دانشنامه اشکذرصفحه اصلیگنجینه اشکذرمشاهیر اشکذر

دکتر سید حسین خدیوجم نویسنده، مترجم و محقق و غزالی پژوه معاصر با اصالت اشکذری

 

سید حسین خدیو جم  نویسنده، مترجم و محقق و غزالی پژوه معاصر است پدر ومادرش از مردم اشکذر یزد بودند که به مشهد مهاجرت کردند. خدیو جم در سال ۱۳۰۶ خورشیدی در شهر مشهد بدنیا آمد. توان مالی خانواده ضعیف بود و دوران نوجوانی را بسختی گذراند و در حرفه های مختلف کارگری نمود. با سعی و همت فراوان به دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد وارد و لیسانس خود را دریافت کرد و از آن پس به تحقیق در کتابخانه ها پرداخت. در سال ۱۳۴۱ به تهران آمد و در کتابخانه ملی مشغول به کار شد سپس به استخدام وزارت فرهنگ و هنر درآمد و با مؤسسه انتشارات بنیاد فرهنگ ایران همکاری میکرد. در سال ۱۳۴۴ موفق به اخذ دکترا از دانشگاه بیروت شد. مدتی نیز رایزن فرهنگی ایران در افغانستان بود.

سید حسین خدیوجم سال‏هایى از عمر خود را به تحقیق و مطالعه در کتابخانه‏هاى مختلف دنیا، به ویژه کشورهاى عربى گذراند.

از استاد خدیوجم بیش از سى جلد کتاب در زمینه تحقیق و تصحیح و ترجمه به جا مانده است. وى از محققان آثار غزالى در ایران بود و مهمترین اثرش در اینباره تصحیح و ترجمه‏ى احیاء علوم الدین غزالى است در هشت جلد که براى آن پانزده سال عمر صرف نمود.

از آثار اوست: تصحیح کیمیاى سعادت (در دو جلد)؛ جواهر القرآن و وجد و سماع (از امام محمد غزالى)؛ تصحیح حقایق الاخبار ناصرى (تألیف محمد جعفر خورموجى)؛ احیاء علوم الدین غزالى (ترجمه مؤیدالدین محمد خوارزمى، در هشت مجلد، ۱۳۵۹ -۱۳۵۱)؛ ترجمه احصاء العلوم (ابونصر فارابى، ۱۳۴۸)؛ ترجمه آن روزها (ترجمه کتاب الایام اثر طه حسین، ۱۳۴۸)؛ عقاید فلسفى ابوالعلاء فیلسوف معره (از عمر فروخ، ۱۳۴۲)؛ هم آهنگى مردم (از احمد بن ابى یعقوب اسحاق یعقوبى، ۱۳۴۳)؛ استخراج آب‏هاى پنهانى (از ابوبکر محمد بن الحسن الحاسب الکرجى، ۱۳۴۵)؛ روز مادر (با همکارى مهستى بحرینى، ۱۳۴۲)، گفت و شنودى فلسفى در زندان ابوالعلاء معرى (از طه حسین، ۱۳۴۴)؛ کوشش در چاپ کتاب روضه خلد (از مجدالدین خوافى و به تصحیح مهدى فرخ، ۱۳۴۵)؛ کتاب از نظر شاعران و نویسندگان (۱۳۴۵)؛ روش صحیح نسخه‏هاى خطى (از صلاح‏الدین المنجد، ۱۳۵۶)؛ مفاتیح العلوم (از ابوعبدالله محمد بن یوسف کاتب خوارزمى، ۱۳۴۶)؛ جبر و مقابله (از محمد بن موسى خوارزمى ۱۳۴۸)؛ مسیر طالبى یا سفرنامه‏ى ابوطالب خان اصفهانى (۱۳۵۲)؛ معجم شاهنامه (تألیف محمد بن الرضا بن محمد العلوى الطوسى، ۱۳۵۳)؛ واژه‏نامه‏ى حافظ (۱۳۵۹)؛ وى همچنین در چاپ کتاب هفتاد سالگى فرخ در سال ۱۳۴۴ با مجتبى مینوى همکارى داشت.

