود شوهرش را از دست داده بود، عیالوار بود و باغ وبندی[۲] نداشت و از مقرری و بیمه هم خبری نبود

گاهگاهی خیاطی می کرد، خیاطی بود که نه برش دادن بلد بود ونه اندازه کردن ونه …. دو طرف پارچه را روی هم می گذاشت و بوسیله نخ وسوزن کلفت به هم وصل می کرد

لباسهای کهنه ،جُل وپُل ها[۳] را داخل کیسه ای که از قبل دوخته بود می ریخت و درب کیسه را با کوکهای نامنظم ودرشت به هم وصل می کرد برای اینکه محتویات درون کیسه جابجا نشود آنها را به کیسه می دوخت اگر کیسه کوچک بود متکا دوخته بود و اگرکیسه بزرگ بود تشک دوخته بود و اگر کیسه خیلی بزرگ بود لحاف دوخته بود.متکا،لحاف و تشک ناهموار و سنگین که لحاف آن فقط گرم می کرد .

پارگیها را می دوخت ، درزهای در رفته لباسها را می گرفت و سوراخ و سمبه های آنها را وصله پینه می کرد.

زنهای همسایه که هنرو دست و پنجه او را نداشتند! خیاطی هایشان را به او می دادند و بی فاطی شده بود خیاط و لحاف دوز محله پشت باغ کاج اشکذر

 

 

امیرآقا[۴] شلواری از شهر (یزد)  خریده بود که پس از مدتی استفاده چند جایش پاره شد بود و درزهایش ازجا دررفته بود آن را به خانه خواهرش بی فاطی می آورد و به او می گوید: ” آبجیو[۵] سوراخ و سمبه هاش رابگیر هی باتی[۶] میام پس مستونم ” . برادر وقتی شلوار تعمیر شده را می پوشد باکمال تعجب می بیند خواهرش علاوه بر پارگی های شلوارمحل زیب وجیب های آن را هم دوخته است ؟!

بی فاطی  تقصیری نداشت، آخر تا آنروز  شلوار را تعمیر نکرده بود وفقط  زیجومه[۷] را وصله پینه زده بود وخیال کرده بود محل زیب وجیب ها ،سوراخ و سمبه های شلوار هستند!

(خدا رحمتشان کند و با جد بزرگوارشان محشور نماید)

ح.د

———————————————————–

 

[۱] -مادر حاج شیخ میرزاعباس که درسال ۷۳ به رحمت خدا رفت

 

[۲]– باغ و کرت ، کشاورزی

 

[۳]– پارچه های بلااستفاده و بی ارزش

 

[۴]– امیرآقا علوی نسب که در سال ۹۰ به رحمت خدا رفت

 

[۵] – خواهر، خواهرمن

 

[۶] – سریع ، در اسرع وقت

 

[۷] – تنبان ، زیر شلواری

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا