حکایات
-
نقاشی ناصرالدین شاه
روزی ناصرالدین قاجار وهمرامانش رفتند به باغ دوشان تپه، نهال گل سرخ قشنگی جلوی عمارت، نظر شاه را جلب کرد،…
بیشتر بخوانید » -
زیبایی انسان درچیست؟
روزی شاگردان نزد حکیم رفتند و پرسیدند: «استاد زیبایی انسان درچیست؟» حکیم ۲ کاسه کنار شاگردان گذاشت وگفت: «به این…
بیشتر بخوانید » -
گواهی دادن کبکها!
شخصی بر سفره امیری مهمان بود، دید که در میان سفره . دو کبک بریان قرار دارد، پس با دیدن…
بیشتر بخوانید » -
حکایت ناصرالدین شاه و مرد زغال فروش
ناصرالدین شاه در بازدید از اصفهان با کالسکه سلطنتی از میدان کهنه عبور میکرد که چشمش به ذغالفروشی افتاد. مرد…
بیشتر بخوانید » -
داستان درخت پرثمر
هارون بر خود قرار داد که هرکس حرف حکیمانه و شیرینی زد به او کیسه ی زری ببخشد، روزی دید…
بیشتر بخوانید » -
بنده صالح خدا شو!
حجتالاسلام راشد یزدی میگوید: یکی از مقدسین متمول، پیش حاج شیخ آمد و گفت: من میخواهم یک گنبدی در قبرستان…
بیشتر بخوانید » -
داستان امیر کبیر و قصاب جوان
قبل از صدارت امیرکبیر، اوضاع شهر تهران به شدّت در هم ریخته بود. اراذل و اوباش گذرها و محلّهها، از…
بیشتر بخوانید » -
سزای خیانت
بیهقی از عبدالحمید بن محمود نقل می کند که نزد ابن عباس بودیم که مردی آمد و گفت: به حج…
بیشتر بخوانید » -
خواهش میکنم در حق قاطرها پدری کنید
حکایتی از حاجحسنآقا ملک در خواندنیها نقل شده بود از این قرار که حاج حسنآقا درشکهای داشت که به…
بیشتر بخوانید » -
شفاعت مور
«خواجه ابوعلی، قدّس الله روحه، گفت: اگر موری را حرمت داری فردا آن مور در حقّ، زبان شفاعت بیرون کند.…
بیشتر بخوانید » -
قبر غنی و قبر فقیر
ثروتمند زاده اى را در کنار قبر پدرش نشسته بود و در کنار او فقیرزاده اى که او هم در…
بیشتر بخوانید » -
ابلیس و فرعون
روزی ابلیس نزد فرعون رفت. فرعون خوشهای انگور در دست داشت و تناول میکرد. ابلیس گفت: آیا میتوانی این خوشه…
بیشتر بخوانید » -
حکایت بازرگان و مرد خیانتکار
آوردهاند بازرگانی بود اندکمایه که قصد سفر داشت. صد من آهن داشت که در خانۀ دوستی به رسم امانت…
بیشتر بخوانید » -
عزرائیل و خبر مرگ
گویند یکی از اولیا از خدا خواست که به عزرائیل دستور دهد که هر زمان نوبت مرگش رسید، او را…
بیشتر بخوانید » -
زیاده خواهی ناصرالدین شاه
«گویند: روزی ناصر الدین شاه به فکر افتاد که مسجد کوچکی را که در کنار کاخ بزرگ «شمس العماره» بود،…
بیشتر بخوانید » -
از کوزه همان برون تراود که در اوست
روزی حضرت عیسی (ع) از راهی می گذشت. ابلهی با وی دچار شد وسخنی پرسید. بر سبیل تلطّف، جوابش باز…
بیشتر بخوانید » -
حکایت تاجر و پسر بچه
روزی از روزها تاجری در یکی از روستاها، مقدار زیادی محصول کشاورزی که چند گونی گندم و جو بود خرید…
بیشتر بخوانید » -
تقوا
«از عیسی علیه السلام پرسیدند: کدام یک از مردم شریف ترند؟ حضرت دو مشت خاک از زمین برداشت و گفت:…
بیشتر بخوانید » -
فراموشی خلقت
قرآن در میان مسلمانان، همچون قلب در پیکر انسان است و هرگاه که قرآن در میان آنان حاکم بوده هیچگاه…
بیشتر بخوانید » -
داستان نجات حضرت یوسف (ع) از چاه
برادران یوسف علیهالسلام از روى حسادت، وى را به چاه انداختند. جبرئیل امین او را گرفته، روى سنگى نشانید و به دلجوئى او پرداخت.…
بیشتر بخوانید »