خدمت مطبوعات را از سال ۱۳۴۰ آغاز کرد و با نشریه‏هاى «سخن»، «نگین» و «راهنماى کتاب» همکارى داشت. به عربى، انگلسى و تا حدودى فرانسوى نیز آشنا بود و به بیشتر کشورهاى اروپایى و عربى و شمال آفریقا سفر کرد.

حضور در مکتب خانه از سن ۵ سالگی

۵ ساله بود که او را به مکتب‌خانه زنانه‌ای در شهر مشهد فرستادند قرآن را آنجا فراگرفت و پس از دو سال راهی مکتب‌خانه ملاعلی در کوچه یزدی‌ها نزدیک محله‌ی خودشان شد.

خواندن و نوشتن و نیز بوستان و گلستان سعدی و دیوان حافظ را در آنجا آموخت ولی به گفته خودش بی‌آنکه در آن روزگار چیزی از معانی عمیق الفاظ خوش‌آهنگ این دو دفتر دستگیرش شود؛ همچنین در آن مکتب با کتاب‌های نصاب الصبیان، کلیله‌ودمنه و کتاب‌های رایج آن زمان آشنا شد. مدت زمانی نیز راهی مدرسه شد.

 روانه شدن به سوی کار به دلیل وضعیت سخت زندگی خانواده

اما زندگی سخت و تنگ خانواده او را ناگزیر روانه کار در نزد محمود کسنوی یزدی کرد تا بتواند کمک‌خرجی برای خانواده‌اش باشد دو سال در نزد سید محمود کار کرد تا کارگری ورزیده شد؛ سپس به خدمت استاد سید عباس قمی رفت و نزد او نیز دو سال فرنگی­ سازی –الگو برداری از نقش های اروپایی- و مبل‌سازی آموخت خود دراین‌باره گوید:

“در خاندانی همانند غزالی با درس خواندن و کار کردن از کودکی به جوانی رسیدم، در آغاز جوانی گذران زندگی دشوار بود و شوق دانستن بسیار؛  ناگزیر روزها تن به کار دادم و شب‌ها دل به کتاب سپردم. چون تنی سالم و نیرومند و دلی مشتاق و پرامید داشتم تا بیست‌سالگی در چند فن و صنعت کارگری ورزیده گشتم و در کار علم دانش‌آموز نوخاسته؛ دیری نپایید که روس‌ها به بهانه‌ی وجود آلمانی‌ها سرزمین خراسان را اشغال کردند و بازار سیاست و سیاست پیشگی رونق گرفت و او که علاقه به سیاست داشت در این گیرودارها دریافت که کار سیاست به درد او نمی‌خورد و از این‌رو باز به درس خواندن پرداخت و با گروهی اهل درس همگام شد”.

  سفر به عتبات عالیات و شعله­ ور شدن آتش عشق

در سال ۱۳۲۵ خورشیدی همراه مادر به یگانه برادرش سید رضا راهی عتبات عالیات شد این سفر که بیش از هفت ماه طول کشید زبان او را به گفت‌وشنود عربی آشنا کرد و دریافت که تا چه اندازه به فراگیری این زبان شوق و دلبستگی دارد، آتش عشقی بود که در دلش شعله‌ور شد.

پس از برگشت سفر عتبات در جلسات درس استاد آقا سید هاشم میردامادی (نجف‌آبادی) در مسجد جامع گوهرشاد زانو زد؛ دوره تفسیر مجمع البیان را دو سال کامل نزد ایشان فراگرفت، او چنان شیفته و مجذوب استادش شده بود که پس از پایان درس از در مسجد تا در خانه و از در خانه تا در مسجد او را همراهی می‌کرد تا از صحبت پرفیض وی استفاده کند.

خدیوجم درباره استاد می‌گوید:

“او مردی بسیار بزرگوار، گرم دهان، مؤمن و صاحبدل بود. او که ترس همه‌چیز را جز خدا از دل من زدود و مرا در دانش‌اندوزی و کار علم تشویق کرد به‌طوری‌که بسیاری از کامیابی‌های خود را از درک محضر پرفیض آن بزرگوار می‌دانم”.

 آغاز آموزگاری زبان عربی

و پس از آن زمان بود که شوق عطش فراگیری او را به درس و مدرسه کشانده، در سال ۱۳۲۷ در شمار آموزگاران مدرسه مروی حاجی عادل­زاده (یا مهدیه حاجی­عابدزاده) در آمد تا به جوانان دبیرستانی زبان عربی بیاموزد.

شب‌ها پس از آنکه از تدریس زبان عربی فارغ می‌شد، دکتر ابراهیم صراف هاشمی به او حساب، هندسه و تاریخ و جغرافیا تعلیم می‌داد؛ زن و بچه داشت که تصدیق دوره ابتدایی را گرفت و پس از چندی نیز دیپلم علمی متوسط را به دست آورد.

ادامه تحصیل با وجود زن و فرزند

چون آرزوی مهندس شدن را داشت برای نام‌نویسی راهی مدرسه فیوضات مشهد شد اما به علت سن زیاد و اینکه دارای زن و فرزند بود، مدیر دبیرستان از پذیرش وی خودداری کرد؛ اما هنگامی‌که اسرار و پافشاری او را در این امر و شوق آموختن را به‌رغم داشتن چند سر عایله دید، به این شرط راضی شد که خدیوجم پشت پنجره اتاق ششم ریاضی بنشیند و به درس‌های استاد گوش فرا دهد و یادداشت بردارد.

هیچ‌کس از این موضوع خبر نداشت تا اینکه استاد علیزاده که قبلا نیز معلم او در درس‌های شبانه بود، روزی از درون کلاس، وی را پایین پنجره دید. پیش آمد و با خوش‌رویی علت را پرسید چون از حال و شگفتی او با خبر شد نخست او را به اتاق درس فراخواند و سپس چون به استعداد فوق‌العاده‌اش پی برد، عاقبت به همراه چند تن از دبیران آن دبیرستان مدیر را راضی نمود که با ادامه تحصیلش موافقت کنند.

در آن هنگام اداره فرهنگ خراسان اعلام کرد به دو نفر دبیر نیاز دارد؛ خدیوجم در امتحان ورودی شرکت کرد و برگزیده شد.

چون برای ادامه تحصیل در رشته مهندسی در فراگیری ریاضیات زحمت زیاد متحمل می‌شد، بنا به توصیه استاد زوار و نظر به مشکلات زندگی آینده، خدیوجم به فراگیری رشته ادبیات ترغیب شد.

 اخذ مدرک دیپلم و کارشناسی زبان و ادبیات فارسی

در سال ۱۳۳۰ به تدریس در دبیرستان ­های مشهد پرداخت و در ۱۳۳۱ با داشتن همسر و دو فرزند موفق به اخذ دیپلم ادبی شد؛ در سال تحصیلی ۳۵-۱۳۳۴ وارد اولین دوره کارشناسی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه مشهد شد خود دراین‌باره در مقدمه کتاب احیا علوم الدین می‌گوید:

“پس از سال‌ها پرکاری و کم‌خوابی سرانجام به آغاز راه دلخواه رسیدم و در زمره دانشجویان دانشگاه فردوسی جای گرفتم و در این دوره از راهنمایی استادان توانا و پارسا و دلسوز، بهره‌ها بردم و با دوستان یکدل و یک‌زبان همگامی‌ها نمودم دانشگاه را با شور و شوق فراوان پیمودم”.

در این دوره وی هم درس دکتر علی شریعتی بود و از محضر استادانی چون علی­ اکبر فیاض، غلامحسین یوسفی و در خارج از دانشگاه از محمود فرخ خراسانی بهره‌ها برد؛ در سال ۱۳۳۸ در همین رشته کارشناسی گرفت. عنوان رساله وی ((معرفی فرهنگ‌های عربی از صدر اسلام تا قرن ۱۴ هجری)) بود.

پس از آن دوره کتابداری دانشسرای عالی مشهد را با موفقیت پشت سر گذاشت و چند سال نیز به دبیری ادبیات فارسی در دبیرستان‌های مشهد پرداخت، اما در سال ۱۳۴۰ هم به‌واسطه اینکه خواستار افق بازتری برای باروری خود بود وهم بنا بر توصیه پزشکان به جهت بروز بیماری تنگی نفس ریوی(آسم)، راهی تهران شد و زندگی تازه‌ای آغاز کرد.

 سفر به تهران

درهمان سال ورود به تهران خدمات مطبوعاتی‌اش نیز آغاز شد و پیوسته با مجلات سخن، نگین، یغما و راهنمای کتاب همکاری می‌کرد در تهران نیز به کار دبیری در دبیرستان‌ها پرداخت اما زندگی‌اش به‌سختی می‌گذشت. وی از سال ۱۳۴۱ به استخدام کتابخانه ملی درآمد و به شغل کتابداری در آنجا پرداخت، خدیوجم دراین‌باره می‌نویسد:

“به خلوتگه راه یافتم در اینجا همچون کسی که به آرزوی خود رسیده باشد، با خاطری آسوده پای قناعت در دامن کشیدم و چشم به نوشته‌های استادان بزرگ دوختم تا دل از سرچشمه دانش اندکی سیراب گشت و اندیشه نیرو گرفت و قلم دست آموز شد. چون کشت امید به خرمن رسید، گاهی خود نوشتم، زمانی ترجمان سخن دانشوران سرشناس و پیشرو شدم”.

آشنایی با استاد ایرج افشار پدر کتاب‌شناسی ایران

بهتر است ادامه این مبحث را از زبان آقای ایرج افشار که در همان زمان ریاست کتابخانه ملی را به عهده داشت، دنبال کنیم: «در اواخر سال ۱۳۴۱ که به خدمتگزاری در کتابخانه ملی منصوب شدم با سیه‌چرده بلند بالایی که هم سن و سال خودم می‌نمود آشنا شدم…… ناظم تالار مطالعه بود.

چند روز پس از آشنایی، سر زده به همان تالار رفتم، او را غرق و گرم خواندن کتابی دیدم چون مرا دید سراسیمه کتاب را بست. روزی پس‌ازآن به دفترم آمد و گفت: حتما از کتاب خواندن من ناراحت شدید. آمده‌ام بگویم یا از این کار برم دارید و یا مجاز باشم که ضمن نظارت بر تالار، کتاب هم بخوانم و قصه زندگی خودش را به کوتاهی گفت. گفتم: اگر کتابداری دانشمند باشد و از مطالب و مندرجات کتاب‌ها آگاه باشد بهتر می‌تواند به پرسش‌های مراجعه‌کنندگان پاسخ گوید. پرسیدم: چه می‌خواندید. گفت: کتابی از طه حسین. گفتم: پس عربی می‌دانید، گفت: بله. چیزهایی هم از این زبان ترجمه کرده‌ام مانند کتاب عمر فروخ درباره ابوالعلاء معری. آشنایی از اینجا آغاز شد.

پسرش جمال از دوران می‌گوید: «پدرم می‌گفت مقدمه تمام کتاب‌هایی را که در کتابخانه ملی بوده خوانده و می‌داند موضوع هرکدام چیست، به یاد دارم که مسیر خانه تا محل کار را با اتوبوس می‌رفت و می‌آمد و در همین مسیر اولین ترجمه‌هایش را انجام داد. »

 

ترجمه و چاپ نخستین کتاب در سال ۱۳۴۲

نخستین کتابی که از او به چاپ رسید، «عقاید فلسفی ابوالعلاء» نوشته عمر فروخ بود که در سال ۱۳۴۲ به ترجمه او روانه بازار کتاب شد. یک سال بعد نیز «هماهنگی مردم، اثر احمد بن اسحاق یعقوبی را ترجمه کرد. در آن زمان و پس از چاپ این کتاب استاد علی‌اکبر فیاض طی نامه‌ای به او نوشته بود: « بسیار ترجمه خوبی کرده‌اید… نثر فارسی جنابعالی واقعه روان و زیبا و برای هر نوع خواننده‌ای خوب است. دوام توفیق حضرتعالی را در خدمت به علم آرزومندم.

 

باشگاه دانشگاه تهران – دکتر حسین خدیوجم – دکتر صلاح الدین دانشمند و محقق لبنانی – دکتر علی اکبر فیاض بخش

 

و پس‌ازآن نیز در سال ۱۳۴۴ کتاب «مع ابی العلاء فی سجنه» نوشته طه حسین را با عنوان : گفت‌وشنود فلسفی، در زندان ابوالعلاء معری» چاپ کرد. در همان زمان آقای محمدرضا شفیعی کدکنی در معرفی آن چنین نوشت: «توفیق مترجم این کتاب در برگرداندن عبارات او به فارسی شیرین و روان کم نیست.

ترجمه و چاپ این چند کتاب به گونه آراسته و پیراسته و تسلطی که خدیو جم به زبان عربی داشت، به‌اضافه سخت‌کوشی و علاقه‌مندی‌اش، نام او را در ردیف نام‌آوران عرصه ادب و فرهنگ ایران قرارداد و باعث آن شد که در سال ۱۳۴۴ به‌عنوان مترجمی کارآمد و برجسته :سوی دکتر پرویز ناتل خانلری دعوت به کار در پژوهشکده بنیاد فرهنگ ایران و تدریس بشود.

آنچه خدیو جم خود بارها متذکر آن شده و رشد و تعالی خود را مدیون آن می‌داند، .. هم‌نشینی با دانشوران و فرهیختگان بود که محیط گسترده تهران و نیز وجود مراکز علمی ادبی و فرهنگی و انتشاراتی بدین امر کمک شایانی می‌کرده است.

دومین کنگره تحقیقات ایرانی در باشگاه دانشگاه مشهد-از راست به چپ ایرج افشار-حسین خدیوجم-محمد روشن-منوچهر ستوده-سیدجعفرشهید-شاه حسینی(۱۳۵۰/۶/۱۲)

 

هم‌نشینی با مشاهیر شعر و ادب فارسی ایران

خدیو جم آرام‌آرام با مردان مشهور ادبی و سیاست محشور شد و توانست در دوره خدمتگزاری خود در وزارت فرهنگ و هنر از حمایت و عنایت اولیای امور برخورداری بیابد و پیشرفت‌های نمایانی بکند و امکاناتی یافت که برای پیشرفت معنوی و علمی او مؤثر بود چند سفری که به کشورهای اروپایی، آفریقایی و آسیایی کرد همه از برکت خلق‌وخوی خود و توجه و التفات پشتیبانانش بود.

.. خانه و کتابخانه مجتبی مینوی از جاهایی بود که خدیو جم بدان جا آمدوشد می‌کرد و دریای پهناور اطلاعات مجتبی مینوی را در کنار داشت… جز این مجمع اصحاب چلوکباب چهارشنبه که در مسجد سپهسالار حلقه‌ای داشتند، یکی از سرچشمه‌های زلال نوشی او بود. از محیط طباطبایی، احمد آرام، حبیب یغمایی، دکتر جعفر شهیدی، دکتر مهدی محقق و تنی چند دیگر از این مایه و رها نکته‌ها فرا گرفت و از هم‌نشینی آن‌ها به آشنایی‌های تازه دست‌یافت.

سفر به لبنان

در سال‌های ۴۶ – ۱۳۴۵، طی یکی از این سفرها که به لبنان رفته بود، در دانشگاه سن ژوزف بیروت در رشته دکترای زبان و ادبیات عرب نام‌نویسی کرد و از مصاحبت و همکار با عفیف عسران و صلاح‌الدین منحد و علینقی منزوی بهر ه­ها برد. عمده‌ترین کارش در آنجا همکاری با عسیران برای تصحیح و چاپ مصفات و نامه‌های عین القضات همدانی بود. خدیو جم تصحیح «جوامع العلوم ))اثر شعبابن فریغون را به‌عنوان رساله دکتری خود برگزید.

دکتر حسین خدیوجم به اتفاق علی نقی منزوی ۲۷ شهریور ۱۳۴۷ در بیروت

پس از بازگشت از لبنان جزوه کوچکی را به نام «دراسات حول کتاب جوامع العلوم» به زبان عربی در تهران چاپ کرد.

وی از دانشگاه سن ژوزف بیروت نیز در رشته زبان و ادبیات عرب به اخذ درجه دکترا نائل شد.

سفر به مصر و دیدار با دکتر طه حسین نویسنده مشهور مصری

در بازدیدی که از مصر داشت، برای نخستین بار با نویسنده توانمند مصری دکتر طه حسین ملاقات نمود و از او درباره کتابش «الأیام» که خدیو جم آن را با نام آن روزها در ایران منتشر کرده بود، خواهان اطلاعات بیشتری شد و در همین زمان به جلد سوم «الأیام» که با عنوان ((مذاکرات طه حسین)) در بیروت چاپ‌شده بود دست‌یافت و موافقت طه حسین را برای ترجمه آن کسب کرد. چاپ کتاب «میراث مشترک فرهنگی ایران و مصر)) حاصل این سفر است.

مهم‌ترین دستاورد این سفرها گردآوری نسخه‌های خطی برای تکمیل و تصحیح و تنقیح چاپ علمی و ارزنده دوره با ارزش احیاء علوم الدین و کیمیای سعادت بود.

انتصاب به سمت رایزنی فرهنگی در افغانستان و استعفا اجباری به دلیل مقابله با پرونده حیف‌ومیل وزیر

در بهمن سال ۱۳۵۳ به سمت رایزنی فرهنگی ایران در کشور افغانستان منصوب شد.

خدیوجم پسر از تجربه حضور پدر به‌عنوان رایزن فرهنگی در مزار شریف افغانستان و اتفاقات پشت پرده آن نیز سخن می‌گوید: «پدرم پس از سه سال و نیم به ایران بازگشت. علتش درگیری او با مهرداد پهلبد، وزیر وقت فرهنگ، بود. پهلبد پنج میلیون تومان بودجه رایزنی برای پدرم ارسال کرد و به او گفت یک‌میلیون تومانش را برای سفارت هزینه کند، یک‌میلیون تومانش را خودش بردارد، یک‌میلیون تومانش را به سفیر بدهد و دو میلیون تومانش را هم به خودشان بازگرداند تا حیف‌ومیلش کنند.

دکتر حسین خدیوجم در کنار مزار خواجه عبدالله انصاری (۱۳۴۶/۵/۲۸)

مرحوم خدیوجم نپذیرفت و همین شد سرآغاز اختلاف او با مسئولان حکومتی. درنهایت این غائله به بازنشستگی اجباری خدیوجم ختم شد. »

او با اشاره به کتابخانه‌ای که پدرش در سفارت ایران در افغانستان ساخته ادامه می‌دهد: «علی‌رغم همه این مشکلات که برای پدرم به وجود آمد، او کتابخانه خیلی خوبی در سفارت ایران در کابل احداث کرد. هزینه ساخت این کتابخانه این‌گونه تأمین شد که رئیس وقت انتشارات «فرانکلین » به پدرم یک تویوتا کرونای صفر هدیه داد، اما او ماشین را پس داد و از رئیس «فرانکلین » خواست پولش را بدهد تا بتواند کتابخانه‌ای تأسیس کند. یادم می‌آید که مرحوم محمد قهرمان و مرحوم کمال هم برای مرتب کردن این کتابخانه از مشهد به کابل آمده بودند.

پس از پایان این مأموریت در سال ۱۳۵۵ و بازگشت به وطن از وزارت فرهنگ و هنر بازنشسته شد و ازآن‌پس بیش‌ازپیش اوقات فراغتش را یکسره وقف تصحیح و ترجمه و تألیف متون معتبر کرد.

خدیوجم از زبان پسرش (جمال خدیوجم)    

«پدرم همیشه می‌گفت: “من برای کسی که سوادش از من بیشتر است ارزش قائلم، اما حسرت کسی را که پولش از من بیشتر است نمی‌خورم.” همیشه هم به ما می‌گفت: “از پول حذر کنید!” طبعا نزدیکان پدرم و کسانی که با او دمخور بودند جز بزرگان ادب و هنر نبودند. او با دکتر غلامحسین یوسفی –استاد برجسته ادبیات فارسی- بسیار صمیمی بود. رابطه شاگرد و استادی آنان تبدیل به رفاقت شده بود و تا پایان عمر پدرم هم ادامه داشت.

پدرم و مردانی چون مجتبی مینوی، سیدمحمد فرزان و استاد احمد آرام تحت عنوان “اصحاب چهارشنبه” در مدرسه عالی سپهسالار گردهم می‌آمدند. خیلی اوقات من برایشان چای می‌بردم و سفره می‌انداختم. در آن جمع، پدرم نسبتا جوان‌تر بود. ازآنجاکه خیلی علاقه‌ای به رانندگی نداشت و می‌گفت: “من فرصت این را که پشت فرمان بنشینم ندارم” تاکسی می‌گرفت و همه ادبا را دورهم جمع می‌کرد. تا زمانی هم که زنده بود این جلسات ادامه داشت.

 ارتباط پدر با دیگر بزرگانی چون مهدی اخوان ثالث، محمد قهرمان و محمدرضا شفیعی کدکنی نیز همواره پابرجا بود. به یاد دارم وقتی دکتر شفیعی کدکنی برای تحصیل در مقطع دکتری از مشهد به تهران آمدند یک ماه و نیم اول منزل ما بودند تا اینکه خانه‌ای پیدا کردند. »

اخوان ثالث: یا سیدنا الخدیو یا دوست

 

«”یا سیدنا الخدیو یا دوست/ ای با من و با تمام دنیا دوست” ]چنین است. این شعر را مرحوم اخوان ثالث در وصف مهمان‌نوازی و خوش‌مشربی پدر سروده است. به گمانم بیشتر شعرهایی که برای پدر سروده شده به قلم اخوان ثالث و محمد قهرمان است.

او با همه اقشار ارتباط خوبی داشت، به دو دلیل، یکی اینکه آدم سفره‌داری بود و دیگر اینکه اهل سفر بود. هرکسی از اصحاب فرهنگ و هنر در مشهد به تهران می‌آمد مهمان‌خانه ما می‌شد، به‌گونه‌ای که خانه ما در تهران معروف بود به “هتل خدیوجم.. خوشبختانه مادرم نیز همیشه با پدرم همراه بود. تابستان‌ها که ما از تهران به مشهد می‌آمدیم پدر به سفرهای اکتشافی می‌رفت. در سفرهایی هم که به اروپا داشت همیشه حداقل شبی را مهمان محمدعلی جمال‌زاده بود.

 

شبانه‌روز مجموعا سه ساعت می‌خوابید

خدیوجم پسر درباره خلق‌وخو و رفتار پدرش با همسر و فرزندان می‌گوید: «پدرم زمان کمتری برای خانواده داشت و ما فقط در وعده ناهار یا شام او را می‌دیدیم. در ۲۴ ساعت شبانه‌روز مجموعا سه ساعت می‌خوابید و ۲۱ ساعت کار می‌کرد. گاهی یک‌باره چراغ اتاقش روشن می‌شد. می‌گفت در خواب نکته‌ای به ذهنم رسیده که باید آن را روی کاغذ بیاروم. مادرم هم گلایه‌ای از این وضعیت نداشت و برایش همراه خوبی بود. ارتباط پدرم با ما بچه‌ها دوستانه بود، اما آدم تندمزاجی بود. به‌راحتی می‌توانم بگویم علی‌رغم دوست‌داشتنی بودنش از او می‌ترسیدیم! »

 

ترجمه، تالیف و چاپ مهم‌ترین اثر ۸ جلدی برای فارسی‌زبانان

وی در طول بیش از سی سال فعالیت قلمی و کار علمی خود ۲۸ عنوان (۳۸ جلد) کتاب را تصحیح، ترجمه و تألیف و چاپ کرد. مهم‌ترین کارش دراین‌باره «تصحیح و ترجمه و احیاء علوم الدین» غزالی در هشت جلد است که پانزده سال از بهترین سال‌های عمرش را صرف آن کرد. به حدی که می‌توان گفت بسیاری از فارسی‌زبانان و کتاب‌خوانان آشنایی خود را با غزالی مدیون سخت‌کوشی‌ها و تلاش‌های استاد سید حسین خدیو جم هستند.

شعرهایی که خدیوجم سرود و کتاب‌هایی که گم شد

جمال خدیوجم می‌گوید «پدرم در کارش تک‌بعدی نبود. او حتی کتاب‌هایی با مضمون ریاضی، آ ب شناسی و شعر نیز ترجمه کرده و شعر هم سروده است.» وی ادامه می‌دهد: »پدرم شاعری می‌دانست، اما کار ترجمه و تألیف برایش ارجح بود. آخرین اثر پدر نیز ترجمه سلیسی از “قرآن” است که به همراه احمد آرام آن را انجام داد و من پس از مرگ او آن را برای انتشارات «علمی و فرهنگی» فرستادم تا منتشرش کنند. تنها یک کتاب بود به نام «اخلاق ابن مسکویه» که آن را برای چاپ به یک انتشاراتی در تهران فرستادم، اما بی‌انصاف‌ها گمش کردند.

همچنین پدرم به مناسبت روز «مادر» مجموعه شعری برای مادرم منتشر کرد که متأسفانه ثبت و ضبط نشد، اما برخی از شعرهایش به حافظه عامه مردم راه پیداکرده، بی‌آنکه بدانند شاعرش کیست:

“هر سال نو طلیعه نوروز مادر است/ هر ماه نو جمال دل‌افروز مادراست

هر هفته‌ای که می‌گذرد یاد او کنم/ هر روز در تصور من روز مادر است

تنها حسرت خدیوجم

”. تنها حسرت سال‌های آخر حیاتش این بود که کاش کتاب بیشتری می‌نوشت؛ اما شاهکارهای پدر که ۱۵ سال از عمر او را گرفتند تصحیح “احیاء علوم الدین” و “کیمیای سعادت” و ترجمه “جواهر القرآن”، از آثار معروف ابوحامد محمد غزالی، هستند. »

وی سرانجام در سحرگاه روز جمعه ۲۵ مهرماه ۱۳۶۵ پس از یک‌عمر تحقیق و تفحص وبر جای گذاشتن آثار ارزنده‌ای برای جامعه علم و ادب و فرهنگ ایران در ۵۹ سالگی براثر حاد شدن بیماری تنگی نفس و قند در مشهد بدرود زندگی گفت و بنا بر وصیت خودش در جوار مدفن امام محمد غزالی در طوس به خاک سپرده شد.

وصایای خدیوجم از زبان پسرش

«پدر تا پایان عمر به تکمیل کتاب‌های غزالی اشتغال داشت. علاقه‌اش به غزالی و تعصبش به خراسان باعث شد تا بنا به وصیت خود که آن را شفاهی به مادرم گفته بود در جوار بقعه‌ای که در توس به نام امام محمد غزالی است به خاک سپرده شود. پس از مرگ پدر، مادرم وصیت او را با غلامرضا قدسی در میان گذاشت.

او هم این موضوع را به رهبری که در آن زمان رئیس‌جمهور بودند اطلاع داد که ایشان با صدور مجوز این کار موافقت کردند. پس از دفن پدرم در توس، بنای ساخت مقبرهالشعرایی را که اکنون در آنجا وجود دارد گذاشتند. مهم‌ترین وصیت پدرم این بود: “کتاب‌های مرا اسیر نکنید!” ما هم همه کتب خطی و نفیس او را به کتابخانه دانشکده ادبیات مشهد اهدا کردیم. او دنیایی از کتاب داشت، اما کتاب‌باز نبود؛ کتاب‌خوان بود. »

 

جمال خدیوجم می گوید « یزدی‌ها، به‌واسطه اینکه پدر و مادر این ادیب اهل اشکذر یزد بوده‌اند، خیابانی در این شهر را به نامش ثبت کرده‌اند. حالا که قرار است خیابانی در مشهد به نام مهدی اخوان ثالث شود بد نیست به فکر خیابانی به نام حسین خدیوجم نیز باشند.»

 

 

دست خط و سروده اخوان ثالث برای دکتر حسین خدیوجم

حسین خدیوجم  ۲۵مهرماه ۱۳۶۵ در مشهد درگذشت و پیکرش در کنار بقعه‏اى که مشهور به گور غزالى است به خاک سپرده شد

منابع:

وبلاگ کاریز یزد ؛حسین مسرت

نشریه مسجد مهدیه اشکذر پیش شماره ۴و ۵(سردبیر و مدیرمسئول محمدرضا بیطرف)

مصاحبه با جمال خدیوجم (هفته نامه میلان ضمیمه روزنامه شهر آرا مهرماه ۹۷)

http://www.negahmedia.ir

سایت اشکذر نیوز

سایت راسخون

داستان زندگی خدیو جم را از زبان استاد حسین مسرت بشنوید

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا